هدایت شده از مشقِ عشق | برای_او
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب بود و هوای کربلا عالی بود
در مصرع قبل جای ما خالی بود..
#شب_جمعه
#عشق
#شب_زیارتی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مشق عشق | برای_او
بلا ببینی خون بشی، حیرون بشی
بسوزی ای دل
دلم میخواد برا حسین گریون بشی
بسوزی ای دل
خداکنه قسمت بشه ببینی بینالحرمینُ
بهشت رویایی عباس و حسینُ
#شب_جمعه
#شب_زیارتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داخل ضریح سیدالشهدا
زیارت کنید
سفر اربعینتون رو بگیرید
#شب_جمعه، شب زیارتی
حسیندارابی 👈 عضوشوید
@hosein_darabi
🔴 برادر امید به کما رفت
بعد از اینکه امیدقدمیاری هتل کربلارو که هماهنگ کرد و قرار بود بلیطهای هواپیما رو بگیره، ناگهان برادرش امیر خونریزی مغزی کرد و رفت تو کُما، روزبهروز حالش بدتر میشد، چند روز گذشت گفت کلیههاش از کار افتاده و دیالیز میشه و کراتین خونش پایین نمیاد و خون داره لخته میشه. من خیلی نگران شدم هم برای امیر هم برای سفر کربلا که کنسل نشه، گفت دکترا هم جوابش کردن و گفتن کاراتون رو بکنید برای...... 😔
من تقریبا ناامید شدم و به اقوام گقتم احتمالا کربلا کنسل بشه، چون آقای قدمیاری تو این وضعیته😩 امید ولی ناامید نبود، گفتم کربلا میریم؟ گفت چرا نریم؟ من نوکری این خاندان رو کردم من شفای امیرو میگیرم، کربلا رو حتما میریم آقاجون بد به دلت راه نده. اونجا من خیلی دلم سوخت برای امید که انقدر امیدواره، گفتم این شرایطی که وجود داره، قطعا امیر برنمیگرده و خداکنه امید اعتقاداتش ضربه نخوره که حاجت نگرفته و الکی امیدواره
خلاصه بلیطهارو گرفت و همگی رفتیم کربلا ،خانواده ما ۵۰نفره بودیم، با اتوبوس از فرودگاه رفتیم کربلا، خانواده امید ۲۵نفره با مینیبوس رفتن. اونجا یکی دوتا مراسم گرفتیم و توش برای امیر دعا کردیم، مراسم شب جمعه داخل بین الحرمین هم برگزار شد اونجا هم امید رفت به مداح گفت برای شفای امیر دعا کنید، دعا کردن و اون شب گذشت. فرداش تو رستوران امید رو دیدم گفت امیر بههوش اومده😭 همه کاروان خودشون و کاروان ماهم که روزهای قبل دست بهدعا شده بودن از خوشحالی داشتن بال درمیاوردن
من با خودم گفتم امیر احتمالا تو کما یه چیزایی از کربلا و کاروان ما دیده. دیشب با امیدقدمیاری که صحبت میکردم گفت امیر اومده تو بخش، میگفت دکترا گفتن معلوم نیست چی شده، دکترایی که شاید برای اهدا عضو آماده شده بودن همشون هنگ بودن. گفت به امیر گفتم شفات رو از امام حسین گرفتیم، دیدم زد زیر گریه، گفتم چی شده؟ گفت من باهاتون بودم تو کربلا، اولش که روح از بدنم جدا شد انگار بند بند انگشتم داشت جدا میشد، دیدم چسبیدم به سقف و جسمم رو میدیدم، که بعدش رفتم بالا و بالا دیگه فاصله گرفتم و دیگه زمین و جسمم رو نمیدیدم و صحنه دیگری برام ظاهر شد دیدم شما با یه اتوبوس و یه مینیبوس دارید میرید کربلا، و من تو بین الحرمین اومدم پیشتون عزاداری، آخرش هم دیدم یه نوری از بین الحرمین ظاهر شد و من به جسمم برگشتم😭
به امید گفتم امیر احتمالا چیزهای بیشتری دیده و الان هنوز یادش نیومده هروقت یادش اومد هرچی گفت یادت باشه چی گفته.
السلام علیک یا اباعبدالله ❤️✋
آقای اباعبدالله ما نوکر شما هستیم
#شب_جمعه
#شب_زیارتی
حسیندارابی 👈 عضوشوید
@hosein_darabi
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حضرت فرمود هفتهای یکبار کربلا میری؟
گفت نه
ماهی یکبار چطور؟ گفت نه؟
سالی یکبار؟ گفت نه..
حضرت فرمود....
#شب_جمعه
@hosein_darabi