✅ خاطره شنیدنی علامه طباطبایی درباره #شیخ_وهابی
🔻علّامه طباطبائى رضوان الله عليه نقل كردند كه:
🔸روزى سرتيپ قريب گفت: در سالى كه من به حجّ مشرّف شدم(سفر ما) با كشتى بود؛كشتى بيش از يك هفته بر روى آب بود، شيخى در كشتى بود كه او هم عازم حجّ بود، تنها بود، و پيوسته مراقب و ساكت و به حال خود مشغول. ما روزهاى اوّل ساعتى نزد او مى رفتيم، و از مسائل مورد نياز مى پرسيديم، و در روزهاى بعد بيشتر... و در حقيقت بر رفقاى همسفرى ما يك نفر اضافه شد.
به مدينه منوّره رسيديم، و ديگر هر جا مى رفتيم، همه با هم بوديم، و شيخ هم با ما بود، و از وجود او بسيار بهره مند و خوشحال بوديم؛ یک روز در معيّت شيخ، همه با هم براى ديدار كتابخانه معروف مدينه رفتيم، رئيس و عالم كتابخانه، پيرمردى نابينا بود، كه شيخ و عالم و وهّابى مذهب بود.
🔸ما همگى نشستيم، و آن عالم سنّى، با ما از هر جا سخن مى گفت؛ از هر طرف در ردّ شيعه، و توبيخ، و توهين، واهانت و نسبت شرك، و يهوديّت، و مجوسيّت، خوددارى نمى كرد. مى گفت: شيعه قرآن را نمى داند و نمى خواند، و معانى را تأويل مى كند، اين خراب كردن قرآن است، قرآن را بايد روى معناى ظاهر معنى كرد، و اصولا نبايد معنى كرد، و فقطّ به ظاهر بايد اكتفا نمود.
قرآن صريحا مى گويد: وَ جاءَ رَبُّكَ «خدا مى آيد»، شيعه مى گويد: منظور اين است كه و جاءَ أَمْرُ رَبِّكَ، «أمر خدا مى آيد»، اين معنى غلط است.
🔸 بالأخره مدّتى مفصّل، در اين باره بحث كرد، و اين شيخ همراه ما هم ساكت بود، و چيزى نمى گفت. ما هم همه كسل شديم، و ناراحت، كه چرا شيخ ما جواب نمى دهد؟ اين شيخ ما كه تا به حال اين طور نبود، به نظر ما مرد دانشمندى بود، چرا اينجا محكوم شد؟ و حتّى بعضى از ما مى خواستيم بگوييم: اين گفتار شما تهمت است، و غلط است، و آيه نور وَ جاءَ رَبُّكَ را اين طور معنى كردن، معنايش جسميّت خداست، و اين غلط است؛ ولى أوّلا درست به زبان عرب وارد نبوديم، و ثانيا از شيخ خودمان كه عالمى جليل و بزرگوار بود، ملاحظه مى كرديم، كه با وجود او سخن گفتن ما غلط است، و تصميم گرفتيم كه چون بيرون آئيم، ديگر با شيخ خودمان رفاقت نكنيم.
🔸خلاصه آن شيخ وهّابى، آن قدر إطاله سخن داد، تا خسته شد، و دهانش كف كرده بود، و شيخ ما هم آرام گوش مى داد، و حتّى يك جمله هم چيزى نگفت.
🔸در اين حال كه او سخنانش را به پايان رسانيد، شيخ ما رو به او كرد و گفت: لا بدّ اين همه شما خود را عصبانى مى كنيد، و زحمت مى كشيد، و از ساحت قرآن و پيغمبر اسلام دفاع مى كنيد، براى اين جهت است كه در روز قيامت به خدمت پيغمبر مشرّف گرديد! و او را زيارت كنيد! و اعمال شما مقبول و مشكور واقع شود؟!
🔸شيخ وهّابى گفت: آرى! آرى! شيخ ما گفت: ولى من متأسّفم كه: شما در روز قيامت، رسول الله را أبدا نخواهيد ديد! شيخ وهّابى با حال عصبانيّت گفت: به چه جهت؟! به چه علّت؟!
🔸شيخ ما گفت: براى اين كه شما كور هستيد! و طبق تفسير و معنائى كه خودتان مى فرمائيد: كسى كه در اين جهان كور باشد در آن جهان هم كور است و گمراه: وَ مَنْ كانَ فِي هذِهِ أَعْمى فَهُوَ فِي الْآخِرَةِ أَعْمى وَ أَضَلُّ سَبِيلًا و بنابر اين شما كه كوريد! در آخرت هم كوريد و گمراه! و نور نداريد! فلهذا پيغمبر خدا را أبدا نخواهيد ديد! اين جمله را شيخ ما گفت و ديگر چيزى نگفت.
🔸شيخ وهّابى چنان مضطرب و مشوّش شد، و چنان ناراحت و بى تاب شد كه گوئى مانند مرغ سر بريده اى بر خود مى پيچد، و ديگر چيزى نگفت، و سكوت محض اختيار كرد، و هى با خود غرّش مى كرد، و بدنش را تكان مى داد.
🔸از اين جمله شيخ خودمان، ما آن قدر مسرور و مبتهج شديم كه در پوست نمى گنجيديم، برخاستيم و برگشتيم و در راه دائما شيخ را مى بوسيديم و بعضى از دوستان ما بى اختيار مى خواست شيخ را در حين عبور از خيابان و كوچه در آغوش بگيرد، و بغل كند، و به او گفتيم: تو از شدّت سكوت خود، ما را خسته كردى و گفتيم: مفحم و محكوم شده اى! ولى تنها و تنها فقطّ با اين يك جمله ات، تمام سخنان طويل و عريض او را باطل كردى جزاك الله عن الإسلام و القرآن خيرا.
📚 امام شناسی ج 5 ص 174 (با تلخیص)
_______
🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات