شعر حک شده بر سنگ مزار شهید مدافع حرم حسین معزغلامی
مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر
چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم
سر قبرم چو بخوانند دمی روضه شام
سر خود با لبه سنگ لحد میشکنم
#داداش_حسین
#شهید_مدافع_حرم
#مدافع_زینبی
┄┅═══✿🍃🌹✿═══┅┄
🕊کانال #شهید_حسین_معزغلامی ↯
@hosein_moezgholami❤️
•✨⃟⸾♥️⇜
حاجتی که شهید صدر زاده از شهدای گمنام طلب کرد
🔹️ مصطفی به هر دری میزد که به سوریه اعزام شود با آن مخالفت میشد ، یک روز که خیلی کلافه بود بہ میدان شهدایِ گمنام در فـاز ۳ اندیشہ رفتیم ...
◇ چند تا پله میخورد و آن بالا پنج شهید گمنـام دفن بودند ، من از پلہهـا بالا رفتم و دیدم کہ
مصطفی حتی از پلہهـا هم بالا نیامد !!
◇ پایین ایستادہ بود و با لحن تندی که انگار از یک رفیق و دوست طلب میکند، گفت :« اگر شما کار اعزام مرا جور نکنید ، هرجا بروم میگویم که شما کاری نمیکنید هرجا بروم میگویم دروغ است که شهـدا عند ربهـم یرزقــون هـستند ، میگویم روزی نمیخورید و هیچ مشکلی از کسی برطرف نمیکنید خودتان باید کارهای من را جور کنید».
◇ دقیقا خاطرم نیست که ۲۱ یا ۲۳ رمضان بود ، من فقط او را نگاہ میکردم ...
◇ گفتم من بالا میروم تا فاتحه بخوانم او حتی بالا نیامد که فاتحهای بخواند؛ فقط ایستادہ بود و زیر لب با شهدا دعوا می کرد !!
◇ کمتر از دہ روز بعد از این ماجرا حاجتــش را گرفت ، سه روز بعد از عید فطر بود که برای اولین بار اعــزام شد.
◇ مصطفی اصلا برای ماندن نبود نمی توانست بمــاند ، آن زمانی هم که اینجا بود، اینجا نبود، گمشدہ خودش را پیدا کردہ بود .
🎤 راوی: همسر شهید
#شهید_مصطفی_صدر_زاده🌷
#شهید_مدافع_حرم
┅═══✿🍃🌹✿═══┅┄
🕊کانال #شهید_حسین_معزغلامی ↯
@hosein_moezgholami❤️
•✨⃟⸾♥️⇜
10.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دختر شهید مدافع حرم در صحن علنی مجلس مسئولین نظام را به خون حاج قاسم و پدرش قسم داد../وظیفه مسئولین سنگینتر شد!
🔹️ اختلاف ها را کنار بگذارید و درد مردم و حفظ کشور داشته باشید...
◇ وی گفت: اگر جز این باشد ما فرزندان شهدا که روزگارمان را بی سایه پدر میگذرانیم از آنها (مسئولین) نخواهیم گذشت...
#دختر_شهید
#شهید_مدافع_حرم
┄┅═══✿🍃🌹✿═══┅┄
🕊کانال #شهید_حسین_معزغلامی ↯
@hosein_moezgholami❤️
•✨⃟⸾♥️⇜
حاجتی که شهید صدر زاده از شهدای گمنام طلب کرد
🔹️ مصطفی به هر دری میزد که به سوریه اعزام شود با آن مخالفت میشد ، یک روز که خیلی کلافه بود بہ میدان شهدایِ گمنام در فـاز ۳ اندیشہ رفتیم ...
◇ چند تا پله میخورد و آن بالا پنج شهید گمنـام دفن بودند ، من از پلہهـا بالا رفتم و دیدم کہ
مصطفی حتی از پلہهـا هم بالا نیامد !!
◇ پایین ایستادہ بود و با لحن تندی که انگار از یک رفیق و دوست طلب میکند، گفت :« اگر شما کار اعزام مرا جور نکنید ، هرجا بروم میگویم که شما کاری نمیکنید هرجا بروم میگویم دروغ است که شهـدا عند ربهـم یرزقــون هـستند ، میگویم روزی نمیخورید و هیچ مشکلی از کسی برطرف نمیکنید خودتان باید کارهای من را جور کنید».
◇ دقیقا خاطرم نیست که ۲۱ یا ۲۳ رمضان بود ، من فقط او را نگاہ میکردم ...
◇ گفتم من بالا میروم تا فاتحه بخوانم او حتی بالا نیامد که فاتحهای بخواند؛ فقط ایستادہ بود و زیر لب با شهدا دعوا می کرد !!
◇ کمتر از دہ روز بعد از این ماجرا حاجتــش را گرفت ، سه روز بعد از عید فطر بود که برای اولین بار اعــزام شد.
◇ مصطفی اصلا برای ماندن نبود نمی توانست بمــاند ، آن زمانی هم که اینجا بود، اینجا نبود، گمشدہ خودش را پیدا کردہ بود .
🎤 راوی: همسر شهید
#شهید_مصطفی_صدر_زاده🌷
#شهید_مدافع_حرم
┅═══✿🍃🌹✿═══┅┄
🕊کانال #شهید_حسین_معزغلامی ↯
@hosein_moezgholami❤️
•✨⃟⸾♥️⇜