eitaa logo
مهندسی ذهن استاد نیلچی زاده
10.4هزار دنبال‌کننده
20.1هزار عکس
16.9هزار ویدیو
367 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
با محوریت ※ ترس محصول باوره! و تا آدما چیزی رو باور نکنند، ازش نمی‌ترسند و برای حذفش، تلاش نمی‌کنند. چیزی در تمام تاریخ، استکبار رو ترسونده و به قیام واداشته، قدرت توحیده.... • همونجا که ترازوی قلب آدما از قدرتی به نام الله پر می‌شه و دیگه به هیچ قدرتی جز تنها نیروی موثر عالم (الله) متکی نیستند. و دقیقاً اینجاست که اهل کبر قدرتشون رو در خطر می‌بینند و به مقابله بر‌می‌خیزند. ✘ داستان حذف انقلاب ایران داستان تکراری تاریخ است؛ «همون داستان نبرد کبر و توحید» • همونجا که تنها در یک نقطه از زمین، ملّتی تصمیم می‌گیرند روی پای خدا بایستند و ارزش‌های زندگی رو با ارزش‌هایی منطبق کنند که خداوند به وسیلهٔ پیامبران و امامان معصوم، براشون تدارک دید. داستان حذف ایران، داستان حذف دورنمای ایرانه. دورنمایی به وسعت قیام آخرین ذخیرهٔ خدا و حاکم شدن توحید در جهان. • اما قدرت توحید، همیشه تمام نجاسات رو در خودش حل کرده و به سرعت به سمت مقصدش حرکت می‌کنه! متلاشی شدن صهیونیسم جهانی، در رویارویی با قدرت توحید صالحان جهان چندیست که سرعت گرفته، و بزودی صالحان جهان، وراثان زمین در دولت کریمه‌ی آخرین باقی‌مانده خدا خواهند بود. ※ رسانه رسمی استاد محمد شجاعی @ostad_shojae
: تأثیر ایران در نتایج تلاش استکبار برای ایجاد نظم نوین جهانی ✍ استکبار تلاش می‌کند با محوریت منافعِ حیوانیِ انسانها و حاکمیت نظام سرمایه‌داری، به برقراری نظمی در جهان موفق شود که قوانینش را خودش وضع کرده و تمام مردم جهان از آن پیروی می‌کنند. اما آنسوی این نقشه‌ی راهبردی استکبار با نام «نظم نوین جهانی»؛ نقشه‌ی الهی «تمدن نوین اسلامی» است که راهبردی کاملاً توحیدی بوده و توسط خداوند وضع شده و به دست پیامبران و معصومین از اول تاریخ، با تمام مظلومیتهایش به سمت مقصد خویش حرکت کرده است : ※ فقط همین نقشه‌ی راهبردی، تمام رفتار تاریخ را از آدم تا آخرین امام معصوم تعیین کرده و می‌کند. • فقط همین آینده است که تمام فرستادگان خدا بر اساس آن تصمیم می‌گرفتند! گاهی سکوت، گاهی تقیّه، گاهی قیام... • آینده‌ای بنام "حاکمیت تمدن الهی در جهان". • «حماس» و مانور قدرت او در برابر اسرائیل، فقط بخش کوچکی است از شروع آخرین صحنه‌ی نبرد این دو جهان‌بینی! که امروز دقیقاً روبروی یکدیگر ایستاده و شاخ به شاخ شده‌اند. بزودی شاهد اتفاقات نوید بخشی در جهان  خواهیم بود که ثمره‌ی فرهنگ مقاومت در تاریخ حق بوده است.   امروز بیشتر در این باره باهم صحبت خواهیم کرد. @ostad_shojae | montazer.ir
: به سربازی در دولت امام زمان علیه‌السلام فکر نکن، به سرداری فکر کن! ✍️ هفته‌ی پیش بود، با همان متانت و تواضع همیشگی آمد روبروی من ایستاد و گفت؛ اجازه هست یک سوال بپرسم؟ گفتم بله خواهش میکنم، بفرمایید بنشینید! • تقریبا دو ماهی می‌شود که بعنوان « مدیر بخش تحقیق و توسعه دیجیتال» به ما اضافه شده و هر روز با تیزهوشی (بیش از هر کار دیگری) دنبال کشف قوانین الهی در یک تشکیلات انسانی است تا انتخابها و ارتباطاتش لبخند امامش را به دنبال داشته باشد، و این برای من از هر کاری ارزشمندتر است. • نشست روبرویم و پرسید؛ افراد زیادی درخواست فعالیت جهادی در بخش دیجیتال داده‌اند که هرکدامشان مهارتها و رزومه‌های متفاوت دارند! شما برای من بگویید؛ اولویت در انتخاب همکاران افتخاری در بخش‌های گوناگون چیست؟ مهارتشان یا علاقه و جدیت‌شان؟ • گفتم؛ آقاسید، شما دو پسر دسته گل باهوش دارید و همسری که در مادری واقعا کم نظیر است. دور از جانِ ایشان، به فرض محال تصور کنید همسرتان را امروز نداشتید و مجبور بودید بدون ایشان با این دو فرزند یتیم زندگی بگذرانید. اگر قرار بود همسری را به این زندگی دعوت کنید، اولویت در معیارهای انتخاب‌تان برای این همسر چه بود؟ بی‌درنگ پاسخ داد؛ پسرانم! کسی که آن دو را مادرانه بفهمد، مادرانه دوست بدارد، مادرانه مادری کند.. نه از سر وظیفه! که هر چه برای آنها مادرتر باشد؛ برای من نیز ناخودآگاه عزیزتر خواهد بود. ✘ گفتم تمام فرزندان امام، در زمان غیبت، ایتام آل محمد صلوات الله علیهم هستند، که پدر بالای سرشان نیست! در این تشکیلات کسی مدیر موفق‌تری خواهد بود که برای ایتام امام دلسوزتر، مهربان‌تر، پدرتر، و برای رساندنشان به آغوش امام، و برای رشدشان و اثرگذاری‌شان در خیمه‌ی امام صبورتر باشد! • گاهی کسی در مهارت و علم در رتبه پایین‌تری است، اما جدیت و دغدغه‌‎اش حاکی از عشق و بی‌تابی اوست! یقین بدان که او در مقایسه با کسی که در مهارت و علم یک نخبه‌ی کم‌نظیر است، اما در دغدغه و جدیت هنوز عقب‌تر است، حمایت بیشتری از غیب دریافت خواهد کرد و تاثیری که او برجای خواهد گذاشت بسیار بیشتر از متخصصانی است که هنوز عاشق نشده‌اند! ✘ گفتم : در دولت کریمه، «خود انسان» ها محورند برای اجتماع، رشد انسانی شان است که علت هر تشکیلاتی است، و کار و معاش فقط بهانه‌ای برای اجتماعات خواهد بود درست برخلاف امروز... ※ سعی کنید با همین نگاه مدیریت کنید؛ اگر نتیجه مدیریت شما رشد خودتان و زیر مجموعه‌تان در جهت آمادگی روحی برای حضور در دولت کریمه بود؛ که برنده‌اید! حتی اگر خروجی‌هایتان ضعیف باشد، که محال است یک جمعِ در حال رشد موفق به اثرگذاری نشود. در غیر اینصورت نه تنها به خروجی موفقی نمی‌رسید که اصل سرمایه را هم از دست داده‌اید... • با رضایت نگاهم کرد و با اندکی مکث تشکر کرد و حال من از حال خوبش، خوب شد... چقدر این دولت کریمه شوق دارد رسیدنش! باید با قوانین حاکم بر آن آشنا شد و خود را برای سرداری در این حکومت آماده کرد! حکومتی که محورش روح الهی انسانهاست، نه معاش حیوانی و گیاهی‌شان. @ostad_shojae | montazer.ir
:  زینب سلام‌الله‌علیها زینت بود برای پدر و امامش... من چه؟  ✍ بعضی وقتها فکر می‌کنم شاید اینکه روز تولد شما شده روز پرستار، حکیمانه‌ترین انتخابِ ممکن بوده برای این مقام! و  شما نمی‌توانستید «شریکه الحسین» باشید مگر اینکه روح ترمیم، روح مدارا، روح التیام، روح تیمارگری، روح غالب وجودتان باشد! • نمی‌شود شریک کسی شد، • نمی‌شود سپر کسی شد، • نمی‌شود مراقب کسی بود، • نمی‌شود کامل کننده‌ی راه کسی بود، مگر آنکه آنقدر وسیع باشی که تمام غمهای امامت و فرزندان امامت در تو جا شوند! √ لازمه‌ی شریک کسی شدن، شبیه شدن به اوست! √ لازمه‌ی مراقبت کردن از کسی، ذبح تمام توقعات از اوست! چیزی شبیه حل شدن، یا تمام شدن در یک وجود! « تمامِ من برای او » .... و این بود علّت شهادت تمام انبیاء و معصومین: «نبودند کسانی که تمامشان برای امام باشد» نمی‌شود که او «زینب» امامش باشد، و پاره‌های جان امام، پاره‌های جان او نباشند. یتیمان امام، نگرانی‌های او نباشند! او آمده که فقط آغوش باشد برای امام و فرزندانش... همین، این راه به اراده‌ی خدا به مقصدش خواهد رسید اما... کسانی به «امام داری» می‌رسند که: هر آدمی را فرزند امام، و درد هر کسی را درد امام بدانند! زِیْن (زینت) + أَبْ (پدر) = زینب (سلام‌الله‌علیها) چه استراتژی دقیقی داشته خدا برای انتخاب نام تو! امام، قبل از آنکه امام باشد برای ما (رابطه‌ی‌حقوقی) ؛ پدر است برای ما (رابطه‌ی حقیقی) و محال است کسی در رابطه‌ی حقیقی به بالاترین عشق‌ها نرسیده باشد:  ولی بتواند «امام دارِ خوبی» باشد! √ عشق است که همه توقع ها را در خود ذوب می‌کند! عشق است که تمام تو را در امام حل می‌کند! آنوقت تو هم می‌شوی مثل سلمان، مثل عبدالعظیم حسنی «ولیّ امام» «تکه‌ای از جان امام» .... خداوندا می‌شود روزی ما هم مایه‌ی زینت امام‌مان باشیم یعنی؟ @ostad_shojae | montazer.ir
: از دستگاه امام هادی علیه السلام ارتزاق میکنیم. ✍️ همایش رونمایی کتاب «انقلاب ایران و آینده جهان» استاد بود! و اولین قسمت برنامه، رونمایی از مستند «تاردید» . • سالن مشغول تماشای مستند بود، که مهمانی آمد جلو و خواست خصوصی صحبت کند. با او به خارج تالار رفتم، دیدم چند نفر هستند و از یکی از بخشهای دولتی تشریف آورده اند. • راهنماییشان کردم و جایی نشستیم و شروع کردند در مورد نحوه فعالیتمان  سوال پرسیدند. اینکه چه هدفی را دنبال میکنیم و شیوه فعالیتمان چیست و چگونه این مسیر را پیش می رویم! • سوالهایشان که تمام شد داشتم عذرخواهی میکردم که اگر فرمایشی ندارند به داخل سالن برگردم، که سوال جدیدی مطرح کردند! « تامین هزینه های شما از کجا صورت می گیرد؟ » ✘ کمی سکوت کردم و خاطره معجزات همه این سالها از جلوی چشمانم گذشت! لبخند سرشار از شکری مرا احاطه کرد و گفتم: اگر بگویم از کجا، باور می کنید؟ جواب ندادند. ادامه دادم: از دستگاه امام هادی علیه السلام. • پرسش در نگاهشان بیش از پیش هویدا شد. گفتم : من یقین دارم امام هادی علیه السلام قرنها پیش به ما هم فکر کرده است. حتی به تنهایی هایی که قرار بود در این عصر تحمل کنیم. از سر تدبیر ایشان است که ما در «ملک ری» صاحب بالاترین نعمتی شده‌ایم که امدادهای مالی ساده ترین امدادهای اوست. از ایده تا توان اجرا، تا رشد و قدرتگیری برای دفع موانع جنی و انسی ،تا نشاط و آرامشمان برای تحمل سختی ها، همه را فقط از سینه‌ی کسی داریم که گفته اند زیارتش به قدر زیارت سیدالشهداء بلندت می‌کند! ※ حرم عبدالعظیم حسنی علیه السلام تنها جایی است که اگر از ما بگیری دیگر چیزی برای بقاء نداریم. من معتقدم اعزام سیدالکریم به ری توسط امام هادی علیه السلام برای گسترش سازمان وکالتی ایشان و استمداد شیعیان برای ادامه مسیریست که امام، در آن عصر بذرش را بسیار مدبرانه کاشتند. حالا این ماییم که بقدر نیازی که در درونمان ایجاد میکنیم توان بهره گیری از این منبع بی نهایت را خواهیم داشت. • دعا کنید خدا به این خانه گداترمان کند، که بی نیازی مان از غیر، در احتیاج ما به این خانه است. • نمیدانم بعد از اینکه من رفتم چه میانشان گذشت اما برای اینکه از عشقی حرف زده بودم که غیرتش هرگز ما را به غیر او نیازمند نکرد، با عزت و افتخار گام برمیداشتم . @ostad_shojae | montazer.ir
: « خدا چکار کند ما معنیِ کلمه‌ی «مقاومت» را بفهمیم؟ » ✍ خبرها را که مرور می‌کردم رسیدم به ویدئوی پسری در غزه! گرسنه بود. سرباز رژیم اشغالی او را برد سر دیگ غذا و گفت: اینهمه گوشت! بگو از دولت اسرائیل هستی، تا سیرت کنم! پس‌شان زد و گفت: عمراً ... • فرو ریختم! دیگر خدا چکار کند ما معنیِ کلمه‌ی «مقاومت» را بفهمیم؟ به خدا که این کودکان را بعداً می‌گذارند جلوی ما و می‌گویند: شما در عافیتِ‌تان حتی در دعا هم کم گذاشتید، اینها دیگر چیزی نداشتند که بدهند وگرنه می‌دادند... • تا کمی آبرویمان را درخطر می‌بینیم، تا کمی کمبودها ما را در مشت خود می‌فشارند، تا همسر و فرزندمان چند تا تعطیلات، درگیر جهاد و فعالیت مهدوی می‌شوند، تا چیزی می‌شنویم و می‌بینیم که به ما برمی‌خورد، اولین فکر ... فکر خالی کردنِ میدان، یا فکر نِق زدن به عزیزانمان است که پس تفریح‌مان چه؟ پس خانه و زندگی‌مان چه؟ پس .... •ویدئوی دختر کوچکی را دیدم. از او که پرسیدند چه آرزویی داری؟ گفت: من دیگر هیچ چیز در دنیا ندارم! پدر و مادر و خانه و ماشین و اتاقم و.... همه را از من گرفتند، اگر آرزویی هم از این دنیا داشته باشم، به چه دردم می‌خورد دیگر ؟ • و من با خودم فکر میکنم، چند تا آرزوی دنیایی تا حالا نگذاشته من به سمتِ امامم هجرت کنم؟ و با روزی، هفته‌ای یا ماهی دو سه ساعت وقت گذاشتن، خودم را قانع میکنم که در لشگر امامم هستم! که منم اهل جبهه «مقاومت» هستم! √ زهی تصور باطل! زهی خیال محال! • بخدا که خدا «مدل مقاومت» را جلوی چشم ما گذاشته و با همین مدل از ما خواسته، مقاومت کنیم و مقاومت را بفهمیم! • آخ که جمعه‌ها چقدر بی‌پروا به صورت ما سیلی می‌زنند! تا لنگ ظهر که خوابیم ... عصر هم که درگیر خاله‌بازی‌های دنیا! بعد می‌آییم گوشه‌ای راحت لَم می‌دهیم و اخبار مقاومت را چک میکنیم، بی‌آنکه ذره‌ای فکر کنیم سهم من از این «مقاومت» چقدر است؟ • چقدر کمند عزتمندانی که همّت کردند و استغاثه‌های عصر جمعه را در گوشه‌ای به پا کردند! و چقدر کمند آنان که واجب میدانند بر خود که خویش را به این جمع‌ها برسانند! ✘ من و شما و شما و شما .... بله .... هرکدامِ ما ! وظیفه داریم استغاثه را جهانی کنیم! خیلی زود! چون کمی آنطرف‌تر مردمِ زمین، زیر چکمه‌های استکبار به اضطرار رسیده‌اند! و اگر اضطرارشان آنقدر در ما همت ایجاد نمی‌کند که خودمان را به هجرت به سمت امام برسانیم، بیماریم! اگر این دغدغه در ما ایجاد نشده که به تجمع‌های استغاثه برسانیم خودمان را، و یا بانیِ این دعاهای دسته‌جمعی شویم، قلبمان خیلی مریض است... خیلی!!!! ※ خدایا این مریضی، ما را قرنهاست بیچاره کرده است و مثل سرطانِ بی‌درد نمی‌فهمیمش! @ostad_shojae
: سخت‌ترین نقش‌ها را برداشت تا تو خجالتِ کسی را نکشی! ✍ عزیزجان زن باحیایی بود! خیلی باحیا. آنقدر لطیف که تا وقتی سرِپا بود کمتر کارهایش را به کسی می‌سپرد. تا می‌توانست همه‌ی کارهایش را خودش انجام می‌داد و زحمت به بچه‌ها نمی‌داد. • کمی پیرتر که شد نیازش به بچه‌ها هم بیشتر شد. دیگر بعضی خریدها و کارهایش را مجبور می‌شد به بچه‌ها بسپرد. همه بچه‌ها ازدواج کرده بودند و زندگی مستقلی داشتند. اما او اغلبِ کارهایش را از میان بچه‌هایش به یکی از پسرهایش می‌سپرد. او هر روز عصرها می‌آمد خانه‌‌ی عزیزجان و کارهایش را سامان می‌داد و باهم چای و فَتیر می‌خوردند و نماز مغربش را که می‌خواند می‌رفت سر زندگی خودش. • همیشه برایم جای سوال بود، با اینکه بیشترِ بچه‌های عزیزجان دور و برش هستند، چرا این پسرش به او بیشتر نزدیک‌تر است. • تا اینکه یکروز عزیزجان بی‌آنکه بپرسم در میان گپ و گفت‌های شیرینش جواب مرا هم داد : «غلامرضا» ته‌تغاری ناخواسته‌ی ما بود. وقتی فهمیدم باردارم کلی غصه خوردم اما الآن می‌فهمم او نعمت خاص خدا برای من بود. می‌دانی ننه ؟ او یک جوری به من فکر می‌‌کند که کمتر اتفاق می‌افتد من به او بگویم چه کار رویِ زمین مانده‌ای دارم.... خودش جلو جلو حدس می‌زند و کارهایم را انجام می‌‌دهد. اما بعضی وقتها که می‌خواهم به او چیزی بگویم: انگار همه‌ی تنش گوش می‌شود تا حرفم از دهانم بیرون نیامده مسیرِ انجام آن را آسان کند و انجامش دهد. او همیشه عصرها می‌آید می‌نشیند تا کار روی زمین مانده را بفهمد از میان حرفهایم! نه اینکه من به او بگویم چه کار دارم. اینطور نیست که من کارهایم را فقط به او بگویم. او کارها را خودش می‌یابد و می‌خرد. • بیست سال از اون روز گذشت! سحر امروز گوشه‌ی حرم نشسته بودم و با خودم می‌گفتم دوازده قرن است که تو به قدر ایجاد یک حکومت جهانی «غلامرضا» نداری! • «غلامرضا»های تو چجوری‌اند؟ قطعاً ویژگی مشترکشان همین است که عزیزجان گفت: جلو جلو فکر می‌کنند که الآن چه کاری روی زمین است و چه کاری می‌‌تواند برای یک جهان یتیمِ تو، موثرتر باشد و دست آنها را در دست تو بگذارد. √ «غلامرضا»های تو همان‌هایی‌اند که همیشه سهم سخت‌ترین کارها را سریع‌تر برمی‌دارند که تو خجالت کسی را نکشی! √ اینگونه می‌شود که می‌شوند محل امن و اعتماد تو .... و روزیِ‌شان از همه بیشتر می‌شود. ✘ شبهای قدر هم که روزی‌ها تقسیم می‌شوند؛ «غلامرضا»ها قبلاً سهمشان را برده‌اند و بالاترین و سخت‌ترین نقش‌ها را گرفته‌اند تا تو خجالتِ کسی را نکشی. کاش من هم یک «غلامرضا» بودم برای پدر دولتِ صالحانِ زمین ... @ostad_shojae
: «باکلاس در این مراسم شرکت کنید!» ✍ بین‌الطلوعینِ امروز، در اینستاگرام گلایه‌های دکتر عباس موزون را در یک لایو سحرگاهی می‌دیدم که از ناشناخته ماندن قیمتِ برنامه «زندگی پس از زندگی» صحبت می‌کردند در تغییر ارکانِ تمدن جهان. می‌گفتند این تجربه‌ها می‌تواند بسیاری از بخش‌های زندگی را ارتقاء بخشد مثل هنر، مثل پزشکی، مثل قوانین اجتماعی، مثل .... و هنوز نه تنها جایگاه حقیقی‌اش شناخته نشده که سرشاز از قضاوتهای غیرمنصفانه است. ※ آنقدر دردشان ملموس بود که سلول به سلولِ جانم تیر کشید. چقدر دقیق بود این گلایه‌ها! • با خودم گفتم: نه صرفاُ برنامه‌ی «زندگی پس از زندگی» که اساساً هر کجا که انسان «قدر» خویش را می‌فهمد از همان نقطه به خودش و به آنچه در پیرامونش می‌گذرد قیمتی نگاه می‌کند، و قیمتی استفاده می‌کند! اساساً هر کفرانِ (قدرناشناسیِ) نعمتی، مالِ نافهمیِ انسان است. و نافهمی یا کم‌فهمیِ قیمت یا قدر چیزی باعث می‌شود که به آن کوچک نگاه می‌کند و قادر به بهره‌گیری از آن نیست! • قطعاً همینطور است: خبرهایی که تجربه‌گران از جهان پس از دنیا می‌دهند می‌تواند به ارتقاء تمام مدیریت‌ها و سبک‌ زندگی‌ها و رفتارها بینجامد، چرا که از جهانی خبر می‌دهد که مقصدِ حرکت انسان در این دنیاست و هر چه انسان جغرافیای مقصدش را بیشتر بشناسد مسیرش را درست‌تر و دقیق‌تر و متناسب با این مقصد تنظیم می‌کند. ✘ مهجور ماندن أنبیاء و امامان معصوم علیهم‌السلام علّتی جز این دارد آیا؟ وقتی شیعه «قدر» خود را بعنوان یک «انسان» نشناخت: دیگر امام به کارش نمی‌آمد. چون قدّ و اندام بدون امام می‌توانست بزرگ شود، بدون امام می‌توانست ازدواج کند، بدون امام می‌توانست شغل داشته باشد و به زندگی اجتماعی برسد... درست مثل حیوانات! ولی او نمیدانست که باید «باطن سازی» کند نه اندام سازی! اندام سازی مال وقتی بود که در رحم مادرش بود. • چه کسانی از یک نعمت بیشترین بهره را می‌برند؟ آنان که قدر نعمتشان را آنگونه که هست می‌شناسند! √ شبهای قدر هم کسانی بیشترین بهره را می‌برند که «قدر شناسی» بلد شده اند! قدرشناسی از چه کسی؟ از «خودِ واقعیِ شان» نه این خانم و آقا که زندگی طبیعی دارد، بلکه که همان خودِ بی نهایتی که در درونشان امانت گذاشته خدا .... • «شبهای قدر» شبِ آدمهای قدرشناس است! آنان که قدر خود را شناخته‌اند و دیگر ارزان فروشی نمی‌کنند! آدمهای وزین ... آدمهای باکلاس!! که دغدغه‌ها و آرزوهای واقعیِ قلبشان هم باکلاس است! ※ و شب قدر ... شب اجابت همین قلبهای با کلاس است! @ostad_shojae | montazer.ir
💬 : «وقتی آدم به شرم می‌رسد، انگار «یک چیز مهم» که در درونش گم شده بود پیدا می‌شود!» ✍️ آمدم «گپ روز» بنویسم با موضوع روز ! دیدم بچه‌ها موضوع را برایم گذاشته‌اند : «آثار رفاقت با قرآن» هرچه فکر کردم دیدم نمی‌شود. شبیه مرده‌ی در کفن که دستانش بسته است، دستانم به تعبیر قرآن «مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ» است ! انگار دستانم را بسته‌اند و دور گردنم انداخته‌اند جوری که بهره‌ای از «قرآن» ندارد. نوشتن از چیزی که سابقه‌ات در آن خراب است، خودِ «شرم» است دیگر! نوشتن ندارد... • با خودم گفتم : پدر و مادرها، وقتی خطری را به فرزندشان گوشزد می‎‌کنند و راهکارش را هم می‌دهند؛ بعد همین بچه می‌رود خودش را صاف می‌اندازد در دل خطر... و با یک نکبت یا مصیبت جدید برمی‌گردد؛ نصف «حرص و جوششان» این است، مگر من به تو همه‌ی اینها را نگفته بودم؟ مگر من راه چاره‌اش را نشانت نداده بودم؟ چرا پس دقت نکردی و حالا «سهم من از مصیبتِ تو بیش از خودِ توست» و حتی توان درک همین جمله را هم نداری! ✘ و انگار... بعد از اینهمه عمر، تازه امروز نشستم جای خدا ! و دارم از چشمان او، تمام خطاها و گرفتاری‌هایی که نتیجه‌ی نشنیدن و نفهمیدن راهکارها و تذکراتش بود را دوره می‌کنم! و تازه می‌فهمم «سهمِ درد خدا، از مصائبِ خودکرده‌ی من» خیلی بیشتر از سهم خودم بود! چون همه‌ی خطرات را با تذکرها و هشدارهای جدی برایم نوشته بود و راهکار داده بود و من نخواندم و نفهمیدم! • وقتی آدم به شرم می‌رسد، انگار یک چیز مهم که در درونش گم شده بود پیدا می‌شود! و آن چیز مهم، شاید «فهم» است ! شاید «یقین» است! شاید «اینبار با بقیه‌ بارها فرق می‌کند» است! √ باید رفتارمان با قرآن عوض شود! خون دلش را هم خودمان می‌خوریم... هم خدا ! @ostad_shojae