03 - Tanboor (Solo).mp3
15.67M
برای لحظات مَفصَلی چهارشنبه و پنجشنبه.
و برای شب.
سیودومین کتاب صفرسه
#قابهای_خالی
#فهیم_عطار
#نشر_هیلا
#چند_از_چند
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
[ هُرنو ]
یه روزی باید شروعش میکردم. به نظرم امروز، وقتش بود. چاپ سال ۶۸ @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ س
.
من تا یه موقعی خیلی خجالت میکشیدم بگم بعضی کتابا رو نخوندم.
گذشت.
خیلی گذشت و من خیلی با خودم کلنجار رفتم که حالیِ خودم بکنم که خجالت نداره. مگه چقدر عمر کردیم؟ مگه اصلا چند سال فرصت کتابخوندن داشتیم که قرار باشه تمام شاهکارهای ایران و جهان رو خونده باشیم؟
بیخیال :)
سخت نگیرید.
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هدایت شده از یادداشتهایخطخورده
🧎🏻
من هنوز هم فکر میکنم آدم خودافشایی نیستم!
من هنوز هم خجالت میکشم!
نمیدانم میشود اسمش را گذاشت خجالت یا نه؟!
من میدانم ما ایرانیها برای این چارلزدیکنز و هوگو و تالستوی و کامو نمیشویم که جرأت هیچکدام را در نوشتن نداریم. جرأت نوشتنِ خود!
اصلش همه میدانند رمان خوب است. حتا میدانند تنها چیزی که آدم را در طول تاریخ بشر آیینهگی کرده و حاق حقیقتش را نشان داده، هیچگاه جامعهشناسی و مردمشناسی و روانشناسی و... نبوده! این داستاننویسها هستند که حقیقت آدم را به صلیبِ داستان کشیدهاند.
تالستوی در اعتراف سیر تطور خودش را گفته. سروش حبیبی توی مقدمه جنگوصلح از این سیر حرف میزند. او تأکید میکند ارزش جنگوصلح به دورانی است ویژه از زندگی تالستوی و البته شرایط روحی و فکری او. تالستوی پای تمام مراحل زندگیاش ایستاده. به این معنا که از هیچکدام خجالت نمیکشد. تالستوی بزرگ، نتیجه همین کندن از ایسمهای زمانه و ازدواج و سرخوردگیهای سرشار زندگیاش و ... بوده! مفتخر است به نوشتن آن و تلقی آشکار این واقعیت که تالستوی بزرگ نتیجه حرکت در این مسیر است.
نویسنده نه فقط با تمام علمش مینویسد، نه فقط با تمام تجربهزیستهاش مینویسد، بل با جرأتی تمامنشدنی مینویسد به سانِ اقیانوس. جرأتِ افشا کردن خودش. جرأت فریاد زدن °منچنینم° و با تمام وجودش بل بیشتر.
پای این °منچنینم° ماندن،
این گمشده ماست در نوشتن.
ما خجالت میکشیم پای خودمان بأیستیم...
من از سال ۹۶ درگیر یک تجربه دور از ذهن شدم. تاحدی خطرناک و فریبآور و بسیار عجیب! هفتسال، یک تجربه فقط. حتا نه چند تجربه! فقط یکی. لااقل در مورد یکی مطمئن هستم؛ اما حتا یک یادداشتِ کوچک از آن ننوشتم. و این ننوشتن اعتراف میکنم، فقط از ترس چیزی مبهم و آزاردهنده بوده به نام آینده. ترس هم نه! فقط گمانِ ضعیفِ این که در باقی زندگی شاید _و فقط شاید_ یک یا چند نگاه روزی توی خیابانی، کوچهای، جایی برایم سنگین باشد... همین! این اسمش ترس هم نیست.
ترس، شرف دارد به این اعتنایِ مبهم سطحی، هزاربار؛ ما هنوز برای بشر نمینویسیم تا رسالت خود را انجام دهیم. ما حتا در نوشتن، نه نیمنگاه، که تمام دیدگانمان جلب خودمان است تا مبادا سر سوزنی از رفاه و مثل بقیهبودنمان کم شود. چیزی که میبینیم خودمانیم. این همان نگاه عمیقا خطایی است که از مکتوب شدنمان جلوگیری کرده است.
نویسنده باید که فریاد بزند، عربده بکشد، گوشخراش و آزار دهنده و تخریبگر و پررنگ، که کیست! بعد سکوتی و نقطهای. و تمام.
ما خجالت میکشیم پای خودمان بأیستیم...🚬
@yaddashthaykhatkhorde
هدایت شده از انباری و اتاق کناری
از ابتدای سال قصد کرده بودم تعداد زیادِ رشکبرانگیزی کتاب بخونم؛ بیوقفه، مداوم، زیاد.
بعد هم مسألۀ شرکت در چالش آقای جواهری (چالش چند از چند) پیش اومد و گفتیم جهنم! بذار آستانۀ دردِ مطالعه رو بذاریم روی صد کتاب و شروع کنیم.
بهارِ سرسبزی داشتم، به خصوص که از نمایشگاه کتاب کلی غزالِ خرامان صید کردم و با شور و شوقِ بسیار برای خوندنشون وقت گذاشتم.
اما تابستان به طرز فجیعی افت کردم. تیر، به طور کامل تیر خوردم. به لحاظ روحی ویران و همش پای گوشی و سریالهای آبکی. پراکنده چیزهایی خوندم اما نه یک کتاب کامل. مرداد و شهریور سعی کردم جبران کنم. با وجود سه سفرِ پشت هم و ساعتهای طولانی پشت فرمون بودن، تونستم یهکمی از جام بلند شم.
برای رسیدن به هدف صد کتاب، باید هر فصل ۲۵ کتاب خونده باشم. معلومه که عقب افتادم. اما هنوز وقت دارم.
پس؛ بریم برای شروعِ مطالعاتِ پاییز. 💪🏼🍁
#قفسۀ_اراجیف
@anbarivaotaghekenari
[ هُرنو ]
یاران چندان!
اوضاعتون خوبه؟
#چند_از_چند سرحال پیش میره؟
من خودم که اندکی عقب افتادم.
باشد که نیمهٔ دوم سال، نیمهٔ پرمطالعهترِ امسال باشه.
و اینکه پیشنهاد میکنم کانال خانم علیاصغری رو هم دنبال کنید.
@anbarivaotaghekenari
هدایت شده از مجلهٔ مدام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انشاءالله به دوستانی که در روز رونمایی تشریف میآورند، هدیهٔ کوچکی تقدیم میکنیم.
۱۵ برچسب #سفر_مدام
هم چهارشنبه رونمایی تهران و هم جمعه رونمایی اصفهان.
میبینیمتون❤️✌️
مدام؛ یک ماجرای دنبالهدار | @modaam_magazine
[ هُرنو ]
انشاءالله به دوستانی که در روز رونمایی تشریف میآورند، هدیهٔ کوچکی تقدیم میکنیم. ۱۵ برچسب #سفر_مدا
.
خلاصه اگه رونمایی نیایید، از کفتون رفته.
از من گفتن بود. 😁
هدایت شده از گاه گدار
همه ما در مبنا سخت مشغول کاریم.
نه کپ کردهایم، نه ترسیدهایم، نه یک گوشه نشستهایم و هی فکر و خیال میکنیم.
بیوقفه مشغول جمع کردن امکاناتمان شدهایم و داریم ظرفیتهایمان را فعال میکنیم.
نتیجهاش را انشاءالله خیلی زود همینجا با شما به اشتراک خواهم گذاشت.
آنقدر کار برای انجام داریم که وقتی برای عزاداری برایمان نمانده.
عزاداری برای شهدا را گذاشتهایم برای روزهای بعد از جشن پیروزی.
تکلیف همه ما معلوم است: «بر همهی مسلمانان فرض است که با امکانات خود در کنار مردم لبنان و حزبالله سرافراز بایستند و در رویارویی با رژیم غاصب و ظالم و خبیث آن را یاری کنند.»
شما دارید چه کار میکنید، شما هم بنویسید.
الان که مینویسم دیگر در این جمع نیستم. مجبور به خداحافظی بودم.
جمع دیوانهها همیشه جمع درستی است. جای دیوانههایی که نبودند و میخواستند باشند خالی بود.
سوالی مدتها ذهنم را درگیر کرده بود. پرسیدم و نتوانستم بنشینم تا جواب را بشنوم. نمیدانم جوابش را دادند یا نه.
سوالم؟
اگر حرف حقی داریم که سالهاست داریم میزنیم، چرا دیگرانی (که تعدادشان هم کم نیست و گمان میکنیم که اکثریتند) هستند که این حرف حق را نمیپذیرند؟
جواب اولی که برایش دارم این است که این حرف حق از مجرای گاه ناتمیزِ من و امثال من (امثالِ من معلمِ نمازِ آخر وقت خوانِ قرآن نخوانِ معیوب) میگذرد و باعث میشود اثرش را از دست بدهد.
#چاره؟
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
دعا و شهادت.mp3
6.63M
این صوت آقای چیتچیان را همسرم برایم فرستاد و گفت حتما گوش بده.
در راه برگشت از جمع تصویر بالا، در ماشین پخشش کردم.
چاره؟ گویا مایی که دنبال وظیفه هستیم خودمان را فراموش کردهایم.
روسیاهترین، خودم.
حرف ساده است. ما اگر درست باشیم، حرف حق را میتوانیم درست منتقل کنیم.
یک قدم نه، هر چند قدم بیشتری که میتوانیم برای پررنگ شدن قرآن در زندگیهایمان بکنیم. سنت الهی میگوید که تازه میتوانیم حرف درست را به مخاطب برسانیم و اثرگذار باشد.
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف