eitaa logo
مهندسی ذهن استاد نیلچی زاده
10.8هزار دنبال‌کننده
22.9هزار عکس
20.4هزار ویدیو
391 فایل
وارث عاشورا
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از استودیو نبوی
آخرین نوشته ۱۴۰۱ برای شماست سلام خدا بر شما حجت خدا بر روی زمین از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان ، برای من همه چیزِ این سفر تازه است ... تمامِ این باب ها که واردشان میشوم بابِ بهشت اند ! اما در زیارتِ دوره از سامرا عکسی نگرفتم شاید چون محو نمای نیمه کاره ورودی ضریح مقدسِ پدرتان بودم ! نمیتوانستم درک کنم چطور اینهمه اطراف حرم پدر و پدربزرگتان ساده است؟ برای ما ایرانی ها حرمِ امام یعنی ... یعنی جلال و جبروتِ صحن های تو در تو ... یعنی طولانی راه رفتن تا رسیدن به ورودی ... یعنی خادمینِ خوش لباس ، بوی عود ، فرش های یکدست ... یعنی با تمام اینها ایستادن روبروی حرم ،دست بالا بردن و سلام دادن به امامی که هنوز هم از نگاه ما غریب است ... اما اینجا ... اینجا غربت به معنای واقعی کلمه تعبیر شده است ! نگاه تابلوی کوچکی میکنم که رویش نام «نرجس» و «حکیمه» ، مادر و عمه شماست ... به روزی فکر میکنم که عزیزانتان یکی یکی از دنیا رفته اند ، بر پیکرشان نماز خوانده اید و با هرکدام وداع کرده اید و تنها و‌ تنهاتر شده اید ! به وسعت تنهاییِ شما فکر میکنم و تمام غم های جهان به دلم میریزد ... ای غریب ترین امامِ زمان ها ای صاحبِ ما ای منتقم آل علی امید که آمدنت نزدیک گردد ، بیایی تا خاک پایت شویم بیایی تا سالهای طولانی غربتت تمام شود بیایی تا بهارِ واقعیِ ما تحویل شود .
هدایت شده از استودیو نبوی
رسیدم به محضر بااَدَب ترین برادرِ هستی ! نشسته ام نگاه میکنم ... صدایت هنوز طنین انداز است ... آنجا که نهایت در واپسین لحظات عمر گرانبهایت مولا را برادر خطاب کردی .... فکرم میرود به آنروزی که فرمود زنی از طایفه دلاوران میخواهم تا فرزندانی شجاع بپرورد .... چه دوراندیش ! و چه غم انگیز که این میداند چه ساعتی در انتظار فرزندش است .... امیر به وجود والای خودش کفایت نمیکند ، گویی ظرفِ وجودِ هر بشر به دست َش پر میشود و مادرِ عجب مادریست ! فکرش را کرده ای؟ در میانه کارزار کربلا این زنها چه غوغایی کرده اند ... مادرِ وهب سرِ عزیزش را به آغوش نمیگیرد ؛ برازنده اش نیست آنچه در راه الله داده است را پس بگیرد ... مادرِ عباس آنگاه که خبر شهادت ۴ جگرگوشه اش را میشنود میپرسد : حسین چه شد؟ برازنده اش نیست از آنچه در راه ولایت پروریده است سراغ بگیرد ... و‌خواهرِ حسین ... این زنِ عجیب ... انگار صلابت و صدای علی در وجودش تجلی کرده است ! سرش بالاست در میانِ یزیدیان فریاد میزند « » برازنده اش نیست از دردها سخنی بگوید ، زمان نشان خواهد داد در دستگاه الله پیروزِ میدان کیست؟ و به واقع چه پیروزی بزرگی .... . نشسته ام نگاه جلال و جبروتت میکنم چه بگویم در محضر شما ؟ دست بر سر میگذارم و زمزمه میکنم سلامِ خدا بر شما که خوب به عهد برادریت وفا کردی . .
هدایت شده از استودیو نبوی
11.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سر به زیر ایستادم در مقابلت ای خورشید عالم تاب ! نه چشمم توان نگاه دارد نه پایم توان پیش آمدن ... دارم از حرارتِ عشقِ تو ذوب میشوم عزیزترین داراییم ... ای دعای مستجابم ای منجیِ نوظهورِ من از کَرَمِ ارباب است ، وگرنه من کجا ؟ زیارت جنه الارض در شب جمعه اول رمضان کجا ؟ گفتم حسین؛ قفل دلم ناگهان شکست؛ بغض گلوی مأذنه وقت اذان شکست شکر این نعمت از منِ کمترین که برنمی آید ... این قابِ زیبا تقدیم شما خوبان عالم زیارت کنید بهشت روی زمین را ... انشالله به زودی روزی همه باشد ، آمین یا رب العالمین. .
تمام این چند روز از باب السدره سلامت میدادم ، سمت چپ میچرخیدم ، نگاه به گنبد برادرت می انداختم و عرض ادب میکردم ... کفشها را تحویل میدادم از تفتیش نسإ باب السلام میدویدم سمت ضریح و گوشه ی چپ در مچاله میشدم و با تو حرف میزدم ... بعد پای برهنه میرفتم گوشه ای از بارگاه زمزمه ای هم با او و دوباره از همان مسیر برمیگشتم . عاشق و سرمستِ تو تا امشب .... رفتیم خیمه گاه دعای کمیل شب جمعه اول رمضان روزی ام شد ، فکرش نبودم ، حتما تو عنایت کردی! دلم تاب نیاورد برای بار دوم وداع نکنم ... اخر کمیل را تند خواندم و دویدم سوی حرم که برای بار آخر ببینمت که روبروی باب القبله وا رفتم ! برای لحظاتی زمان ایستاد و من محو شدم ... آنچه مقابل چشمم آمد آنقَدَر باشکوه بود که جانم را گرفت رمق از پایم رفت و آه کشیدم برای تمام شب های جمعه ی بعد ازین که دور از تو سپری میشوند .... قرار بود وقتِ رفتن دل بکَنم ؛ جان کَندم ...! نذر کرده ام دورهای تسبیح را بعد ازین دائما به این ذکر بچرخانم « الله_آخر_العهد_منی_لزیارتکم » و متصل در تلاش باشم که راهی تو شوم آرامِ دلم قرارِ ما ، بشرط حیات ... . https://eitaa.com/nabavi_photography /1043
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شنیده بودم وقتی ببینمت دلتنگتر میشم ... باور نکرده بودم ... . سلام به همه عزیزانم به شمایی که همراهم شدید ، هامو خوندید ، التماس دعا فراوون گفتید و بمن خیلی خیلی لطف داشتید ... این آخرین پست این سفر بود این سه روز که برگشتیم درگیر بودم و اینجا نذاشتمش .... هرکس منو میبینه میگه خوش گذشت؟ میگم مگه میشه بد گذشته باشه؟ خلاصه بگم ، دلمو گذاشتم ورودی باب السلام و جسمم رو آوردم ... امیدوارم زیارت جنه الارض بزودی روزی همتون و خودم باشه . . https://eitaa.com/nabavi_photography/1045
❁ـ﷽ـ❁ * ✨آقای امام حسین، سلام!😍* 🔹گفته بودید وقتی به منزل رسیدیم‌ خبر رسیدنمان را به شما بدهیم‌ تا خیالتان‌ راحت بشود. 🔸خواستم بگویم خیالتان راحت! ما زائرها روی بال فرشته‌ها قدم گذاشتیم و به خانه‌هایمان برگشتیم.😊 🔹شکرخدا همه‌ی کودکان در سلامت به سر می‌برند و مجبور نشدیم حتی یکی از آنها را در خرابه‌ی کشور غریب بگذاریم و برگردیم.😢 🔸روسری و چادر همه‌ی خانم‌ها پر از خاک شد اما از سرشان‌تکان نخورد. اصلا عموهای کاروان آنقدر غیرتی بودند که حتی اجازه ندادند کسی نگاه چپ به آنها بکند، چه برسد به اینکه بخواهند به چشم کنیز نگاهشان کنند! 🔹مردم خیلی ما را دوست داشتند. برایمان لقمه می‌آوردند و اصرار می‌کردند بخوریم. خداروشکر لقمه‌ها صدقه نبود. 🔸نگران حالمان بودید، خواستم بگویم هیچ خاری در پایمان فرو نرفته، روی دست‌هایمان جای طناب نیست و موهایمان آتش نگرفته.😞 فقط کمی آفتاب سوخته شدیم، همین! 🔹سراغ شش ماهه‌ی کاروان را گرفتید، خواستم بگویم الان توی بغل مادرش خواب است و احتمالا دارد رویای شیرین سفر را می‌بیند. شما خیلی تاکید کرده بودید تشنه نماند. خواستم بگویم همه خیلی دوستش داشتند، بغلش می‌کردند و برایش آب می‌آوردند. 🔸دخترها هم کلی بازی کردند و از این طرف به آن طرف‌‌ دویدند. ولی خداروشکر در بین انبوه جمعیت نه گوشواره‌ای گم شد و نه دامنی آتش گرفت.😢 🔹همسفرهایمان همه عالی بودند، همه مؤدب و متین صحبت می‌کردند و هیچ کس به شما و خانواده تان بد نمی‌گفت.....😭 *✅ آقای مهربانم،😍خواستم بگویم همه چیز خوب است. همه به خانه‌هایمان برگشتیم و هیچ چیز و هیچ کس را در صحرای کرب و بلا جا نگذاشتیم به جز "دلمان" ....😭 * ✍ ارسالی از اعضا *ble.ir/dostaneha1401_08*
ای برای ... می دانی سید ، دلم خیلی برایت تنگ شد.😭😭 حتی شاید بیشتر از حاج قاسم . اون روز ها ته ته ته دل مان خبر داشت که بالاخره یک روز صبح از خواب بیدار می شویم و خبر سردار مان را از تلویزیون خواهیم شنید. اما تو فرق داشتی. اینقدر به بودنت عادت کرده بودیم که حتی فکرش را هم نمی کردیم که یک روز صبح قرار است ما از خواب بیدار شویم و ما برای همیشه بیدار نشود😭😭. برای همین است که رفتن حاج قاسم را باور کردم ولی رفتن تو را نه😭😭. او زندگی اش حماسه بود و حماسی رفت. تو اما مظلوم بودی. مظلومانه هم رفتی😭😭 یک جای دور، خیلی دور ، در هوایی مه گرفته با خودت خلوت کردی تا مزد اخلاصت را بگیری. به دور از هیاهوی مقام و شلوغ کاری میز و صندلی ریاست. فکر ما را نکردی با معرفت؟ نگفتی بعد سال ها داریم از دیدن رئیس جمهورمان کیف می کنیم؟ تو شوق ما را وقتی کنار آقایمان می نشستی ندیدی؟ شعف صدای آقا را وقتی از شما تعریف می کرد نشنیدی؟😭😭 معرفت ات را شکر سید. ما را درگیر خودت کردی و خودت را رها از ما؟ واقعیت اش را بخواهی هنوز رفتنت را باور نمیکنم. هنوز منتظرم فردا در خبر ها بشنوم " ریاست محترم جمهور حجه الاسلام رئیسی در دیداری صمیمانه پای صحبت کارگران معدن فلان نقطه دور افتاده نشست" . . اما باید بپذیرم. سید و بی تکلف ما، از پیش ما رفته است. برای همیشه.😭😭 دلم برایت تنگ می شود سید😭😭😭😭😭😭😭. خیلی زیاد. برای لبخند مهربانت.😭😭😭😭😭 برای اضطرابی که در لحظه تنفیذ در چهره ات موج می زد که همان اضطراب دل ما را قرص کرد که کار به دست مرد خدا افتاده. دلم برای تقوایت در مناظره تنگ می شود.😭😭😭 آن جا که به تو گفتند سندرم پست بیقرار داری و تو جواب ندادی. چرا به آنها نگفتی سید؟ چرا نگفتی که پست بعدی ات معراجِ شهدای تبریز است؟ کاش جواب می دادی تا دلمان برای جواب ندادنت این همه تنگ نمی شد. وقتی نگرانی ات برای خوردن کارگران را تمسخر کردند، تو دنیای کوچک شان را به روی شان نیاوردی. مثل همیشه لبخند زدی و از کنارشان گذشتی . تو با خدا عهدی داشتی و خدا امروز عزیزت کرد. عزیز ایران.😭😭😭 بیش از این خسته ات نکنم سید جان. می دانم خسته ای. چند سال است درست نخوابیده ای. حالا دیگر استراحت کن. بی آن که نگران فردا باشی. برای ما هم دعا کن. دوری ات سخت است. ما سید خوش اخلاقِ صبور خودمان را می خواهیم اما چه کنیم که خدای ما هم خوش سلیقه است و تو را برای خودش خواسته. . سلام ما را به امام امت برسان.
چند کلامی در مورد انتخابات 👇 عشقِ به وَلی، عشقِ مطهّر باشد میلِ به قَوامِ کلّ کشور باشد ما رأی به فردِ پر تلاشی بدهیم که یار و مطیعِ امرِ رهبر باشد ما پیمان با خونِ ش_ه_یدان بسیتیم دل از همه غیر از صُلَحا بُگسَستیم در مَسندِ پُر شورِ رئیسِ جمهور خواهان کسی مثل رئیسی هستیم هر کس زِ مسیرِ رهبری دور شود بی عزّت و بی ارزش و مَنفور شود یک فرد، چو احمدی نژاد و غیره حاشا؛ که دگر رئیس جمهور شود ای آنکه همیشه مردِ در مِیدانی سوگند به عشق و شورِ هر ایرانی در قعرِ سیاهی و بلا می افتیم با رأی به همچون حسنِ روحانی باید همه غیرتِ مصوّر باشیم ‌شوق و شعف و شور، سراسر باشیم با رأی به ماهیّتِ اسلام و نظام در لشکرِ انقلاب و رهبر باشیم ی مداح آقای امیرعباسی
به این فک میکنم که دیدی چقدر خوب تونستیم تو این ۲_۳ هفته با بقیه ارتباط بگیریم؟ با اون خانومی که چون کم حجاب بود فقط از دستش حرص میخوردیم و رومونو برمیگردوندیم؟😅 حالا دقیقا مخاطبمون شدن همینا چون میدونیم اکثرا با حجابا به جلیلی رای میدن. برای همین الان با دقت میگردیم دنبال همین کم حجابا و شل حجابا که بهشون میگیم قشر خاکستری و تو‌ پارک و تو‌ حرم با چشمامون میگردیم که همچین کسایی رو پیدا کنیم و بریم باهاشون صحبت کنیم و مجابشون کنیم رای بدن به جلیلی. شکر خدا تونستیم با خیلیا ارتباط برقرار کنیم و پای درد دلشون بشینیم و شکاف ها رو از بین ببریم.💪 به نظرم شاید لازم باشه همین روند رو مثلا یکسال کامل ادامه بدیم تا بتونیم مردممون رو از رسانه که ابزار دشمن هست مصون کنیم.‌ تا ان شاالله بتونیم مردممون رو از فتنه های احتمالی پیش رو نجات بدیم و باز در مواقع حساس کاسه چه کنم دستمون نگیریم. تنها راه حفظ وحدت و انسجام کشور و افزایش مشارکت در سال های آینده همین تقویت ارتباطه. اگر در نهایت روز جمعه مردممون به پزشکیان رای بدن بازم نشون دهنده کم کاری ما در سال های گذشته است. کسی که بین ما و دوستان و آشنایانمون دیوار کشید دشمن بود ولی کسی که این دیوار رو قطور کرد ما بودیم. ما خودمونو جدا کردیم از اینا... نتونستیم تحمل کنیم و نتونستیم متقاعدشون کنیم و فک کردیم فقط خودمونو خانوادمونو نجات بدیم هنر کردیم. حتی مدرسه های بچه هامونم جدا کردیم🙈 حواسمون نبود به اینکه هممون داخل یه کشتی هستیم. ولی خداروشکر این چند روز یک قسمتیشو جبران کردیم💪 حتی اگه در انتخابات آقای جلیلی رای نیاره، بازم ما کار درست رو انجام دادیم و سربلندیم. انتخابات یه عرصه ای هست که ظرفیت ها نشون داده میشه. اینم از مزایای جمهوریت در جمهوری اسلامی هست.☺️اگه جمهوریتی در کار نبود، انتخابات هم نبود و اگر انتخابات نبود تلاش ما و رشد مردم و خودمون هم نبود و معلوم نبود الان چه وضعیتی در انتظارمون بود. امت حزب الله همچین ظرفیتی رو داره. جالبه که میریم داخل حرم با کسی صحبت کنیم میگن قبلا باهامون حرف زدن☺️ خب خیلی خوشحال کنندست که اینقدر میتونیم مثمر ثمر باشیم. مطمئنم مسیر رسیدن به ظهور از همین سمته...🌸 امیدوارم بعد از انتخابات حداقل ده درصد از این مسیر رو بتونیم ادامه بدیم و باعث افتخار رهبر عزیزمون باشیم.
داره تموم میشه دو ماه عشق بازی دو ماه اشک و گریه دو ماه هیئت و روضه کااااش پایان این دوماه برامون آغازی دوباره باشه،تولدی دوباره!! این روزهای پایانی ماه صفر رو قدر بدونیم و هر جا پرچمی و بساط روضه ای به پا بود، بی معطلی بریم گدایی... بریم و به وظیفمون عمل کنیم. بریم و مجلس ارباب رو گرم کنیم. اونجا چیزی جز عشق طلب نکنیم. عشق به خودشون و از همه مهمتر عشق به امام زمانمون. هیچی تو این دنیا غیر از محبت و عشق به اهل بیت علیهم السلام و دوستدارانشون ارزش نداره... ضجه باید زد، التماس باید کرد که تا قبل از رفتن از دنیا این عشق روزی قلبمون بشه... به قول حضرت حافظ : عاشق شو ورنه روزی کار جهان سرآید...
وقتی وارد شدند، با اینکه چندین سال پیش منزلشان رفته بودیم، از چهره نشناختمشان. اما بین خانم هایی که همزمان با ایشان رسیدند، از نور چهره و عکسی که دستشان بود، شناختمشان. میان آن جمع می درخشیدند.😭 حس می کردم پسر شهیدشان هم همراهشان آمده.😭 وقتی دیدمشان مظلومیت و معصومیتشان بغض عجیبی در گلویم انداخت.😭 ناخوداگاه رفتم جلو و در آغوششان گرفتم... بعد از مراسم به ایشان گفتم : حاج خانم حسم اینه که با پسرتون اومدین. خندیدند و گفتند : آره همیشه هر جا می رم باهامه... تو خواب به مادر گفته بودن هر کی میاد خانه مان و هر جا می روی منم می آیم😭😭😭😭 سالگرد شهادتشان نزدیک است. چند روز دیگر... ۲۹ آذر ماه. شادی روح آسمانیشان صلوات