eitaa logo
حسینیه ی شعرا
256 دنبال‌کننده
83 عکس
275 ویدیو
11 فایل
خاطرت جمع در این عرصه ی ویرانی ها علم افتاده به دستان سلیمانی ها ارتباط: @Ana_Yamanii
مشاهده در ایتا
دانلود
حسینیه ی شعرا
✍《 #شعرخوانی 》 ▪️ #امام_علی_ع ➕ ای دست‌های عبد تو عالیجناب ساز 🎤 #محمد_سهرابی @Hoseinie_Shoara
آموخت تا که عطر ز شیشه فرار را آموختم فرار ز یاران به یار را دل می‌کشید ناز من و درد و بار را کاموختم کشیدن ناز نگار را پس می‌کشم به وزن و قوافی خمار را گیرم که کرد خواب رفیقان مرا کسل گیرم که گشت باده ز خشکی ما خجل گیرم که رفت پای طرب تا کمر به گل ناخن به زلف یار رسانم به فتح دل مطرب اگر کلافه نوازد سه تار را باید که تر شود ز لب من شراب خشک باید رسد به شبنم من آفتاب خشک دل رنجه شد ز زهد دوات و کتاب خشک از عاشقان سلام تر از تو جواب خشک از ما مکن دریغ لب آبدار را شد پایمال خال و خطت آبروی چشم از باده شد تهی و پر از خون سبوی چشم شد صرف نحوه نگهت گفت‌وگوی چشم گفتی بسوز در غم من، ای به روی چشم تا می‌درم لباس بپا کن شرار را با خود مگو که گیسوی مستانه ریخته بخت سیاه ماست بر آن شانه ریخته خون دل است آنچه به پیمانه ریخته از بس که در طواف تو پروانه ریخته یاران گذاشتند، همه کسب و کار را خاکی که تاک از آن نتراوید خاک نیست تاکی که سر نرفت زدیوار تاک نیست آن سر که پاک گشت ز عشق تو پاک نیست در سلک ما ملائکه گشتن ملاک نیست آدم فقط کشید ز عشق تو بار را ما سائل توایم و اگر مست کرده‌ایم انگشتر عقیق تو را دست کرده‌ایم ما عیش خود چنان چه شد و هست کرده‌ایم بیت تو را اجاره دربست کرده‌ایم ساکن شدیم این دِلَکِ بی قرار را بازار حُسن داغ نمودی برای که؟ چون جز تو نیست پس تو شدستی خدای که؟ آخر نویسم این همه عشوه به پای که؟ ما بهتریم جان علی یا ملائکه؟ ما را بچسب نه ملک بال‌دار را این دست‌پاچگی ز سر اتفاق نیست هول وصال کم ز نهیب فراق نیست شرح بسیط وصل به بسط و رواق نیست اصلاً مزار انور تو در عراق نیست معنی کجا به کار ببندد مزار را دلچسب شد فراق تو با دام چشم تو خال تو مُهر کرده به احکام چشم تو زین تیغ کج که هست به بادام چشم تو ختم به خیر باد سرانجام چشم تو بادا ز خلق تا که در آری دمار را با قل هو اللَهَ است برابر علی مدد یا مرتضاست شانه به شانه یا صمد هستند مرتضی و خدا هر دو معتمد جوشانده‌ای ز نسخه عیساست این سند گر دم کنند خون دم ذوالفقار را ای آفتاب روز غدیرت شراب‌ساز ای ذرّه های خاک درت آفتاب‌ساز ای دست‌های عبد تو عالیجناب ساز شد خارهای خشک بیابان گلاب ساز کردی ز بس جلیس گُل روت خار را ظهر است بر جهاز شتر آفتاب کن خود را ببین به صفحه آب و ثواب کن این برکه را به عکسی از آن رخ شراب کن از بین جمع یک دو ذبیح انتخاب کن پر لاله کن به خون شهیدان بهار را غم شد بدل به یمن جمال تو بر نشاط پرداخت قبض برق تو یک دوره انبساط افتاد تشت ما ز سر بام بر حیاط من غیر دل نمانده برایم در این بساط آسی بکش که باز ببازم قمار را مَن لی یَکونُ حَسبْ، یکونُ لدهره حَسْب با این حساب هر چه که دل خواست کرد کسب چسبیده است تیغ تو بر منکر نچسب از انتهای معرکه بی‌زین گُریزد اسب دنبال اگر کنی سر میدان سوار را در معرکه چو تیغ کجت گشت سر فروش تیغ تو خورد خون و خداوند گفت نوش مرد قتال هستی و در زهد سخت‌کوش تیر از نماز نافله‌ات می‌رود ز هوش ناز طبیب می‌کشد این تیر زار را تیغت به آبروی خودش آب دیده شد زلفت به پیچ و تاب خودش تاب دیده شد رویت هزار مرتبه در خواب دیده شد هر دفعه لیک چهره اصحاب دیده شد کو دیده‌ای که حمل کند آن وقار را کس نیست این چنین اسد بی‌بدل که تو کس نیست این چنین همه علم و عمل که تو کس نیست این چنین همه زهر و عسل که تو احمد نرفت بر سر دوش تو بلکه تو رفتی به شانه احمد مَکّی تبار را بیدار و خواب کیست بجز مرتضی علی شرّ و صواب کیست بجز مرتضی علی آب و شراب کیست بجز مرتضی علی عالیجناب کیست بجز مرتضی علی این هفت تخت و نه فلک بی‌قرار را از خاک کشتگان تو باید سبو دمد مست است از نیام تو عمر بن عبدود در عهد تو رطوبت مِی، زد به هر بلد خورشید مست کرد و دو دور اضافه زد دادی ز بس به دست پیاله‌مدار را مردان طواف جز سر حیدر نمی‌کنند سجده به غیر خادم قنبر نمی‌کنند قومی چو ما مراوده زین در نمی‌کنند خورشید و مه ملاحظه‌ات گر نمی‌کنند بر من ببخش گردش لیل و نهار را دل همچو صید از نفس افتاده می‌تپد از شوق منزل تو دل جاده می‌تپد تسبیح می‌تپد گِل سجاده می‌تپد او رفته است و باز دل ِساده می‌تپد از سادگان مگیر قرار و مدار را دانی که من نفس به چه منوال می‌زنم چون مرغ نیم‌کشته پر و بال می‌زنم هر شب به طرز وصل تو صد فال می‌زنم بیمم مده ز هجر که تب‌خال می‌زنم با زخم لب چه سان بمکم خال یار را قومی به زنگ خفت و دل از ینجلی نخفت فولاد آبدیده چو شد صیقلی نخفت مه خفت، مهر خفت، ولیکن علی نخفت طغیانم از الست به صدها بلی نخفت با لای لای خویش بخوابان غبار را .... @Hoseinie_Shoara
حسینیه ی شعرا
#مدح_امیرالمومنین_ع آموخت تا که عطر ز شیشه فرار را آموختم فرار ز یاران به یار را دل می‌کشید ناز من
ادامه .... امشب بر آن سرم که جنون را ادب کنم بر چهره تو صبح و به روی تو شب کنم لب‌لب‌کنان به یاد لبت باز تب کنم شیرانه سر تصرف ری تا حلب کنم وز آه خود کشم به بخارا بخار را افتد اگر انااللَهَت ای دوست بر درخت ذوق لبت کلیم تراشد ز هر درخت چون می‌شود ز نار تو زیر و زبر درخت هر چیز هست، نیست ز من خوب‌تر درخت در من بدم دوباره برقصان شرار را خونین‌دلان به سلطنتش بی‌شمار شد این سلطه در مکاشفه تاج انار شد راضی نشد به عرش و به دل‌ها سوار شد این‌گونه شد که حضرت پروردگار شد سجده کنید حضرت پروردگار را تا ظلم شعله گشت نهان بین ضعف خس افتاد ذَنبِ جذبه تو گردن قفس با این‌همه ز مدح تو کو راهه پیش و پس مداح ِ مست، یک تنه یک لشگر است و بس بی‌خود نیافت بلبل نام هزار را آن که به خرج خویش مرا دار می زند تکیه به نخل میثم تمّار می زند تنها نه این که جار تو عمّار می‌زند از بس که مستجار تو را جار می‌زند خواندیم مَستِ جار همین مُستجار را از من دلیل عشق نپرسید کز سرم شمشیر می‌تراود و نشتر ز پیکرم پیر این چنین خوش است که من هست در برم فرمود: من دو سال ز ایزد جوان‌ترم از صید او مپرس زمان شکار را با خود شدی میان نمازت چو روبرو بر خویش سجده کردی و با خویش گفت‌وگو تاج تو انّماست، نگین تو تنفقوا چل حلقه نیز اگر به رکوعش دهد عدو نازل نمی‌شود ملکی این نثار را دل تاب ندارد که بر هم زنی قرار با من چنان مباش که با خلق روزگار اصلاً که گفته بود در آری ز من دمار صدپاره شد دلم ز حسادت چنان انار دادی چو بر گدای مدینه انار را وقتی که خضر می‌چکد از آن دهان تر هر کس که بیش از تو برد بوسه سبزتر زلفت سماع داد به چشم و دل و جگر مطرب اگر دچار تو گردد سر گذر قرآن به کف به زلف تو بندد سه تار را از عشق چاره نیست وصال تو نوبتی‌ست مُردن برای عشق ِتو حکم حکومتی ست آتش در آب می‌نگرم این چه حکمتی‌ست رخسار آتشین تو از بس که غیرتی ست آیینه آب می‌کند آیینه‌دار را یا رب کجاست حیدر کرار من کجاست ویران شدم به عشق ِتو، معمار من کجاست با من ندارباش بگو دار من کجاست آن نخل آرزوی ثمردار من کجاست در کربلا بکار برایم تو دار را احمد تو را ز خلق الی ربنا شمرد وقتی نبی شمرد یقیناً خدا شمرد خود را علی شمرد و گهی مرتضی شمرد جبریل یک شبه به چهل جا تورا شمرد ای نازم این فرشته حیدرشمار را زلفت سیاه گشت و شد ختم روزگار خرما ز لب بگیر و غبار از جبین یار تا صبح، سینه چاک زند مست و بی‌قرار خورشید را بگو که شود زرد و داغدار پس فاتحه بخوان و بدم روزگار را یک دست آفتاب و دو جین ماه می‌خرم یک خرقه از حراجی الله می‌خرم صدها قدم غبار از این راه می‌خرم از روی عمد خرقه کوتاه می‌خرم با پلک جای خرقه بروبم غبار را یک دست آفتاب و هزاران دو جین بهار یک دست ماه و بهاران هزار بار یک دست خرقه انجم پولک بر آن مزار یک دست جام باده و یک دست زلف یار وقت است تر کنم به سبو زلف یار را بی پرده گوشه‌ای بدنم را به خون بکش کم‌کم مرا به شعله عشقی فزون بکش تیغی به رویم از غم بی‌چند و چون بکش بنشین و دفعتاً جگرم را برون بکش چون ذوالفقار خویش مرقصان شکار را ذکر علی علی به دو عالم شراب بست راه نگاه بر همه بیدار و خواب بست در کربلا علی دگر ره به باب بست بیچاره مادرش چه امیدی به آب بست یا رب مریز تو دل امّیدوار را اصغر، به آب رفت و به تیری شکار شد پس تارهای صوتی او تار تار شد زلفش بنفشه زار بُد و لاله‌زار شد تن پیش شاه ماند و سرش نی‌سوار شد پر کرد نیزه حجم سر شیرخوار را» @Hoseinie_Shoara
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍《 》 🌹 🌹 علی شیر خدا یا شاه مردان؛ دلِ ناشادِ ما را شاد گردان | مداحیِ زیبا به سبک افغانستانی 🎤 @Hoseinie_Shoara
4_5846041902557693988.mp3
3.57M
✍《 》 ▪️ ➕ ای طلوع آیتِ والشّمس در سیمای او 🎤 @Hoseinie_Shoara
گفت آن شاه شهیدان که بلا شد سویم با همین قافله‌ام راه فنا می‌پویم دست همت ز سراب دو جهان می‌شویم شور یعقوب‌کنان یوسف خود می‌جویم که کمان شد ز غمش قامت چون شمشادم گفت هرچند عطش کنده بن و بنیادم زیر شمشیرم و در دام بلا افتادم هدف تیرم و چون فاخته پر بگشادم «فاش می‌گویم و از گفته‌ی خود دلشادم بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم» من به میدان بلا روز ازل بودم طاق کشته یارم و با هستی او بسته وثاق من دل‌رفته، کجایم و کجا دشت عراق! «طایر گلشن قدسم، چه دهم شرح فراق که در این دامگه حادثه چون افتادم» لوحه سینه من گر شکند سُم ستور ور سرم سیر کند شهر به شهر از ره دور باک نبود که مرا نیست به‌جز شوق حضور «سایه طوبی و غلمان و قصور و قد حور به هوای سر کوی تو برفت از یادم» تا در این بزم بتابید مه طلعت یار من خورم خون دل و یار کند تیر نثار پرده بدریده و سرگرم به دیدار نگار «نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار چه کنم؟ حرف دگر یاد نداد استادم» تشنه وصل وی‌ام آتش دل کارم ساخت شربت مرگ همی خواهم و جانم بگداخت از چه از کوی توام دست قضا دور انداخت «کوکب بخت مرا هیچ منجم نشناخت یارب! از مادر گیتی به چه طالع زادم؟» @Hoseinie_Shoara
بچشان بر دل ما طعم عبودیّت را سجده‌هامان به نگاه تو بها می‌گیرد @Hoseinie_Shoara
به روی گرم، کار مهر تابان می کند ساقی از این میخانه کس با دامن تر برنمی‌گردد #صائب @Hoseinie_Shoara
ای که به عشقت اسیر، خیل بنی آدمند  سوختگان غمت، با غم دل خرم اند  هر که غمت را خرید، عشرت عالم فروخت  باخبران غمت، بی خبر از عالم اند  در شکن طره ات، بسته دل عالمی است  وان همه دل بستگان، عقده گشای هم اند  یوسف مصر بقا، در همه عالم تویی  در طلبت مرد و زن، آمده با درهم اند  تاج سر بوالبشر، خاک شهیدان توست  کین شهدا تا ابد، فخر بنی آدم اند  در طلبت اشک ماست، رونق مرآت دل  کین درر با فروغ، پرتو جام جم اند  چون به جهان خرمی، جز غم روی تو نیست  باده کشان غمت، مست شراب غم اند  عقد عزای تو بست، سنت اسلام و بس  سلسله ی کائنات، حلقه ی این ماتم اند  گشت چو در کربلا، رایت عشقت بلند  خیل ملک در رکوع، پیش لوایت خم اند  خاک سر کوی تو، زنده کند مرده را  زان که شهیدان تو، جمله مسیحا دم اند  هردم از این کشتگان، گرطلبی بذل جان  در قدمت جان فشان، با قدمی محکم اند  سر خدای ازل، غیب در اسرار توست  سر تو با سر حق، خود ز ازل توام اند  محرم سر حبیب، نیست به غیر از حبیب  پیک و رسل در میان، محرم و نامحرم اند  درغم جسمت فواد اشک نبارد چرا  کاین قطرات عیون زخم تو را مرهمند    @Hoseinie_Shoara
در سفر عاشقي، هر كه سبكبارتر قافله عشق را قافله سالارتر گر به تولاي دوست، جان بفشاني نكوست هديه به جانان رواست، هر چه سزاواتر هر كه به طوفان عشق، سينه به دريا زند گوهر اسرار را هست خريدارتر بر در دل حلقه زدن، پاسخ جانان شنو رمز ولا را مگوي جز به نگهدارتر راه شهيدان عشق از همه راهي جداست راهي اين خطه راس، ديده بيدارتر در سفر عاشقي ترك سر و جان كند آنكه به پيمان دوست، هست وفادارتر از علوي سيرت و نام نكويت «علي» چون تو خطر كرده كيست در ره دشوارتر از تو طرازنده شد رهگذر سالكان و از تو فرازنده شد، سنگر استوارتر راه تو تا حشر باد راه خطر پر كشان همره و همگام تو هر كه فداكارتر @Hoseinie_Shoara
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍《 》 ▪️ ➕ ای تکیه گاه و پناه زیباترین لحظه های پرعصمت و پر شکوه تنهایی و خلوت من ای شط شیرین پرشوکت من 🎤 @Hoseinie_Shoara
کیست سوم شخص مفرد غیر تو؟ کیست تصویر محمّد غیر تو؟ باء بسم‌الله جز حیدر که شد؟ باغ بسم‌الله جز اکبر که شد؟ السلام ای مصطفای صیقلی یا علی بن حسین بن علی ای همه انوار در نور تو گم انظروانا نقتبس من نورکم ای تو سبحان الذی‌اسرا شده در زمین پیغمبر بالا شده حمل این بار از کرامات تو بود مصطفی یک راه اثبات تو بود ای بلوغ مصدر خُلق عظیم نوترین فصل پیمبر از قدیم از همه پاک است اگر تصویر تو رقص لولاک است در شمشیر تو چون حسینیون ز یثرب خاستند وقت هجرت یک پیمبر خواستند پس تو این بار امانت را بکش از پدر این بار، منت را بکش ✍ @Hoseinie_Shoara
با آمدنت قاعده ی عشق بهم خورد لیلای تو مجنون شد و مجنون تو لیلا @Hoseinie_Shoara
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍《 》 ▪️ ➕ ای قلم سوزلرینده اثر یوخ، آشنادن منه بیر خبر یوخ | مداحی آذری ابراهیم رهبر برای امام زمان (عج) در محضر 🎤 @Hoseinie_Shoara
🌹 سرم کوبیده‌ی سنگی است کز هر رگ‌رگ کانش به کوی شوق دعوت‌نامه دارد هر پشیمانش برون از جلوه دارد نشئه‌ای در وادی حیرت که دودو می‌کند در دیدنش چشمان حیرانش خیال جلوه‌اش از خواب مخمل برده راحت را به چشم باز می‌خوابند مشتاقان حیرانش کمال محض را با چشم خود ما در نجف دیدیم سجود ناقصی دارند مردان ظل ایوانش بروز ذات آن الله کل مستغنی از خلق است نشد ممکن که سازد حق به پشت پرده پنهانش تواضع‌های سلمان تا تعجب می‌برد ما را اگر موسی بن عمران درس آموزد ز سلمانش به تکوینی که من از آن جمال کل خبر دارم به یوسف می‌دهد تعلیمِ زیبایی غلامانش ز بس سامان آتش کرده از هر برگ گل اینجا خلیل‌الله می‌سوزد دل از یاد گلستانش به شهر شیر یزدان نیست راهی بی‌حضور وحی چراغ از چشم جبرائیل دارد هر خیابانش کدامین طرز غریدن به شعر پارس می‌ماند؟ ز شیران باج می‌خواهند سگ‌های بیابانش مگر بر مرکب جهل آیم این دربار کامل را خرد در راه تو لنگ است و افتاده‌ست پالانش چنان عید غدیرش دلربا افتاده در عالم که یک هفته جلوتر می‌روم از خود به قربانش به روزی گر شوی پیر از علی، بر پیرها پیری فلک قدری ندارد هم‌طراز آسیابانش بگو عقل پیاده از تعجب رو بگرداند شهیدان را به محشر گر سوار آرد شتربانش مرا شانی که مخفی مانده است از انبیا، این است نمی‌دانم که در جنت کدامین است دربانش به دربار تعالی جز تعالی نیست ستاری همان ذاتی که دارد هست در عالم نگهبانش زبان بسته را وا می‌کند تکلیف این وادی ز شاخ نخله‌ی طور است گویا چوب چوپانش به صبح از آستین صد کلیم‌الله می‌ریزد چراغ طور بیرون می‌زند شب از گریبانش مساحت را در این جا ساحتی از جنس اعجاز است به عرض و طول، جنت جا شود در چشم گلدانش تهی هرگز نکرد از کسوت خود ذوالفقارش را خود از «انی مع الله» جامه دارد تیغ عریانش به تدبیری که اعلان سلونی پله‌ای از اوست ندیدم مشکلی را که نباشد سخت آسانش ز چوپانان وادی، دعوی پیغمبری خیزد اگر بر کوه افتد پاره‌ای از نور سلمانش نصیب دشمنش در جنگ لهو است و لعب، آری به رزمش هر که آمد، سخت بازی کرده با جانش به اعجازش، ز صدر و ذیلِ دوزخ مرحبا برخاست دو پیکر گشت روح مرحب از شمشمیر برانش به یاد شیر یزدان با وضو بنشین که مصحف اوست چونان ختم رسالت شان مکتوب است قرآنش کرامت کرد و ما را کُشت از لطف، ای فدای او سخاوت کرد و خون‌ها را هدر کرد، ای به قربانش خلایق از علی جز نام او چیزی نمی‌بینند که ذاتش کرده بین «عین» و «لام» و «یاء» پنهانش اگر از کفر می‌پرسی؛ غلام سلم آن شاه است اگر از سلم، کفری هست مطلق تحت فرمانش به هر تار سر زلفش، خداجویان بسیاری است نمی‌آید برون از نظم توحیدی پریشانش تسلّای دل حیدر به‌جز حیدر نخواهد بود سر خود را گذارد هر سحرگه روی دامانش کدامین سفره لاف میزبانی می‌زند اینجا؟ که حتی شخص حیدر، مرتضی بوده‌ست مهمانش چنان در جلوه‌ی هر روزه می‌آید ز خود بیرون که طوفان می‌کند تکلیف شب از طرز جولانش به‌جز ستار ننگ بودن ما را که پوشاند بدان با «اولیایی فی قبایی» حی سبحانش انا الله می‌چکد بی‌پرده از کام غلامانش ز قرآن نشئه دارد بیت‌های شعر دستانش بزرگ خاندان حضرت باری، خدای کل که رب خوانده‌ست او را حق‌تعالی بین قرآنش چو زایشگاه او را سجده می‌آرند اهل دین چه جای عیب اگر بر مرقدش خوانند یزدانش؟! به دربارش رسیدی غیر مدح او مخوان چیزی که من از زیرکی‌ها زیره‌ها بردم به کرمانش نشد هرگز به دنیا نرم آن مولا دل قرصش به رو روغن رو نداد آخر لب خشکیده‌ی نانش به تالارش رسیدن بی‌رکوع محض ممکن نیست ز غیرت سقف کوته بسته آن شه روی دالانش سکوت مبهم یاران او تعلیم فریاد است دو گامی می‌رود داود در آواز لالانش خیالات است ایمن بودن و عرفان سوا کردن بزن ای دل دو ساغر ذالفقار از زخم درمانش سپاه جلوه از شش سمت می‌تازد، مدد یا رب مگر کامل کند پامال، کامل‌تر بتازانش کجا تمهید بودن می‌کنی ای دل کنار او که سامان هم ز هم پاشیده از هر حیث سامانش علی اسم و مسمی نیست «معنی»، معنیِ محض است چه می‌کوشی کنی در لفظ بی‌مقدار عنوانش؟ ✍ @Hoseinie_Shoara
ای تهی دستان عالم سائل امداد تو افضل الاعمال من یعنی سلام و نام تو قبله دلها به سمت مشهد تو مایل است مسجدالاقصی ایران است گوهرشاد تو @Hoseinie_Shoara
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را آن کس که تو را دید نداند سر و پا را تا باد صبا بوی تو را در چمن آرد برداشته هر شاخ گلی دست دعا را باشد همه شب نام خوشت ورد زبانم اَصبَحتُ عَلَی ذِکرِکَ سِرّاً و جَهارا گیرم که شکیبد دل ما، رحم تو چون شد؟ بردار نقاب از رخ و بنمای لقا را... در کوی تو دیگر به سرافرازی ما کیست؟ گر عشق کند خاک به راهت سر ما را عمری‌ست «حزین» را کف امید فراز است امید که محروم نسازند گدا را ✍ @Hoseinie_Shoara
سماع از بهر جان بی قرارست سبک برجه چه جای انتظارست مشین این جا تو با اندیشه خویش اگر مردی برو آن جا که یارست مگو باشد که او ما را نخواهد که مرد تشنه را با این چه کارست که پروانه نیندیشد ز آتش که جان عشق را اندیشه عارست چو مرد جنگ بانگ طبل بشنید در آن ساعت هزار اندر هزارست شنیدی طبل برکش زود شمشیر که جان تو غلاف ذوالفقارست بزن شمشیر و ملک عشق بستان که ملک عشق ملک پایدارست حسین کربلایی آب بگذار که آب امروز تیغ آبدارست ✍ @Hoseinie_Shoara
ره عقل جز پیچ در پیچ نیست برِ عارفان جز خدا هیچ نیست توان گفتن این با حقایق شناس ولی خرده گیرند اهل قیاس که پس آسمان و زمین چیستند؟ بنی آدم و دیو و دد کیستند؟ پسندیده پرسیدی ای هوشمند جوابت بگویم درایت پسند که خورشید و دریا و کوه و فلک پری و آدمی زاد و دیو و مَلَک همه هرچه هستند ازآن کمترند که با هستیش نام هستی برند عظیم است پیش تو دریا به موج بلندست خورشید تابان به اوج ولی اهل صورت کجا پی برند که ارباب معنی به ملکی درند که گر آفتاب است یک ذره نیست وگر هفت دریاست یک قطره نیست چو سلطان عزت علم بر کشد جهان سر به جیب عدم درکشد ✍ @Hoseinie_Shoara
Roouzi shoare kole jahan.mp3
5.19M
✍《 》 ▪️ ➕روزی شعار کل جهان میشود علی ... 🎤 @Hoseinie_Shoara