قافخوانی قسمت ۲۳۰.aac
4.3M
#قافخوانی ؛ قسمت ۲۳۰
📖 صفحات ۹۹۸ تا ۱۰۰۲
🎤 با صدای خانم روزبهانی
❇️اللهم صل علی محمد و آل محمد❇️
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هدایت شده از آکادمی هنری ماه نو
❄️ کارگاه «نویسندگی خلاق» با استاد سیداحمد بطحایی
نویسندگی خلاق، خارج شدن از روشهای سنتی آموزش و چهارچوبهای معمول، پرورش خلاقیت و خلق روایتی نوآورانه است. در این کارگاه به شناختی آگاهانه از خود و جهان پیرامونمان میرسیم، به سراغ ترسها، رؤیاها، خاطرات گذشته و خیالات آینده میرویم و خود را مییابیم و بیترس، دست به قلم میشویم. توصیف و فضاسازی داستانی را تجربه میکنیم. مهارت خلق و پرداخت شخصیت را به دست میآوریم و تا پایان دوره، داستانی با فرم و شکلی مطلوب و مقبول مینویسیم.
🏛️ این کارگاه در ۷ جلسه و به صورت آنلاین برگزار میشود.
💡برای حضور در کارگاه نویسندگی خلاق هیچ پیشنیازی لازم نیست.
🔖به کسانی که این دوره را با موفقیت بگذرانند، مدرک معتبر یونسکو اعطا خواهد شد.
🕒 دوشنبهها ساعت ۱۶ تا ۱۸
🔗 جزئیات کارگاه و ثبتنام:
🌐 academy.isoa.ir
مدرسه اسلامی هنر
#یک_قدم_جلوتر...
@isoapr
[ هُرنو ]
❄️ کارگاه «نویسندگی خلاق» با استاد سیداحمد بطحایی نویسندگی خلاق، خارج شدن از روشهای سنتی آموزش و چ
من از اینکه شاگردی #سیداحمد_بطحایی را کردم خوشحالم.
درهای جدیدی برای جهانِ ادبیاتِ من باز شد.
نمیدانم چقدر شاگرد خوبی برایش بودهام، اما حتما او، معلم درجهیکی برای من بوده.
اگر حوصله و توانِ شنیدن ضعف قلمتان را ندارید، پیشنهادش نمیکنم. اما اگر دوست دارید با نیشترِ نقد، سمّ قلمتان خارج شود، پیشنهاد خوبی است.
سیداحمد معلمی است که سر رفاقت را باز میکند.
خدا حفظش کند.
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هدایت شده از الف|نون
﷽
_________
اکرم عفیف وسط زمین بازی ایستاده بود. من وسط خانه پهنِ زمین بودم. بازیکن ما پشت اکرم عفیف چرخ میخورد. مچِ پایِ عفیف وسط زمینْ عقب جلو که میشد، من مژههام وسط خانه سخت و سنگین چفتِ هم میشدند. مچش عقب که میرفت، کف دستم پهنِ صورتم میشد. جلو که میخزید و زیر توپ که میزد، روحم سه لایه میپیچید دور تنم.
توپ اگر توی دروازه نمیرفت، هوفِ محکمی از شکاف لبهام بیرون میزد و گل که میشد، کف دستم صاف کوبیده میشد وسط صورتم. وسط پیشانیم. وسط ران پام و همه جام.
گزارشگر دهان که باز میکرد "خطا به نفعِ"، تا حرفش ته بگیرد و بگوید "قطر"، یک دور طیالارض میکردم تا برزخ و جملهاش با "به نفع ایران" که رنگ میگرفت، دوباره پهنِ فرشِ زمین میشدم و دوباره هوفِ غلیظ میسُرید بیرون از شکاف لبهام و سوراخهای دماغ و جمجمهام. بازیکن ما که خیز میگرفت روی دروازهشان، رگ و پی قلبم توی سینه جر میدادند خودشان را. گل اگر میشد، حنجره هم به اعضای جر خورده ملحق میشد و اگر نمیشد، دوباره کف دست بود که با پهنای صورتم داریه میزد.
قطر دور دروازهی ما زیاد چرخ خورد. بازیکنهای ما هم دور دروازهی آنها. میشد یکی از دفعاتی که توپ میرفت تا بیخ دروازهی حریف، فقط یکی از دهها باری که پهنای گِردش، تنه به تنهی پایهی عمودیِ دروازه میزد، نیمدرجه قِل بخورد و برود توی دلش، نشد. نرفت. بنا نیست بشود همیشه. فدای سرم. فدای سر بازیکنهامان. فدای سر مردمم.
وطن داشتن اینطور است. همین جرخوردگیهای قلب و حنجره و خراشهای نازکِ روی سر و صورت. همین خدا خدا کردنها و یا زهرا و یا زینب گفتنها و همین التماسهای پیدر پی به یک تکه جسمِ بیجانِ گِردِ چل تکهی سفید و سیاه، که یارو جانِ مادرِ نداشتهات، خبر مرگت، سقت سیاه، جان بکن د بِسُر توی آن دروازهی لامصب د. و همین چشم دوختنهای خیرهخیره به عقربههای ساعت و انتظار و انتظار که کاش کسی هزار تُن آدامس بریزد روی زمان و آدامسها بچسبند به عقربههای کوفتی و کُند جلو بروند و یکی بالاخره بعد بار دهم، بیستم، سیام، این گردالیِ لعنتی را بچپاند وسطِ آن دو پایهی عمود...
که نشد. نچپاند. انتظارهای بیحاصل.
جمله از احسان عبدیپور است که جایی بیربط به فوتبال گفته: "زندگی در این برهه و برشهاش هیچ برای گفتن ندارد. این انتظارهای عبث، حتی غم، که خالی خالیش برای خودش یک شکوه و عمقی دارد را هم، میزند خراب میکند..." فوت داورِ عرب که خزید توی سوت، غمِ خراب و کج و کولهای خِرِمان را گرفته بود...
بعدِ هجوم بیامان این همه ناکامی و حرمان، بعدِ بیش از نود دقیقه نعرههای خشک، دور هم گِرد شدیم و کاسههای سرمان را شکافتیم و کیلو کیلو زهر هلال ریختیم توی مغزمان. و خروار خروار بغضِ خیس بود که دستهجمعی میچپاندیم توی دریچههای دولتی و سهلتیِ قلبهای جر و واجر شدهمان. ما نه دور آن مستطیل سبز، که دور یک سه حرفیِ قرمز و سفید و سبز، گِرد شده بودیم. نعرههامان اصلِ اصلش برای آن سه رنگ بود نه برای رنگ سبز فقط.
هنوز و همیشه گِردیم به دورش. گاه گرداگردش دستهامان را ول میدهیم و با جیغهای تیز و زنگزده از تهِ حلقمان میپریم هوا، گاه انگشتهای عرق کردهمان را محکمتر چفتِ هم میکنیم و روحهای مچالهمان را نزدیکتر بهش. وطن داشتن شیریندردیست که مبتلائیم به آن. شکر!
@AlefNoon59
قاف۲۳۱.mp3
10.54M
#قافخوانی ؛ قسمت ۲۳۱
📖 صفحات ۱۰۰۳ تا ۱۰۰۸
🎤 با صدای آقای جبله
❇️اللهم صل علی محمد و آل محمد❇️
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
گواهی دهم که خدا یکی است و محمد(ص) رسول خداست.
عیدتون مبارکااا🌱🌱
📚 #قاف
👤 #یاسین_حجازی
#نشر_شهرستان_ادب
صفحهٔ ۱۹۱
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
دریا واسه کشتیای بیسرنشین، جا نداره
پس من چرا غرق بودم؟ تهران که دریا نداره...
#حسین_صفا
ماحصل دوربینبازیِ صبح عید.
و پیشنهاد میکنم مجموعه داستان «ساحل تهران» مجید قیصری را بخوانید.
قبلترها، اینجا دربارهاش نوشته بودم:
https://t.me/hornou/35
واقعا، مرغ دریایی داخل تهران چهکار میکند؟!
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
[ هُرنو ]
Mohsen-Chavoshi-Hamsayeh-256.mp3
7.35M
قلبم مث گوشماهی با موج موهات رفیقه
عشق من این تنگ کوچیک، کوچیکه اما عمیقه
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
1.77M
#قافخوانی ؛ قسمت ۲۳۲
📖 صفحات ۱۰۰۹ تا ۱۰۱۳
🎤 با صدای خانم مقدمی
❇️اللهم صل علی محمد و آل محمد❇️
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#گمشده_در_شهر ۵
#خسرو_شیرین، در گوشهای از شهر منتظر است تا پیدا شود.
بنبست جنوبی مرکز تبادل کتاب؛ خیابان برادران مظفر شمالی. (شاید فردا در راهپیمایی با او مواجه شدید:) )
اگر پیدایش کردید، خبرم کنید که دلنگرانش نباشم.
امضای نویسنده هم دارد!
دقیقش میشود اینجا👇
https://maps.app.goo.gl/jm7m88fh56v7JduZ9
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
قافخوانی، قسمت ۲۳۳.mp3
4.31M
#قافخوانی ؛ قسمت ۲۳۳
📖 صفحات ۱۰۱۴ تا ۱۰۱۹
❇️اللهم صل علی محمد و آل محمد❇️
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
خیالِ رویِ تو در هر طریق همره ماست
نسیم موی تو پیوندِ جانِ آگه ماست
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمالِ چهرهٔ #تو حجت موجه ماست
تولدت مبارک مشتی!
#فدایی_داری
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قافخوانی ؛ قسمت ۲۳۴
📖 صفحات ۱۰۲۰ تا ۱۰۲۵
🎤 با صدای خانم اختری
❇️اللهم صل علی محمد و آل محمد❇️
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
[ هُرنو ]
میدونید؟ رسیدن به یک قله خیلی کار سختیه، ولی حفظکردن حضور در قله، بسیار بسیار سختتر. اما حالا قرا
.
داریم به روزهای انتهایی ثبتنام میرسیم.
گفتم فرصت رو از دست ندید خلاصه!😊
هم فرصتِ «حلقهٔ کتاب» و هم فرصتِ «دریافت کردن هدیه از من» 😎
قافخوانی-قسمت۲۳۵.mp3
4.74M
#قافخوانی ؛ قسمت ۲۳۵
📖 صفحات ۱۰۲۶ تا ۱۰۳۳
❇️اللهم صل علی محمد و آل محمد❇️
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قافخوانی ؛ قسمت ۲۳۶
📖 صفحات ۱۰۳۴ تا ۱۰۳۹
🎤 با صدای خانم عباسی
❇️اللهم صل علی محمد و آل محمد❇️
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
[ هُرنو ]
مِسَم که پخش و پلا هستم دچارِ درد و بلا هستم تو عادلی که طلا هستی به کیمیای مساواتت تو را بدل به خود
Mohsen Chavoshi - Jahane Fasede Mardom Ra.mp3
8.98M
منم دو دست که میخواهم بغل بگیرمت ای جنگل
تفقدی نظری چیزی به این دو ساقهٔ کمرو کن
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف