ادامه👇 به نزد او رفت و گفت: من آغاز و انجام و ظاهر و باطن كار تو را مي دانم و مي دانم از آنهايي نبودي كه نيكي در باطن ايشان احتمال رودو شغل تو جز عذاب را نمي طلبد، پس به كدام عمل به اين مقام رسيدي؟ گفت: چنان است كه گفتي، من از روز مردن در شديدترين عذاب بودم، تا ديروز كه زوجه ي استاد اشرف حدّاد فوت شد، و او را در اين مكان دفن كردند -و اشاره كرد به موضعي كه قريب صد ذرع از او دور بود- و در شب وفات او، حضرت ابو عبد الله الحسين (عليه السّلام) سه مرتبه او را زيارت كرد و در مرتبه سوم به برداشته شدن عذاب اين مقبره امر فرمود، پس حالت ما نيكو شد، و در سعه و نعمت افتاديم، آن مرد صالح متحيّرانه از خواب بيدار شد، درحالي كه حدّاد را نمي شناخت و محّل او را نمي دانست، در بازار حدّادان از او پرسيد، و او را يافت، از او پرسيد: آيا براي تو همسري بود؟ گفت آري ديروز وفات كرد، و او را در فلان مكان [و همان موضع را اسم برد] دفن كرديم، پرسيد: او به زيارت ابي عبد الله (عليه السّلام) رفته بود؟ گفت نه: گفت: ذكر مصائب او ميكرد؟ گفت: نه، گفت مجلس عزاداري داشت؟ گفت: نه، حدّاد پرسيد چه مي جويي؟ خواب را نقل كرد، گفت آن زن به خواندن زيارت عاشورا مواظبت و مداومت داشت. #السلام_علیک_یا_اباعبدالله_الحسین #محرم_1401 #التماس_دعا 🆔 @hoseiniye