eitaa logo
اقلیم هشتم
118 دنبال‌کننده
9 عکس
1 ویدیو
1 فایل
👈انتشار یادداشت‌های افراد لزوماً به معنای تایید نیست،گاهی ضرورت آشنایی ساکنان ایتاست، گاهی صرفاً نوع نگاه نویسنده را پسندیده‌ام، گاه نوع ِاستدلالش را و گاهی ادبیات و واژگزینی یا هر چیز خوب دیگری! تلگرام https://t.me/horqliaa ادمین @rezahossein
مشاهده در ایتا
دانلود
الهم انصر الاسلام و اهله... @horqlia
225.5K
در یکی از فضای سبزهای کنار خیابون چند تا بچه قایم‌باشک بازی می‌کردند، تا ی خستگی در کنند و اون یکی چشم بزاره، قدری در ذات و صفات الهی بحث کردند! اون تیکه که گفت "خدا همه جا هست" بعد به خدا تخمه تعارف کرد>>>> @horqlia
«پروژۀ محمود» ✍ مهدی تدینی شاید زنده‌ترین خاطراتی که از محمود در ذهن ما ایرانیان مانده باشد، «خس و خاشاک» باشد، یا «کاغذپاره» خواندن تحریم‌ها ــ «تحریم اصلاً نمَنه‌دی» ــ یا دختری که در زیرزمین خانه‌شان انرژی هسته‌ای تولید می‌کرد... تصاویری هم در ذهن‌ها مانده است؛ مثل نگاهِ متأسف آقای جوای آملی به احمدی‌نژاد، وقتی تعریف می‌کرد در سازمان ملل هاله‌ای گشوده شده و او را در بر گرفته بود ــ و در نهایت شاید، اشتیاق وافر احمدی‌نژاد برای اینکه از مردمی که زیر آفتاب یا در سرمای زمستان در ورزشگاهی جمع شده بودند بپرسد: «از ساعت چند اومدید اینجا؟» و بعد همسُراییِ طنازانه میان او و مردم که ساعت به ساعت عقب می‌رفت تا مشخص شود مردم ساعت‌ها انتظار آمدن او را کشیده‌اند و ترجیع‌بند محبوب او: «کی خسته‌ست؟» و طبعاً تنها گزینۀ مردم این است که بگویند «دشمن!» اما شبی که پرونده‌زیربغل و با شعار «بگم؟ بگم؟» و آن نگاه تهدیدآمیز و نفرت‌آلود به مناظره با موسوی نشست، کبریتی در مادۀ اشتعال‌زای جامعه انداخت تا به اهدافش برسد... «پسران آقای هاشمی...»، «پسران آقای ناطق...» این خاطرات که برای برخی دلخنک‌کننده و برای برخی دیگر مشمئزکننده است، نمای بیرونی دوران محمود است؛ نمایی چنان جنجالی که نمی‌گذارد فکر به لایه‌های عمیق‌تر برود. می‌خواهم در این متن از این جنجال‌ها بگذریم و حال که دوران محمود به راستی «تاریخ» شده است ببینیم محمود چه بود و چه کرد؛ «پروژۀ محمود» چه بود. اما در عین حال از زیاده‌گویی هم پرهیز می‌کنم و فقط جان کلام را می‌گویم؛ دربارۀ دولتمردی که با سرعتی نامنتظره، از شهرداری تهران سر درآورد و در آنجا تختۀ پرشی برای ریاست‌جمهوری یافت. محمود آمده بود تا «جنبش اجتماعی» ایجاد کند (و به بیان دقیق‌تر «ضدجنبشی اجتماعی»؛ دقیقاً همان ‌چیزی که اصول‌گرایان به آن نیاز داشتند و اما از ایجاد آن ناتوان بودند. پیش‌زمینۀ تاریخِ محمود از ۷۶ آغاز می‌شود. تغییراتی در جامعۀ ایران از ۵۷ تا ۷۶ رخ داده بود. بخش جوان و پیشروی جامعه میل وافری به تغییر داشت و جدی‌ترین نیروی تحول‌خواه از قضا نه دولتمردان و سیاستمداران موجود (که همگی میراثداران انقلاب ۵۷ بودند و در خلوص پنجاه‌وهفتی از هم پیشی می‌گرفتند)، بلکه درون جامعه بود: جوانان ــ دو نسل جدیدی که می‌کوشید دست‌کم در تیپ‌ و ظاهرش تمایز خود را با آن شهروندِ سربه‌راهِ مطلوب حکومت نشان دهد. همین نسل جوان در حالی که حتی خوش‌بین‌ترین اطرافیان خاتمی هم انتظارش را نداشت، پیروزی قاطعی برای خاتمی رقم زدند. «سیب ناچیده‌ای» به دامان خاتمی و کادر اطراف او افتاده بود که حتی از کنترل و ادارۀ آن عاجز بودند. آنها بارانی نم‌نمک خواسته بودند، سیل آمده بود. ریشۀ سوءتفاهم بزرگ اصلاح‌طلبان هم در اینجاست که از همان روز اول نفهمیدند این رأی «وام» است؛ «عاریت» است؛ خودشان آن را پدید نیاورده‌اند؛ سرمایۀ خودشان نیست، بلکه جامعه این امید را به آنها بسته است ــ و ممکن است روزی این وام را پس بگیرد. دو جناح سیاسی روشن در سیاست ایران صف‌ آراستند (البته جایی هم برای غیر این دو گروه نبود). آن جنبشِ اجتماعیِ قدیمی و مطلوبِ اصول‌گرایان که انقلاب ۵۷ را رقم زده بود، متلاشی شده بود؛ چپ‌ها همان ابتدا به دشمن تبدیل شدند و جمهوری‌خواهان میانه‌روتر هم حتی زودتر از چپ‌ها از جنبش ۵۷ جدا/حذف شده بودند (بدون اینکه دلبستگی‌شان را به ۵۷ از دست بدهند). اینک در میانۀ دهۀ ۱۳۷۰ جنبشی جدید سر برآورده بود و «ائتلافی نانوشته» میان این جنبش و گروهی از سیاستمداران که خود را اصلاح‌طلب می‌نامیدند شکل گرفت. از این پس یک چیز محرز شده بود: یک نیروی اجتماعی قدرتمند وجود داشت که هر انتخاباتی را می‌توانست ببرد. رأیش را هم به کسانی می‌داد که ادعا می‌کردند توان اصلاح و تحول گام‌به‌گام را دارند. معضل بزرگی برای محافظه‌کاران (اصول‌گرایان) ایجاد شد. نیروی تندرویِ آنها  هم گاه و بی‌گاه خامی می‌کردند و با اقداماتشان جامعه را فقط بیش از پیش علیه اصول‌گرایان تحریک می‌کردند (مثل ترور حجاریان یا حادثۀ کوی دانشگاه). باید چاره‌اندیشی می‌شد، با چند روزنامه و کمک صداوسیما نمی‌شد جلوی این جنبش اجتماعی را گرفت. اصول‌گرایان از اصلاح‌طلبان خشمگین بودند و تصور می‌کردند اصلاح‌طلبان جماعتی فرصت‌طلبند که روی موج تحول‌خواهیِ مردمی لیبرال‌شده سوار شده‌اند و برای رسیدن به کرسی‌ها حاضرند به آرمان‌های قدیمی خودشان پشت کنند (بیراه هم نمی‌گفتند؛ به هر حال عموم اصلاح‌طلبان تندروترین جناح انقلاب ۵۷ بودند). هر سلاحی را فقط با سلاحی مانند خود آن می‌توان خنثی کرد. اسلحۀ اصطلاح‌طلبان این بود که سوار جنبشی اجتماعی شده بودند، پس به جنبشی اجتماعی نیاز بود تا این جنبش را خنثی کند. فلسفۀ ظهور احمدی‌نژاد همین بود. اما یک مشکل بزرگ وجود داشت! (ادامه در پست بعد) @horqlia
اقلیم هشتم
«پروژۀ محمود» ✍ مهدی تدینی شاید زنده‌ترین خاطراتی که از محمود در ذهن ما ایرانیان مانده باشد، «خس و
(ادامه از پست قبل) جنبش اجتماعی گیاه آپارتمانی و گلخانه‌ای نیست که بتوان آن را در گلدان و آزمایشگاه پدید آورد. نمی‌توانید با ادبیات محافظه‌کارانه و با ستایش حکومت و ترویج آرمان‌های تکراری جنبش اجتماعی ایجاد کنید. اگر توده می‌خواهید باید زبان و کنش توده‌ای داشته باشید. این مشکل دیرینۀ «محافظه‌کاران» در همه‌جای دنیاست که سرشتشان اجازه نمی‌دهد توده‌ها را جذب کنند. توده زبان انقلابی را می‌پسندد، نه زبان محافظه‌کارانه. اما سرشت «محافظه‌کار» در نامش پیداست: «محافظت‌کننده»؛ از حکومت در برابر انقلاب/تحول. پس محافظه‌کاران مجبورند لژیونری به خدمت بگیرند تا بتواند نوعی رفتار ضدمحافظه‌کارانۀ کنترل‌شده را انجام دهد. محمود دقیقاً همین لژیونر بود. عجیب نبود که محمود به نیروهای محافظه‌کار به تندی می‌تاخت؟ از هاشمی و ناطق تا اصلاح‌طلبان. این کاری بود که یک اصول‌گرای سنتی نمی‌توانست انجام بدهد، بلکه به پدیده‌ای نیاز بود که می‌توان آن را «محافظه‌کار انقلابی» نامید؛ تعبیری تناقض‌آمیز که البته توصیف درستی است؛ محمود هم پدیدۀ متناقضی بود و رسالتی هم که برای آن تعریف شده بود چنین تناقضی را ایجاب می‌کرد. جنبش‌سازی محمود آغاز شد. مخاطبان محمود خواب بودند؛ باید آنها را بیدار می‌کرد. طبقۀ متوسط شهری، جامعۀ تحصیل‌کرده و بدنۀ بوروکراتیک از قضا همان نیرویی را تشکیل می‌دادند که جنبش اصلاحی را پدید آورده بود. پس محمود نمی‌توانست روی این اقشار حساب کند. در واقع، نه تنها این اقشار مخاطب محمود نبودند، بلکه اصلاً محمود آمده بود جنبشِ این اقشار را مسدود و متوقف کند (این همان چیزی است که در دانش سیاسی به آن «بُناپارتیسم» می‌گویند). پس سفرهای استانی خارق‌العادۀ او شروع شد. پدیدۀ سفر استانی سابقۀ دیرینه‌ای دارد و دولت اقبال (۱۳۳۶-۱۳۳۹) مبدأ آن بود؛ هیئت دولت به یک شهرستان می‌رفت و جلسات خود را ضمن بازدید در نقاط مختلف آن استان برگزار می‌کرد. اما محمود سفر استانی را به «کار روتین دولت» بدل کرد و کارنامه‌اش خیره‌کننده بود! به بیش از هزار شهر و روستا رفت. مردمی که فرصت دیدار با یک مدیرکل را نداشتند، رودررو رئیس‌جمهور را می‌دیدند. به این ترتیب آن قشرِ همیشه‌خواب، آن قشر غیرسیاسی، بیدار شد؛ بیدار به معنای «امیدوار» و حاضر به «کنش سیاسی». محمود در پایان چهار سال نخست خود می‌توانست ادعا کند جنبش اجتماعی خود را پدید آورده است. ریشۀ هشتادوهشت هم در اینجا بود؛ در هشتادوهشت باید با کمک این «جنبش اجتماعیِ محمودی» آن «جنبش اجتماعی تحول‌خواه» پیشین شکست می‌خورد. اما از قضا آن جنبش قدیمی مقاومت سرسختانه‌ای از خود نشان داد، ایستاد و کشته‌های زیادی داد ــ و البته باز هم نیروی پیشران اصلی خود جامعه بود، گرچه طبیعی است چوب آن را چهره‌های شاخص اصلاح‌طلب می‌خوردند، زیرا یک جنبش اجتماعی را نمی‌توان در مشت گرفت، اما ده بیست سیاستمدار را به سادگی می‌توان؛ اما آن سران اصلاحات بازداشت‌شده، سر این جنبش نبودند، جزئی از آن بودند. سر در جامعه پراکنده بود. به این ترتیب، احمدی‌نژاد «ضدجنبشی» را پدید آورده بود و وقتی در سال ۱۳۹۰ رفته‌رفته آخرین تکانه‌های ۸۸ هم فرونشست و گردوغبار خوابید، طبیعی بود که می‌خواست به همگان، به ویژه به اصول‌گرایان، بفهماند کت تن اوست و صاحب و بانی این «ضدجنبش» اوست. در اینجا هم حق با او بود و هم نبود. محمود از یک جهت راست می‌گفت و از یک جهت بیراه می‌گفت: از این جهت که «فقط او» می‌توانست چنین گردوخاکی کند، راست می‌گفت؛ این کار از عهدۀ اصول‌گرایان خارج بود. اما از این جهت بیراه می‌گفت که تمام این گردوخاک و بولدوزورسواریِ او با حمایت تبلیغاتی و لجستیکی اصول‌گرایان و چراغ سبز آنها میسر شده بود، وگرنه او در نهایت می‌توانست فرماندار شهر کوچکی باشد، نه رئیس‌جمهوری که تمام رسانه‌های حکومت شبانه‌روز از او دفاع کنند. این تقلای محمود برای استقلال محکوم به شکست بود. ماجراجوییِ ازپیش‌باخته‌ای بود که نتیجه‌اش را هم دیدیم. محمود رفت... ته‌مانده‌ای ضعیف از جنبش تحول‌خواه سال ۹۲ پای صندوق آمد و پیروز شد. عصر محمود سپری شد. ضدجنبشی هم که ساخته بود کارکردش را انجام داد و مثل مونوریل‌های پرهزینه‌اش نیمه‌کاره رها شد؛ از هم فروپاشید... و نتیجه‌اش در ۹۶ و ۹۸ دیده شد. محمود سکوت پیشه کرد و فکر کرد. دیگری چیزی دربارۀ اسرائیل نمی‌گفت. گاهی تلنگری می‌زد و باز می‌رفت. تا اینکه دوباره آمده نامزد شده است، گرچه مانند دور قبل به احتمال زیاد رد صلاحیت خواهد شد. مردی که نمی‌خواهد بپذیرد دوره‌اش گذشته است، دست‌بردار نیست. اما شاید عجیب‌ترین اتفاق این باشد که محمود بدش نمی‌آید این‌بار یا در آینده صدای همان جنبش تحول‌خواهی باشد که زمانی خود در خاموش کردنش نقش اصلی را داشت. به هر روی، چه در این نقش و چه در نقش پیشین، عصر محمود به گمان من گذشته است. @horqlia
شنیدم که مردان راه خدای دل دشمنان را نکردند تنگ تو را کی میسر شود این مقام؟! که با دوستانت خلافست و جنگ @horqliaa
اگر به دورِ بهار آمدیم لاله شدیم برایِ خاطرِ بدمست‌ها پیاله شدیم شدیم برگ که پاییز نونوار شود به یمنِ مقدمِ این فصل هم مچاله شدیم گذشت از سرِ ما قرن‌های بسیاری در عنفوانِ جوانی هزارساله شدیم چه زود فصلِ عرقریزی آمد و از ما   عرق گرفتند آنقدر تا تفاله شدیم شبانه گوشهٔ یک باغ دفنمان کردند گذشت فصل زمستان و استحاله شدیم دوباره از دل این باغ، سر برآوردیم بهار بود دوباره... دوباره لاله شدیم @horqlia
🏴 بسم رب الحسین ایمان هم مثل عشق، مثل دوستی، مثل علم مثل سلامتی و مثل همه‌ی داشته‌هامون مراقبت و نگهداری و پرورش لازم داره. حتی اگه اندازه‌ی من حس نمی‌کنید درخت ایمانتون خشک و لایق تبر شده، بازم جیک جیک مستون رو بذارید کنار، فرصت محرم رو از دست ندید. به کسی وعده داده نشده از معارین نباشه! ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا @horqlia
امام صادق عليه السلام: مَن أرادَ اللّه ُ بِهِ الخَيرَ قَذَفَ في قَلبِهِ حُبَّ الحُسَينِ و حُبَّ زيارَتِهِ @horqlia
یازده اصل پس از ۲۲ سال بهترین طنزهای سیاسی معمولا آنهایی هستند که با ژرف‌ترین نگاه‌ها روی تلخ‌ترین حقایق نوشته شده‌اند. در واقع بسیاری از طنزهای درخشان سیاسی را کسانی خلق کرده‌اند که طنزپرداز نبوده‌اند، سهل است شاید نیت خلق طنز سیاسی هم نداشته‌اند. یک نمونه برنار لانگلوا روزنامه‌نگار برجسته فرانسوی است که یادداشتی طنزآمیز با عنوان «راهنمای کوچک اطلاعات گمراه‌کننده (disinformation) درباره یک مناقشه در خاورمیانه» در سال ۲۰۰۲ در مجله Politis منتشر کرد. این نوشته که پس از انتفاضه دوم فلسطین منتشر شد را بخوانید و ببینید آیا موبه‌مو با آنچه اکنون در جریان است می‌خواند یا نه. —————————- یازده اصل روزنامه‌نگارانه برای گمراهی عامدانه در باب مناقشه خاورمیانه* ✍️برنار لانگلوا، Politis، 2002 ۱. همیشه اعراب حمله را آغاز می‌کنند و اسرائیل همیشه در حال دفاع از خود است. این اصل اساسی است که باید در تمامی گزارش‌ها رعایت شود: هرگونه خشونت از جانب اسرائیل به عنوان "تلافی" مطرح می‌شود. ۲. اعراب حق ندارند غیرنظامیان اسرائیلی را بکشند. این "تروریسم" است. هرگونه حمله به غیرنظامیان اسرائیلی، بی‌درنگ باید به عنوان ترور محکوم شود. ۳. اسرائیل حق دارد غیرنظامیان عرب را بکشد. این "دفاع مشروع" است و نباید مورد سؤال قرار گیرد، به‌ویژه هنگامی که از تلافی‌جویی صحبت می‌شود. ۴. وقتی اسرائیل تعداد زیادی از مردم را می‌کشد، قدرت‌های غربی از آن می‌خواهند که کمتر بکشد. این به عنوان "واکنش جامعه بین‌المللی" تعبیر می‌شود که خواهان آرامش است. ۵. فلسطینی‌ها و لبنانی‌ها نباید سربازان اسرائیلی را به اسارت بگیرند، حتی اگر این تعداد کم باشد. اسیر گرفتن سربازان اسرائیلی غیرقابل قبول است و هرگونه تلاش برای این کار باید به شدت محکوم شود. ۶. اسرائیل مجاز است افراد را برباید و فلسطینی‌ها را به تعداد زیاد دستگیر کند. این "بازداشت‌های اداری" است و برای دفاع از امنیت اسرائیل ضروری است، بدون نیاز به اثبات جرم. ۷. هنگامی که از حزب‌الله صحبت می‌شود، باید فوراً «مورد حمایت ایران و سوریه» را ذکر کرد. این تضمین می‌کند که حزب‌الله به عنوان یک نیروی خارجی و وابسته معرفی شود. ۸. هنگامی که از اسرائیل صحبت می‌شود، هرگز نباید به حمایت آمریکا و اروپا اشاره کرد. این ممکن است تصور ناعادلانه‌ای از عدم تعادل در قدرت ایجاد کند. ۹. نباید از سرزمین‌های اشغالی، قطعنامه‌های سازمان ملل، یا نقض حقوق بین‌الملل صحبت شود. این مباحث ممکن است توجه مخاطب را از مسئله اصلی منحرف کرده و احساسی منفی نسبت به اسرائیل ایجاد کند. ۱۰. اسرائیلی‌ها بهتر از اعراب به زبان ما (فرانسوی/اروپایی) صحبت می‌کنند. بنابراین، آن‌ها فرصت بیشتری برای توضیح دادن وقایع از منظر خود دریافت می‌کنند. این را "بی‌طرفی رسانه‌ای" می‌نامند. ۱۱. اگر با این اصول مخالفید، شما یک یهودی‌ستیز هستید. هرگونه انتقاد از این اصول ممکن است به عنوان ضدیت با یهودیان تلقی شود و باید شدیداً محکوم شود. ————————— * عنوان اصلی این است: Petit manuel de désinformation sur un conflit au Proche-Orient که در ترجمه اول آمده. تیتر دوم ترجمه انتخابی من است. ✍محمود فرجامی @horqlia