هدایت شده از روزهای مادرانه
فهرست بلندبالایی از کتابهای کودک و نوجوان وجود داره که درباره عاشورا، کربلا و امامحسین(ع) هستن. از بین این کتابها، چندتایی رو که به نظر خودم تا حدی خوب بودن انتخاب کردم و در سه فهرست (خردسال، کودک، نوجوان) مرتب کردم.
سعی کردم کتابهایی که خشونت بالا داشتن، و کتابهایی با تصویرگری بیکیفیت یا ادبیات بیمایه توی این فهرستها نباشن.
طبیعیه که من همه کتابها رو ندیده باشم؛ پس اگر کتاب دیگهای میشناسین که این معیارها رو داره و توی فهرست من نیست، بهم بگین. همه این فهرستها در اپ/سایت #بهخوان قابل دسترسی هستند.
#روزهای_مادرانه
#معرفی_کتاب
فهرست کتابهایی درباره عاشورا برای پیش از دبستان
https://behkhaan.ir/booklist/244e808b-0bce-4a1f-9ffc-5cccacd3371e?inviteCode=3BE174BCD47
فهرست کتابهایی درباره عاشورا برای کودک
https://behkhaan.ir/booklist/f2f7d4a9-2982-4867-80f4-16feaf85e676?inviteCode=3BE174BCD47
فهرست کتابهایی درباره عاشورا برای نوجوان
https://behkhaan.ir/booklist/2f770b97-466d-41bb-98d3-b38cc68b8419?inviteCode=3BE174BCD47
روزهای مادرانه
https://eitaa.com/motherlydays
مهتاب شب که جامش از اختر لبالب است
گر هر ستاره ماه شود باز شب، شب است...
#مهدی_اخوانثالث
#شب_است
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
آه فاتـــــــــــــــــح قلبم
فکـــــرشم نمیکردی
رامکردن این #شـیر
کار سادهای باشه...
از فردا میخواهیم با دوستان حلقهٔ کتاب مبنا، #زخم_شیر بخوانیم. رسم داریم که پیش از شروع هر کتاب، قابی برایش ببندیم.
خلاصه که بعد از ماهها صبوری، نوبت به آقای #صمد_طاهری رسید.
بیتِ بالا، از #حسین_صفا است. قرنها قبلتر از او نیز، آقای #صائب_تبریزی همین حرف را طور دیگری شاعری کرده است:
دل را به زلف پرچین، تسخیر میتوان کرد
این #شیـــر را به مویی، زنجیر میتوان کرد
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
میخواستم مثل داستایوسکی فکر و حس کنم. میخواستم بنویسم.
یک هفته قبل از اینکه از شهر بروم، ارتش برای آمادگی جسمانی من را به ساکرامنتو فرا خواند. از #رفتن خوشحال بودم. کسی به غیر از من میتوانست برایم تصمیم گیری کند. ارتش قبولم نکرد. آسم داشتم. التهاب نای. گفتم: «چیزی نیست همیشه بوده.» گفت: «برو پیش دکترت.» اطلاعات لازم را توی کتابهای عمومی از کتابی پزشکی به دست آوردم. آسم کُشنده بود. امکانش بود. خب باشد! داستایوسکی صرع داشت. من آسم.
آدم برای اینکه خوب بنویسد، باید یک بیماری وخیم داشته باشد. این تنها راه کنار آمدن با #مرگ بود.
از کتاب #رگ_و_ریشه
با قلم دوستِ نادیدهٔ عزیزم، عالیجناب #جان_فانته که تصویرش را ملاحظه میکنید.
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
1.46M
#قافخوانی؛ قسمت ۹۱
صفحات ۳۴۸ تا ۳۵۱
🔷 نصرت.[ ن ُ رَ ] ( ع اِمص ، اِ ) یاری کردن. یاری دادن
🔷 موحش. [ ح ِ ] ( ع ص ) پژمان و اندوهگین کننده. نعت فاعلی از ایحاش. هرآنچه سبب شود اندوه و ملالت را. مخوف و هولناک و ترسناک. وحشت انگیز.
🔷 ناداشت. (ص مرکب) ( از: نا (نفی ، سلب) + داشت) در این جا بجای «نادار» اسم فاعل مرخم بکار رفته. مفلس. پریشان. بینوا.
🔷 اغراء: ۱ - (مص م .) شوراندن، تحریک کردن. ۲ - (اِمص.) انگیزش.
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
مـــــــن خنده زنم بر دل
دل خنــــــــده زند بر من
اينجاست كه مى خندد
ديـــــوانه به ديـــــــوانه...
#وحشى_بافقى
عکس را حدود پنجسال پیش، آقایی به نام مهدی سپهری برداشتهْ در شهر قم جایی حوالی مسجد جامع.
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
961.7K
#قافخوانی؛ قسمت ۹۲
صفحات ۳۵۲ تا ۳۵۴
🔷 زاد: توشه، خوراک، ره توشه
🔷 فا(حرف اضافه): کلمهای که گاهی بمعنی «به» بکار میرود مانند: «فا او داد»؛ یعنی «به او داد».
🔷 راهداشت: راه بستن
🔷 تبرا: بیزاری جستن، دوری کردن
🔷محبط: خسته و سخت شدن
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
ماجرای تولد و نامگذاری مارتین را پارسال نوشتم.
حالا شب اول محرم از راه رسیده و دوباره یاد مارتین افتادم...
شب قبل از به دنیا آمدن مارتین، همسرم خوابش را دید. بیدارم کرد و گفت فردا به دنیا میآید. راست میگفت. مثل همهٔ تازهبهدنیاآمدهها، بیشکل و مچاله. اما آرامآرام شکل گرفت. اسمش از اول مارتین نبود. روز اولی که بال زد و آمد روی رختآویز نشست، از توی اتاق بلند گفتم: «اسمشو میذاریم مارتین!» و همسرم از داخل آشپزخانه پرسید: «مارتین؟! از کجا به ذهنت رسید؟» و بعد از کمی مکث ادامه داد: «این، مارتینترین مارتینیه که تا حالا دیدم!»
پریروز که برگشتم خانه، همسر گفت: «مارتین بال زد و رفت.» گفتم: «بدون خداحافظی؟» گفت: «نه از من خداحافظی کرد. به تو هم سلام رسوند.» خندیدم ولی خب سلام رساندنش، کافی نبود. دوست داشتم دوباره ببینمش. حرف نگفتهای بود که باید میگفتم بهش.
دیروز برگشت. آمد لب تراس نشست. رفتم پیشش. از ما نمیترسد. گفتم: «معنای اسمت رو میدونی؟» آن کلهٔ پرزپرزیش را تکان داد که نه. گفتم: «حالا اون مهم نیست. حتا مهم نیست که اسمت آشوریه. مهم اینه که باید لعن بفرستی. اینو که میدونی؟» هوهو کشید. میدانست. گفتم: «امام صادق گفتن تو رو تو خونهمون داشته باشیم. چون نفرین میکنی قاتلای امام حسین رو.» سرش را برگرداند کجکجکی زل زد بهم. گفتم: «من که بلد نیستم نگهت دارم. ولی هرازگاهی بهمون سر بزن.» شروع کرد بغبغ کردن. گفتم: «بذار قبل رفتنت عکس بگیرم ازت!» ژست گرفت. گرفتم. داشت میرفت. گفتم: «راستی! امام حسین به اسمت کار ندارهها. رسمت مهمه.» خندید.
گریهم گرفت.
به اندازهٔ باران رگباری شش مرداد گریهم گرفت.
به اندازهٔ دلتنگی شب اول محرمی که یک سال منتظر هستم برایش.
.
امام حسین.
من، اسمم درسته و رسمم غلط.
رسمم رو درست کن...
راهم بده به محرم امسالت...
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
1.65M
#قافخوانی؛ قسمت ۹۳
صفحات ۳۵۵ تا ۳۵۸
🔷 غور: غور (غُ یا غَ وْ) [ع.] قعر هر چیز
🔷 محترز: اجتنابپذیر. گزیرپذیر
🔷 آگندن. [ک َ دَ] (مص) پر کردن. انباشتن.
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
798.4K
#قافخوانی؛ قسمت ۹۴
صفحات ۳۵۹ و ۳۶۰
🔷 پذیره: [ پ َ رَ / رِ ] (اِمص ) استقبال. پیشواز.
🔷 تهتک [ ت َ هََ ت ْ ت ُ ] (ع مص) رسوا شدن. افتضاح. پرده دریدن و پردهدری و رسوایی.
🔷 تشنیع: بسیاربدگفتن از کسی؛ کسی را زشت شمردن؛ عیوب کسی را آشکار کردن؛ رسوا ساختن کسی.
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
بیستوسومین کتاب ۰۲
#رگ_و_ریشه
#جان_فانته
#محمدرضا_شکاری
#نشر_اسم
#خواندنیهای_یک_کتابخوان_معمولی
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف