eitaa logo
حسینیه کودک ونوجوان معلم شهید جواد زیوداری
314 دنبال‌کننده
15.2هزار عکس
5.9هزار ویدیو
26 فایل
پابه پای #کودکی ، درفصل رویش زندگی.... حسینیه کودک ونوجوان معلم شهید جواد زیوداری سال تاسیس ۹۵ 👈وابسته به #هیات_عزاداری_حسینی_حزب_الله_اندیمشک @kahfolvara ارتباط با مدیرکانال @ofogh114
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂🌼 《داستان کوتاه پند آموز》 🔸وقتی سارا دخترک هشت ساله‌ای بود، یک روز شنید که پدر و مادرش درباره برادر کوچکترش صحبت می‌کنند... او فهمید که برادرش سخت است و آنها برای مداوایش ندارند... پدر به تازگی کارش را از دست داده بود و نمی‌توانست سنگین جرّاحی برادرش را بپردازد... سارا شنید که پدرش آهسته به مادرش می‌گفت: 《فقط معجزه》 می‌تواند پسرمان را دهد. سارا با ناراحتی به اتاق خوابش رفت و از زیر تخت، کوچکش را درآورد...قلک را شکست، [سکّه‌ها] را روی تخت ریخت وآنها را شمرد، ۵_سِنت... 🔹آهسته از در عَقبی خانه بیرون رفت و چند کوچه بالاتر وارد شد... جلوی پیشخوان ایستاد تا به او توجّه کند، ولی داروساز سرش شلوغ‌تر از آن بود که متوجّه بچهّ‌ای هشت ساله بشود... دخترک پاهایش را به زمین می‌زد و سرفه می‌کرد، ولی داروساز همچنان سرش به کارش گرم بود... بالأخره حوصله سارا سر رفت و سکّه‌ها را محکم روی شیشه پیشخوان ریخت، داروساز جا خورد، رو به دخترک کرد و گفت:چه می‌خواهی؟؟ دخترک جواب داد: برادرم مریض است، می‌خواهم ... 🔸داروساز با تعجّب پرسید: "معجزه؟!!" دخترک توضیح داد: "برادر کوچک من داخل سرش چیزی رفته و بابایم می‌گوید که فقط معجزه می‌تواند او را دهد، من هم آمده‌ام معجزه بخرم، چند است...؟ داروساز گفت: متأسفم دخترجان، ولی ما اینجا معجزه نمی‌فروشیم... چشمان دخترک پُر از اشک شد و گفت: شما را به خدا، او خیلی مریض است،پدرم پول ندارد تا معجزه بخرد، این هم تمام پول من است، من کجا می‌توانم معجزه بخرم...؟ 🔹مردی که گوشه مغازه ایستاده بود و لباس تمیز و مرتّبی داشت، از دخترک پرسید: دخترجان داری؟ دخترک با حالتی که خالی از شرمساری نبود گفت: #۵_سنت... مرد لبخندی زد و گفت: آه چه جالب، فکر می‌کنم این پول برای برادرت کافی باشد...!! بعد به آرامی دست او را گرفت و گفت: می‌خواهم برادر و والدینت را ببینم، فکر می‌کنم معجزه برادرت پیش من باشد... آن مرد، [فوق تخصّص مغز و اعصاب] بود... 🔸فردای آن روز، عمل جرّاحی روی مغز پسرک با موفّقیّت انجام شد و او از قطعی نجات یافت... پس از جرّاحی، پدر نزد دکتر رفت و گفت: "از شما متشکّرم، نجات جان پسرم یک [معجزه واقعی] بود، می‌خواهم بدانم بابت عمل جرّاحی چقدر باید بپردازم؟" ❤️ دکتر لبخندی زد و به آرامی گفت: ۵_سنت...!! 🍂🌼 پیچیده نیست، است به همین سادگی.... sapp.ir/hoseinie_koodak_nojavan https://eitaa.com/hoseinie_koodak_nojavan