eitaa logo
[ هُرنو ]
925 دنبال‌کننده
866 عکس
55 ویدیو
118 فایل
|هُرنو، به معنای روزنِ نورگیرِ سقف| 📖خواندنی‌ها، شنیدنی‌ها، و خرده‌ریزهایم. مُصطفا جواهری همه‌کارهٔ هیچ‌کاره! کاری بکن که هیچ‌وقت شرمندهٔ دلت نباشی؛ تامام! @mim_javaheri
مشاهده در ایتا
دانلود
بیست‌ونهمین کتاب صفرسه @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
قسم به خدای باران شبانهٔ ۲۴شهریور تهران. @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
سی‌امین کتاب صفرسه @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
سی‌‌ویکمین کتاب صفرسه @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
03 - Tanboor (Solo).mp3
15.67M
برای لحظات مَفصَلی چهارشنبه و پنج‌شنبه. و برای شب.
سی‌‌ودومین کتاب صفرسه @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
رفقای تهرانی جمعه ساعت ۱۹ تا ۲۱، چهارراهِ نفحات هستیم. تشریف بیارید، بگیم، بخندیم، عیدی بگیریم و معاشرت کنیم. 💚 @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
یه روزی باید شروعش می‌کردم. به نظرم امروز، وقتش بود. چاپ سال ۶۸ @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
[ هُرنو ]
یه روزی باید شروعش می‌کردم. به نظرم امروز، وقتش بود. چاپ سال ۶۸ @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ س
. من تا یه موقعی خیلی خجالت می‌کشیدم بگم بعضی کتابا رو نخوندم. گذشت. خیلی گذشت و من خیلی با خودم کلنجار رفتم که حالیِ خودم بکنم که خجالت نداره. مگه چقدر عمر کردیم؟ مگه اصلا چند سال فرصت کتاب‌خوندن داشتیم که قرار باشه تمام شاهکارهای ایران و جهان رو خونده باشیم؟ بی‌خیال :) سخت نگیرید. @hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
در ادامه 👇
🧎🏻 من هنوز هم فکر می‌کنم آدم خودافشایی نیستم! من هنوز هم خجالت می‌کشم! نمی‌دانم می‌شود اسمش را گذاشت خجالت یا نه؟! من می‌دانم ما ایرانی‌ها برای این چارلز‌دیکنز و هوگو و تالستوی و کامو نمی‌شویم که جرأت هیچ‌کدام را در نوشتن نداریم. جرأت نوشتنِ خود! اصلش همه می‌دانند رمان خوب است. حتا می‌دانند تنها چیزی که آدم را در طول تاریخ بشر آیینه‌گی کرده و حاق حقیقتش را نشان داده، هیچ‌گاه جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی و روان‌شناسی و... نبوده! این داستان‌نویس‌ها هستند که حقیقت آدم را به صلیبِ داستان کشیده‌اند. تالستوی در اعتراف سیر تطور خودش را گفته. سروش حبیبی توی مقدمه جنگ‌وصلح از این سیر حرف می‌زند. او تأکید می‌کند ارزش جنگ‌وصلح به دورانی است ویژه از زندگی تالستوی و البته شرایط روحی و فکری او. تالستوی پای تمام مراحل زندگی‌اش ایستاده. به این معنا که از هیچ‌کدام خجالت نمی‌کشد. تالستوی بزرگ، نتیجه همین کندن از ایسم‌های زمانه و ازدواج و سرخوردگی‌های سرشار زندگی‌اش و ... بوده! مفتخر است به نوشتن آن و تلقی آشکار این واقعیت که تالستوی بزرگ نتیجه حرکت در این مسیر است. نویسنده نه فقط با تمام علمش می‌نویسد، نه فقط با تمام تجربه‌زیسته‌اش می‌نویسد، بل با جرأتی تمام‌نشدنی می‌نویسد به سانِ اقیانوس. جرأتِ افشا‌ کردن خودش. جرأت فریاد زدن °من‌چنینم° و با تمام وجودش بل بیش‌تر. پای این °من‌چنینم° ماندن، این گمشده‌ ماست در نوشتن. ما خجالت می‌کشیم پای خودمان بأیستیم... من از سال ۹۶ درگیر یک تجربه دور از ذهن شدم. تاحدی خطرناک و فریب‌آور و بسیار عجیب! هفت‌سال، یک تجربه فقط. حتا نه چند تجربه! فقط یکی. لااقل در مورد یکی مطمئن هستم؛ اما حتا یک یادداشت‌ِ کوچک از آن ننوشتم. و این ننوشتن اعتراف می‌کنم، فقط از ترس چیزی مبهم و آزار‌دهنده بوده به نام آینده. ترس هم نه! فقط گمانِ ضعیفِ این که در باقی زندگی شاید _و فقط شاید_ یک‌ یا چند نگاه روزی توی خیابانی، کوچه‌ای، جایی برایم سنگین باشد... همین! این اسمش ترس هم نیست. ترس، شرف دارد به این اعتنایِ مبهم سطحی، هزاربار؛ ما هنوز برای بشر نمی‌نویسیم تا رسالت خود را انجام دهیم. ما حتا در نوشتن، نه نیم‌نگاه، که تمام دیدگا‌ن‌مان جلب خودمان است تا مبادا سر سوزنی از رفاه و مثل بقیه‌بودنمان کم شود. چیزی که می‌بینیم خودمانیم. این همان نگاه عمیقا خطایی است که از مکتوب شدن‌مان جلوگیری کرده است. نویسنده‌ باید که فریاد بزند، عربده بکشد، گوش‌خراش و آزار دهنده و تخریب‌گر و پررنگ، که کیست! بعد سکوتی و نقطه‌ای. و تمام. ما خجالت می‌کشیم پای خودمان بأیستیم...🚬 @yaddashthaykhatkhorde