هدایت شده از مجلهٔ مدام
📷 بخش سوم گزارش تصویری رونمایی و دورهمی مدام یک (کتاب)
مدام؛ یک ماجرای دنبالهدار | @modaam_magazine
[ هُرنو ]
یکشنبه دهم تیر یکی از مهمترین روزهای عمرم بود.
خیلی عجیبه؛ ولی ذوقی که برای چاپ شدن مدام داشتم و دارم، از ذوق چاپ شدن رمانم بیشتر بود و هست.
رمانی که قرار بود نمایشگاه امسال چاپ بشه و نشد. نمیشد که بشه. از آذر پارسال درگیر مدام شدم و چه درگیری خوشمزهای.
اگه رمانم امسال چاپ میشد، از دو نفر باید تشکر ویژه میکردم.
«خَش» منتظره که بازنویسی بشه، ولی مدام چاپ شد.
بالاخره چاپ شد و حالا، همین امروز وقتشه که من از دو نفر تشکر کنم...
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
به بهانهٔ رونمایی اولین شمارهٔ مدام.
اولین باری که من به فکر کتاب نوشتن افتادم هشت سالم بود. تابستان اول دبستان به دوم دبستان. مثل تمام وقتهایی که با موضوع مبهمی روبرو میشدم، رفتم پیش بابا.
گفتم: «میخوام کتاب بنویسم.»
بابا گفتند: «خیلی خوبه. بنویس حتما.»
گفتم: «خب چجوری بقیه بخونن؟»
بابا گفتن: «چاپش میکنیم.»
و من شروع به نوشتن اولین کتابم کردم...
من با حمایتهای همیشگی بابا بود که ذوق نوشتن پیدا کردم. به «بده انشات رو بخونم» های بابا، به «پس اون روزنامهٔ خونوادگی که قرار بود بنویسی چی شد؟» پرسیدن بابا، به «چه کاریکلماتور بانمکی نوشتی مصطفا!»، به «یادت نره که مجلهٔ دوست رو از دکه بخری»، به «بریم کانون پرورش؟»، به «همشهری جوان انگار مجلهٔ خوبیه و پیشنهاد میکنم بخونی» و به خیلی از حواسجمعیها و سوقدادنهای بابا بود که نوشتن را انتخاب کردم.
من بدون بابا، خیلی بی پشتوانهام. اگر پدری کردنهای بابا نبود، محال بود یک روزی اسم من جلوی «سردبیر:» ِ یک مجلهٔ مهم ادبی بیاید.
بابا!
من همیشه دستبوس شمام.
سایهتون کم نشه از سرم.
و لطفا بازم تشویقم کنید...
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
به بهانهٔ رونمایی اولین شمارهٔ مدام.
مدتها بود که مطالعه را کنار گذاشته بودم. تو دوباره کتابخوانم کردی. با آرنج به شکمم کوبیدی که: «خجالت نمیکشی کتاب نمیخونی؟!» و هُلم دادی سمت نویسندگی. تکتک متنهایی که خیلیهایشان پرتوپلا بود را خواندی و ایراد گرفتی و تحسینم کردی. با اولین تشویق رضا جوان آراسته که روی متنم گذاشت، پابهپایم ذوق کردی. برای نوشتن طرح رمان و مسابقهٔ صاد، حمایتم کردی و زمان نوشتنش هم پایاننامه را از من گرفتی که من کامل مشغول رمان باشم. برای داستانهایم اسم پیشنهاد میدادی. تعریف و تمجید سیداحمد از «ترقوه» را که شنیدی چشمهایت برق زد، کرورکرور کتاب خریدنهایم را همراهی کردی و فقط خندیدی. در سختترین روزهای سال گذشته، آخ نگفتی و فقط حمایت کردی. شش ماه گذشته، برای مدام دلسوزی کردی و حرص خوردم و حرص خوردی و شاد شدم و شاد شدی. تمام تعطیلات رسمی و غیر رسمی چند هفتهٔ قبل که پیشت نبودم و دفتر مجله بودم، یکبار هم شکایت نکردی.
پرستو!
فقط من میدونم که اگه حمایتهای این سالهای تو نبود، من یه قاب دیگهای از خودم داشتم. یک قاب زشت و خاکستری.
ولی تو رنگ دادی به من.
چاکرتم؛
و قدردان زحمات و حمایتهای تو.
که نمیدونم چجوری باید جبرانشون کنم.
بمونی برام همیشه.
که زندگی بدون تو نمیشه :))
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
یکی داره رئیسجمهورمون میشه که ظریف توی عکس براش شاخ میذاره.
گفت فردا بشنوی این بانگ را...
جا داره در بامداد شانزدهم تیر، یه تشکر هم بکنیم از شورای نگهبان با دستپخت لذیذ و دلچسب و فراموشنشدنیشون. 😘🤌
نوزدهمین کتاب صفرسه
#آن_سوی_رود_میان_درختان
#ارنست_همینگوی
#اسدالله_امرایی
#نشر_افق
#چند_از_چند
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
هدایت شده از مجلهٔ مدام
24.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک ماجرای دنبالهدار
تیزر تصویری روز رونمایی اولین شمارهٔ مدام
مجلهٔ مدام را از وبگاه مدام تهیه کنید.👇
www.modaammag.ir
مدام؛ یک ماجرای دنبالهدار | @modaam_magazine