بعضی وقتها برای خوندن و نوشتن پناه میارم به اینجا.
امن و آرومه...
[امامزاده اسماعیل، نوۀ محترم موسیبنجعفر علیهالسلام]
#قفسۀ_وسایل_فردا
@anbarivaotaghekenari
منِ خیالی: «فردا مدرسههاتون باز میشه»
او [شخصیت واقعی]: «خب؟»
منِ خیالی: «میری؟»
او [شخصیت واقعی]: «آره».
منِ خیالی: «سختت نیست؟»
او [شخصیت واقعی]: «با من از سختی حرف میزنی؟»
#اتاق_عملیات
@anbarivaotaghekenari
الانم میشه تصمیمهای مهم و انسانساز برای زندگیم بگیرم یا بذارم برای ۲۹ اسفند؟
🔅 «ادامه دادیم. صبورانه منتظر لحظهای ماندیم که یکی از ما آخرین فردی باشد که در خانه مانده، منتظر لحظهای که دیگر کسی نیست که بخواهیم به او بیمحلی کنیم.
تنهایی فقط وقتی خوب است که چند نفری آدم دوروبرت باشد.»
📚 عمارت رصدخانه
ادوارد کری
ترجمۀ احسان کرمویسی
نشر چشمه، ۱۴۰۲
#قفسۀ_فرهیختگان
#کتابخانۀ_اتاق_کناری
@anbarivaotaghekenari
بین چیزهایی که خداوند در دنیای ما قرار داده، هیچ چیز بهاندازۀ کلمه به ذهن آدمیزاد نزدیک و از ذهن آدمیزاد دور نیست.
کلمات مهماند،
قدرت دارند.
پس آخرین فرستاده اینطور به پیامبری برگزیده میشود؛ «بخوان».
#قفسۀ_وسایل_فردا
@anbarivaotaghekenari
انباری و اتاق کناری
این کلمات خاصیت این رو دارند که رفیق شفیق و همنشین موافق قلب آدم باشند، قلبی که در تمام عمر میخواد فریاد بزنه: «أنی أحبّک» ولی یه مشت نامرئی جلوی دهانش رو بسته.
بزن، فریاد بزن قلبم.
حق با تو بود.
شرمندهام بهت ظلم کردم...
از کتاب «نامههای بلوغ»
[به انتخاب یکی از کاربرانِ بهخوان]
@anbarivaotaghekenari
✍🏼 به پیشنهاد دخترم کتاب رو خوندم، دنبال این بودم که مغزم کمی در حیاط خلوت کلمات کشوقوس بیاد و خستگی درکنه، بدون اینکه از خوندن غافل شده باشم، ولی این کتاب مثل بارش شهابی بیوقت خلوت و استراحت منو به هم زد. :)
خوندنش بهخاطر ناپیوستگی بین جملات، سخت بود. انگار نویسنده با عجله داستان رو تحویل ناشر داده و خیلی چیزهارو جاانداخته. مثل آرومتر روایت کردن و شرح دادن. اتفاقاتی که با این سرعت رخ میدادند، نیاز به فضایی برای درک و هضم شدن داشتند، ولی مجالی نبود. ناشر با اضافهکردن تصویر لابهلای متن، تونسته این نقص رو تاحدی پوشش بده و به کمک قوۀ تخیل ما بیاد که جای خالی توصیفات رو پر کنیم. تصویرگریهاش رو خیلی دوست داشتم.
از اینکه مدام فلورا، مادرش رو «دشمن اصلی» و «عامل شرارت» میخوند، واقعاً ناراحت و عصبی بودم. انگار نویسنده میونۀ خوبی با مادرها نداشته و بهجاش پدرها براش بهطرز اغراقآمیزی قابل ستایشند. چیز عجیبی نیست که بعضی نویسندهها کتابشون رو جایی برای خالی کردنِ عقدههای خانوادگی و گرفتن انتقام درنظر میگیرند. امیدوارم ما اینطوری نباشیم و بیطرفانهتر بنویسیم...
#کتابِ_شصتوچهارم
#کتابخانۀ_اتاق_کناری
@anbarivaotaghekenari