یه دایی دارم تو انگلیس زندگی میکنه
به هیچ کس و هیچ چیز هم اعتقاد نداره، نه خودش و نه خانمش!
از نظر اونها دین سلیقه ایه!!!
بهشون میگم پس لابد داعش هم یه جور سلیقه اس!
از نظر اونها آزااادی عقیده وجود داره!
پس هندیاهم حق دارن گاو بپرستن عقیدشونه خوب!
به من میگه از موقعی که عقیدتو در باره ی دین فهمیدم دیگه باهات بحث نمیکنم (یه جور یعنی تو هیچی نمی فهمی)
اما بچش مریض شد نذر امام رضاش کرد😃
من😳
خودش🙄
زنداییم😌(اصلا از رو نمیره)
امام رضا❤️
#ارسالی
@hosein_darabi
خب دستم خورد🤦♂😃
داشتم از یه غذا عکس میگرفتم
دلم نمیاد عکسشو بگذارم، خیلی لاکچری بود ولی من شام خورده بودم. فقَ نگاه کردم و آه کشیدم
#ارسالی
🔴 مترو، چادر و شب قدر
روز نوزدهم ماه مبارک سوار مترو (مشهد) شدم. ۴، ۵ دختر مدرسهای حدود ۱۲، ۱۳ ساله کلاه به سر در مترو بودن. ناخواسته قسمتهایی از مکالماتشان را شنیدم. بخشی از آنچه دیدم و شنیدم اینها بود:
🔻یکیشون گفت دیشب میخواستم برم احیاء اما مامانم چادرم رو گم کرده بود. یک چادر گلگلی آورد که بیا با این بریم، منم گفتم روم نمیشه و نرفتم.
🔻یکی دیگه گفت منم اتفاقا چادر مشکی نداشتم، مامانم گفت با این وضعت نمیبرمت و خودش رفت مراسم و من موندم خونه و ...
همینطور بحث چادر مشکی داشتن و نداشتن گرم بود که یک خانم ۵۰، ۶۰ ساله چادری گفت من براتون چادر میفرستم، هر چند تا که خواستین. شمارهمو بنویسید، زنگ بزنید سایز بدین براتون میفرستم.
دخترها خیلی خوشحال شدن و مشغول به صحبت و تلفن دادن و گرفتن.
بعد اون خانم گفت همهتون دخترای من، من یک دختر دارم نوهم هم پسره، دختر خیلی خوبه.
دخترها شروع کردن به خوشحالی و پرسیدند:
+ خونتون هم بیایم؟
- آره.
+ حیاط دارین؟
- آره.
+ آخ جون بریم حیاط حاج خانم و دور هم، چقدر کیف میده.
یکیشون گفت من از مامان بزرگم بدم میاد، نوههای پسری رو فقط دوست داره، همه دخترها دوستش ندارن!
بعد گفتند:
+ حاج خانم چکاره هستین؟
- دبیر و معاون مدرسه بودم.
+ ایول ما معاون اینقدر باحالِ چادری نديده بودیم! الآن ما سه نفر رو از مدرسه قبل عید مدیرمون اخراج کرده!
- ئه! چرا؟! چه بد! فامیل مدیرتون چیه؟ ببینم کسی آشنا در میاد باهاش که شما رو دوباره مدرسه قبول کنه ...
اون خانم سه ایستگاه جلوتر پیاده شد و بچهها خوشحال گفتند که زنگ بزنیم چادر سفارش بدیم و فردا شب بریم احیاء حرم و ... تمام
همین قدر ساده
همین قدر تلخ
همین قدر شیرین
#ارسالی
حسیندارابی 👈 عضوشوید
@hosein_darabi
نجف از کربلا، کربلاتر است
پدری عزادار پسر است😭
نماز صبح امروز نجف
#ارسالی
#حسین_دارابی | عضوشوید 👇
@hosein_darabi
هدایت شده از کانال حسین دارابی
🔴 مترو، چادر و شب قدر
روز نوزدهم ماه مبارک سوار مترو (مشهد) شدم. ۴، ۵ دختر مدرسهای حدود ۱۲، ۱۳ ساله کلاه به سر در مترو بودن. ناخواسته قسمتهایی از مکالماتشان را شنیدم. بخشی از آنچه دیدم و شنیدم اینها بود:
🔻یکیشون گفت دیشب میخواستم برم احیاء اما مامانم چادرم رو گم کرده بود. یک چادر گلگلی آورد که بیا با این بریم، منم گفتم روم نمیشه و نرفتم.
🔻یکی دیگه گفت منم اتفاقا چادر مشکی نداشتم، مامانم گفت با این وضعت نمیبرمت و خودش رفت مراسم و من موندم خونه و ...
همینطور بحث چادر مشکی داشتن و نداشتن گرم بود که یک خانم ۵۰، ۶۰ ساله چادری گفت من براتون چادر میفرستم، هر چند تا که خواستین. شمارهمو بنویسید، زنگ بزنید سایز بدین براتون میفرستم.
دخترها خیلی خوشحال شدن و مشغول به صحبت و تلفن دادن و گرفتن.
بعد اون خانم گفت همهتون دخترای من، من یک دختر دارم نوهم هم پسره، دختر خیلی خوبه.
دخترها شروع کردن به خوشحالی و پرسیدند:
+ خونتون هم بیایم؟
- آره.
+ حیاط دارین؟
- آره.
+ آخ جون بریم حیاط حاج خانم و دور هم، چقدر کیف میده.
یکیشون گفت من از مامان بزرگم بدم میاد، نوههای پسری رو فقط دوست داره، همه دخترها دوستش ندارن!
بعد گفتند:
+ حاج خانم چکاره هستین؟
- دبیر و معاون مدرسه بودم.
+ ایول ما معاون اینقدر باحالِ چادری نديده بودیم! الآن ما سه نفر رو از مدرسه قبل عید مدیرمون اخراج کرده!
- ئه! چرا؟! چه بد! فامیل مدیرتون چیه؟ ببینم کسی آشنا در میاد باهاش که شما رو دوباره مدرسه قبول کنه ...
اون خانم سه ایستگاه جلوتر پیاده شد و بچهها خوشحال گفتند که زنگ بزنیم چادر سفارش بدیم و فردا شب بریم احیاء حرم و ... تمام
همین قدر ساده
همین قدر تلخ
همین قدر شیرین
#ارسالی
حسیندارابی 👈 عضوشوید
@hosein_darabi
#جشن_بزرگ_امام_رضایی_ها محدوده میدان هفت تیر تهران
مث اینکه ماشاالله غلغله بوده
#ارسالی
کانال حسین دارابی
با اینکه تابوت ها رد شدند و رفتند جمعیت همچنان ادامه داره #حماسه_تهران #حسین_دارابی | عضوشوید 👇 ht
دیروز قم هم همینطور بود. لااقل تا یکساعت بعد رفتن تابوتها که خودمون بودیم، هنوز ملت داخل مسیر درحال عزاداری بودند و مسیر رو ترک نمیکردند😭
#ارسالی
دخترم ۱۰ سالشه میگه مامان دکتر پزشکیان از همه کمتر صحبت کرد البته حرفی برای گفتن نداشت😂
#ارسالی
مادر خودم خیلی سخت گیر بود و هر دختری که معرفی میکردیم ردش میکرد
یه روز بهش گفتم مامان یه دختر با قد ۱۵۸ بهم معرفی شده که یه مقداری سبزهاس و سرکارم نمیره معرف گفته خانواده خوبی دارن منتهی مادرش یه مقدار سخت گیره
مادرم گفت نه نمیخواد پیگیری کنی مورد خوبی نیست گفتم مامان این اطلاعاتی که دادم اطلاعات یاسمن (خواهر خودم) بود میخواستم ببینم واکنش خانوادهای که دخترت بهشون معرفی میشه چیه 😏
نمیدونم چی شد که با دمپایی افتاد دنبالم 😂
#ارسالی
روش خوبی بود👌
مامان من نبودا😃
رفتیم با خانواده یه دختری برای صحبتهای نهایی، طرف برگشت گفت با چه منطقی به یه پسری که شغل ثابت و استخدامی نداره و درآمدش فلان قدره دختر بدیم.
مادرم هم گفت با همون منطقی که شش سال قبل برای پسرتون که تو یه سوپری کار میکرد و حقوقش کمتر از کف وزارت کار بود رفتید خواستگاری یه خانواده دو تا کوچه پایین ترمون 😂😂
مامان دختره دیگه هیچی نتونست بگه 😂
این آمار درآوردنای مامان ما از محل بالاخره به کارمون اومد 😎
#ارسالی
اینم خوب بود😁
تو صف نونوایی بودم
یهو یه پسر و دختری اومدن
گفتن ما یه گروه دانشجویی هستیم
اول از نونوایی به خاطر اینکه تو این شرایط باز هست تشکر کردن و بعد اجازه گرفتن که این پوستر رو بزنن روی دیواره نونوایی...
بماند که نونوایی هم نالید که ما بازیم ولی آرد بهمون نرسوندن.
#ارسالی
#اخبار_لحظهای_جنگ_با_اسرائیل | عضوشوید 👇
http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0