🍂🌼
قصه #لانه_ی_جدید
یکی بود یکی نبود . یه هزار پابود که، هزار تا پا داشت. هزار تا پای کوچولو و قشنگ که با آن ها روی سبزه ها راه می رفت.
هزار پا هر روزوبا خودش می گفت: آخه هزار تا پای کوچولو به چه دردم می خورد! من که نمی توانم با این #پاها
[هیچ کار بزرگ و مهمی] انجام بدهم😔
یک روز که #هزار_پا داشت تو باغ راه می رفت صدایی شنید .
صداها می گفتند: کمک،کمک. لطفا به ما کمک کنید.لطفا به ما کمک کنید.
هزار پا دورو برش رانگاه کرد . یک چاله کوچک آب دید که چند تا #مورچه داشتند در آب دست و پا می زدند. هزار پا گفت: نترسید.نترسید. الان خودم نجاتتان می دهم. بعد زودی رفت تو چاله و مورچه ها از روی #پاهای او بالا آمدند و #نجات پیدا کردند.
هزار پا همان طور که مورچه ها روی پشتش سوار شده بودند پرسید:چی شد که تو چاله افتادید؟ یکی از مورچه ها که داشت شاخک هایش را صاف می کرد گفت: امروز صبح وقتی بیدار شدیم دیدیم باران آمده و آب در لانه مان جمع شده و همه خوراکی هایمان را خیس کرده
ما هم آمدیم تا کسی را پیدا کنیم که
[تو بردن خوراکی هایمان] به ما #کمک کند! #هزار_پا_پاهایش را 《نگاه》 کرد
و رفت تو #فکر.
بعد به طرف لانه مورچه ها رفت و داد زد:زود باشید[ پشت من سوار] شوید. خوراکی هایتان را هم با خودتان بیاورید! جا برای آن ها هم هست. 😊
مورچه ها با خوش حالی گفتند: آمدیم. آمدیم. بعد از [روی پاهای کوچولوش] بالا رفتند و روی پشتش سوار شدند. خوراکی هایشان را هم با خودشان آوردند. آن وقت همگی با هم رفتند تا یک لانه جدید برای خودشان پیدا کنند😊.
#تربیت_دینی_فرزندان #حسینیه_کودک_و_نوجوان
@hoseinie_koodak_nojavan