eitaa logo
‌🇵🇸‌ حسینیهٔ دل‌‌
3.2هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
4هزار ویدیو
40 فایل
امام صادق علیه السّلام: هیچ چشمى نیست که براى ما بگرید، مگر اینکه برخوردار از نعمتِ نگاه به کوثر مى شود و از آن سیرابش مى کنند. [جامع احادیث الشیعه ، ج 12، ص 554] 💠کانال اشعار مدح و مرثیه اهلبیت علیهم السلام ارتباط: @Raihanatoll_Nabii
مشاهده در ایتا
دانلود
  گلهای اهل بیت به گلزار می رسند موعودیان به موعد دیدار می رسند اینجا زمان وصل چه نزدیک حس شود دلدادگان  وصل به دلدار می رسند این حاجیان که نیمه شب از کعبه آمدند آخر همه به کوچه و بازار می رسند این کاروان به قافله سالاریِ حسین دارند با امیر و علمدار می رسند گاهی دم از شریعه و گودال می زنند گاهی به تلّ خاکی و هموار می رسند ناگاه با برادر خود گفت خواهری: این نخل ها به دیدۀ من تار می رسند این باغهای کوفه چرا نیزه داده اند این میوه ها چه زود سرِ بار می رسند یک دختر جلیله به بابا خطاب کرد: این نامه ها که از در  و دیوار می رسند... ...آن هیجده هزار نفر که نوشته اند: آقا بیا ،کجا به تو ای یار می رسند یک مادری به نغمه لالایی اش سرود حتماً به داد کودک گهوار می رسند ناگه سه ساله بر سرِ دوش عمو گریست این خارها به پای من انگار می رسند حالا حسین یک یکشان را جواب داد: اینجا به هم حقایق و اسرار می رسند اینجا زمین قاضریه ، دشت کربلاست جایی که تیرهای هدف دار می رسند اینجا به غیر نیزه تعارف نمی کنند از شام و کوفه لشگر جرار می رسند سر نیزه ها به پیکر من بوسه می زنند شمشیرهای تشنه و قدار می رسند ذبح عظیم پیش تماشای زینب است شمر و سنان به قهقهه این بار می رسند حلق علی و قلب من و سینة یتیم این نقطه ها به حرمله انگار می رسند اینجا ترحمی به یتیمان نمی شود زیور فروش های تبه کار می رسند سرهایتان به سنگ ، همه آشنا شود بس هدیه ها که از در و دیوار می رسند جمعی برای بردن خلخال و گوشوار جمعی برای غارت گهوار می رسند  
باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است این صبح تیره باز دمید از کجا کزو کار جهان و خلق جهان جمله درهم است گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب کاشوب در تمامی ذرات عالم است گرخوانمش قیامت دنیا بعید نیست این رستخیز عام که نامش محرم است در بارگاه قدس که جای ملال نیست سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است جن و ملک بر آدمیان نوحه می کنند گویا عزای اشرف اولاد آدم است
حضرت قاسم ابن الحسن(ع) تا نیزه‌ای غریب عنان مرا گرفت پهلوی من نشست و نشان مرا گرفت می‌رفت تا که فاش؛ پدر خوانمت عمو! سُمّ فرس رسید و دهان مرا گرفت گویند بو کشیدن گل؛ مرگ مؤمن است بوی خوش دهان تو جان مرا گرفت من سینه ام دُکان محبّت‌فروشی است آهن‌فروش از چه دُکان مرا گرفت دشمن که چشم دیدن ابروی من نداشت سنگی رها نمود و کمان مرا گرفت از پیرهای زخمی جنگ جمل رسید هرچه رسید و عمر جوان مرا گرفت لکنت نداشت من که زبانم ز کودکی مومِ عسل چگونه زبان مرا گرفت؟ چون کندوی عسل بدنم رخنه رخنه است این نیش‌های نیزه توان مرا گرفت پر شد ز خاک سُمّ فرس چشم زخم من ریگ روان، همه جریان مرا گرفت