eitaa logo
کانال حسین دارابی
878.7هزار دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
4.9هزار ویدیو
68 فایل
مؤسس استارتاپ تربیپ Tarbiapp.com تو زمینه‌های مختلف تحقیق میکنم تا به مطلب درست برسم تحصیلاتم مهم نیست، ارشد عمران، روانشناسی، تاریخ تشیع همه آدرسامون👇 takl.ink/hossein_darabi آیدیم @darabi_hosein . . #ترک_کانال . . . . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
بخشی از کتاب حیدر 👇
سال سوم هجری نیمه ماه رمضان، اولین فرزندمان به دنیا آمد. خیلی شبیه پیامبر بود. فاطمه گفت اسمش را زودتر انتخاب کنم(۵٧) - من پیش دستی نمی کنم. بهتر است پیامبر اسمش را بگذارند. سلما پسرم را در بافت زردی قنداق کرد و به دست پیامبر داد.(۵٨) پیامبر در گوش راست پسرم اذان و در گوش چپش اقامه گفتند. - على! اسمش را چه گذاشتید؟ - هنوز هیچی، دوست داشتیم شما انتخاب کنید. به پیامبر وحی شد: - مقام على نسبت به تو به منزله هارون برای موسی است. اسم پسر هارون را روی پسرش بگذار(۵٩) ایشان نام فرزندمان را هم وزن شَبّر، «حسن» گذاشتند. بوی آرد سرخ شده می‌آمد و اسپند که مادرم دور سر فاطمه و حسن می گرداند. حسن را بغل کردم و حرزش را به قنداقش سنجاق کردم. ام ایمن با یک بشقاب تلبينه داخل اتاق آمد و آن را جلوی فاطمه گذاشت. روز هفتم حسن را ختنه کردیم. برایش گوسفند عقیقه کردیم و مهمانی دادیم موهای سرش را تراشیدیم و هم وزنش نقره صدقه دادیم. بعد هم خَلوق به سرش مالیدیم. 📚صفحه ٣۴ کتاب حیدر 👇 http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
🔴 مزاح امیرالمؤمنین با حضرت زهرا و پیامبر اکرم از شوخی کردنم باز گل کرده بود. با چشم‌هایم فاطمه را پاییدم. - پیامبر من را بیشتر از تو دوست دارد. - نخیر. من را بیشتر دوست دارد. صدای خنده‌مان اتاق را برداشته بود. هر دویمان از خوبی‌هایمان می‌گفتیم و کم نمی‌آوردیم. - من پسر فاطمه، دختر اسدم - من دختر خدیجه کبرایم - من فرزند صفایم - من دختر سدرة المنتهایم - من فخر کائناتم. صدای در خانه آمد. در را باز کردم. فاطمه پیامبر را که دید، خنده اش را قورت داد. - چرا یک باره ساکت شدی دخترم؟ راحت باش. - از محضر شما حیا میکنم جبرئیل پیامبر را از احوالات ما باخبر کرده بود. آمده بودند به هرکدام از ما میزان محبتشان را ابراز کنند. در اتاق دور هم نشستیم. از چشم هایمان خنده می‌بارید - شما من را بیشتر دوست دارید، یا فاطمه را؟ پیامبر تبسم کردند. - فاطمه! محبوب دلم است. توهم عزیز دلمی، علی جان! فاطمه بلند شد و برای پذیرایی یک ظرف خرمای آورد. با پیامبر مشغول خوردن شدیم. ایشان با دست راست خرما می‌خوردند و با دست چپ هسته هایشان را جلوی من میگذاشتند. آخرین خرما را به دهان بردم. - على جان! چقدر خرما خوردی؟ انگار خیلی گرسنه بودی - یارسول الله ! فکر کنم شما بیشتر گرسنه بودید که خرماها را با هسته خورديد. کتاب حیدر، ص ٢٩ برای سفارش کتاب حیدر با ٢٠درصد تخفیف، از طریق لینک زیر اقدام کنید 👇 http://ketabshahrekord.ir/product/heyidar/
📌وقتی خبر فوت خانم برنده ی مدال فیلدز که بالاترین جایزه جهان در ریاضیات است منتشر شد، جماعتی آه و فغان سر دادند که چه نشسته اید در ایران، این وطن سیاه و نفرین شده که جوانان نخبه اش را قدر نمی‌دانند و بدلیل عدم توجه به آنها ناچار به مهاجرت از خود می باشند. ناله و انتقاد این بود که ایران پر است از اما صد حیف که مورد توجه قرار نمی‌گیرند 📌حالا یک عده جوان ایرانی، بقول شما جوان جهان سومی، به خودشان جرات داده اند به سمت کشف واکسن کرونا حرکت کنند و دست بر قضا به توفیقاتی نیز دست یافته اند. این جوانان دانشمند ایرانی از جنس همان نیستند؟ جرات، تلاش و جسارت‌شان قابل تحسین نیست؟ نباید از جوان نخبه حمایت کرد؟ فقط شعار دادن کلاس و پرستیژ دارد؟ 📌من نمی‌گویم همین فردا همه واکسن ایرانی بزنند. نه؛ حرف من این نیست. می‌گویم لااقل متناقض نباشیم. یک جا دلسوز جوان نخبه ایرانی رفتار کنیم و جای دیگر همین جوانان را با بی اعتمادی مایوس‌کنیم 📌اینجا کویت و دبی و ریاض نیست که دلار نفتی بدهیم و همه چیز بخریم. این همه جوان نخبه و تحصیلکرده ایرانی هزار برابر چاه نفت ارزش دارند. تحت تاثیر شبکه سعودی یا شبکه انگلیسی سرمایه های خودمان را له نکنیم این جدال مجازی مربوط به خرید یا عدم خرید فلان از جنبه دست یافتن و یا نیافتن به خودِ واکسن، تنها مساله جامعه ما نیست. ماجرای واکسن در ایران به دو بخش تقسیم شده است: ۱. علمی ۲. سیاسی در هر دو بُعد می‌توان مفصل بحث نمود اما یک بخش باقی می‌ماند حسِ دیگری آزاردهنده است. حس تحقیر ایرانیت، حس کوچک بینی خود، حس توهین به هویت ملی ایرانی! آزاردهنده تر از این احساس، تماشای رفتار متناقض یک عده در تحلیل‌ها و طرفداری ها از این و آن است. این رفتار متناقض آدم را یاد آن حکایت مشهور می اندازد: دم خروس را باور کنیم یا قسم حضرت عباس!  👇 http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
🔴انتشار خیلی حداکثری👇 خدایی کم نگذارید اجرتون با حضرت زهرا علیهاالسلام
27.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فضائل استثنایی حضرت زهرا سلام الله علیها بمناسبت میلاد مبارک صدیقه طاهره تهیه و تنظیم: حسین دارابی @hosein_darabi سخنران استاد حامدکاشانی @kashani1395 👇 http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
💞عاشقانه های امیرالمؤمنین و فاطمه زهرا علیهم‌السلام برگرفته از کتاب حیدر فاطمه به خوبی از پس زندگی مان بر می آمد. دوست نداشتم اذیت شود. روزها زود از سرکار برمی‌گشتم و کمکش میکردم. برای پخت و پز خانه هیزم می آوردم. خانه را جارو می زدم. از چاه آب میکشیدم و دلو را دم دستش میگذاشتم. - فاطمه جان! از زندگی کنار تو چقدر احساس خوشبختی میکنم. لبخند رضایتی که روي لب هایش جا خوش می‌کرد، مرهمی می‌شد برای تمام خستگی‌هایم. فاطمه گندم و جوها را آسیاب می‌کرد، دست‌هایش تاول میزد. غذا می‌پخت و علاوه بر اینها به سؤال های شرعی خانم ها جواب میداد.۴۶ ۴۶)منتهی الآمال ص١۶١، مناقب آل ابی طالب، ج٢، ص٢٣ **** غذا را هم زد و سراغ آسیاب رفت. کنارش نشستم. او گندم می‌ریخت و من دسته آسیاب را می چرخاندم. پیامبر در زدند. باز مثل همیشه فاطمه در آغوش ایشان ذوب شد. پیامبر میان چشم‌ها و دست فاطمه را بوسیدند. چشمان درشت سیاهشان می‌خندید.(۴٩) - پدر فدایت شود. کدامتان خسته اید که من به جایش بنشینم؟ طنین صدایشان مثل همیشه شاد و سرزنده بود. پیش دستی کردم. - فاطمه خسته شده است. ایشان جای او نشستند، خانم خانه هم رفت سر قابلمه غذا. پیامبر آرام در گوشم خواندند. على جان! زهرا سرور زن های جهان است. حوريه انسیه است. هروقت مشتاق بهشت می‌شوم، می بوسمش. ۴٩) سنن النبی، ص۵۶، ترجمه ج۴٣ بحارالانوار، ص١٢۴. منتهی الآمال ص١۶١ **** آسیاب گندم‌ها که تمام شد، به کمکش عدس ها را پاک می‌کردم که صدای پیامبر در سرم پیچید. - هر مردی با خوشرویی به همسرش کمک کند، خدا اسمش را جزء شهدا می نویسد. برای هر قدمی که مرد برای کمک به همسرش در خانه برمی دارد، خدا به او ثواب یک حج و عمره میدهد. علی! کمک کردن مرد به همسرش ثواب هزارسال عبادت دارد. کفاره گناهان بزرگ می‌شود. خشم خدا را خاموش می کند(۵٠) فاطمه مثل هر روز نان پخت، سفره انداختیم و غذا را دور هم خوردیم. ۵٠)مستدرک الوسائل، ج١٣، ص۴٨. الغدیر (صدیقه طاهره فاطمه زهرا علیهاالسلام) ص٢٢ *** اطراف شهر چشم انداز خوبی داشت. بعدازظهر با فاطمه به آنجا رفتیم. میان نخل ها قدم زدیم، حرف زدیم، شوخی کردیم. خسته که شدیم، کنار جوی روی تخته سنگی نشستیم. فاطمه از کیفش ظرف خرما را درآورد و دهانم گذاشت(۵١) - خودت هم بخور - همسر جان میل کنند، انگار من خورده‌ام. ۵١)فرهنگ فاطمیه،، ص١٨٩، تحلیل سیره فاطمه زهرا سلام الله علیها، ص١٣۴ 📚 کتاب حیدر ص٢۵، ص٢٧ برای سفارش کتاب حیدر با ٢٠درصد تخفیف سریعتر اقدام نمایید، چون مهلتش داره تموم میشه👇 http://ketabshahrekord.ir/product/heyidar/ اگرم نتونستید از طریق لینک سفارش بدید، کارت به کارت میتونید بکنید، به ایدی زیر پیام بدید برای کارت به کارت @patoghketabsh
⁦❤️⁩ نظرسنجی خیلیا میگن همه مطالب اینستاگرام رو در ایتاهم بگذارید. بیشتر مطالب اینستاگرام تاریخ اسلام هستش. تو استوری‌ها هم تست چندگزینه ای تاریخ میگذارم. فقط و‌فقط بخاطر اینکه اینجا خسته کننده نشه، زیاد مطلب نمیگذارم. آیا مایل هستید همه مطالبی که در اینستاگرام قرار میگیره، به هر تعداد رو در اینجا هم قرار بدم؟ شاید حدودا روزی ۵ تا مطلب بشه. دوستان غیراینستاگرامی رأی بدن👇 EitaaBot.ir/poll/cvaw
۱ پاسخش رو‌تو‌ قسمت‌های بعد میگم @hosein_darabi