کنون که میدمد از بوستان نسیمِ بهشت
من و شرابِ فرح بخش و یارِ حورسرشت
گدا چرا نزند لافِ سلطنت امروز؟
که خیمه سایهٔ ابر است و #بزمگه لبِ کِشت
چمن حکایتِ #اردیبهشت میگوید
نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بِهِشت
به می #عمارتِ دل کن که این جهانِ خراب
بر آن سر است که از خاکِ ما بسازد #خشت
وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد
چو شمع صومعه افروزی از چراغِ کنشت
مَکُن به نامه سیاهی مَلامَتِ #من_مست
که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت؟
قدم دریغ مدار از جنازهٔ حافظ
که گر چه غرقِ گناه است میرود به #بهشت...
اول اردیبهشت ۱۴۰۲
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف