✅یاران و اصحاب امام
7⃣6⃣ #زهير_بن_قين بن قيس انماري بجلی
🔹«زهير » مرد شريفي در بين قوم خود بود و در كوفه زيست ميكرد. او مردي شجاع بود و در جنگها، هماره به نامآوري شهرت داشت. (۱) .«زهير» فرزند «قين بجلي» از ياران رسول خدا بود؛ ✳️اما پس از رحلت پيامبر و بر اثر تبليغات وسيع «معاويه»، ميپنداشت كه امام علي عليهالسلام در ريختن خون «عثمان» سهيم بوده است. از اينرو نسبت به امام علي عليهالسلام و فرزندانش علاقهاي نشان نميداد. گفتهاند او نيز به «عثمان بن عفان» ابراز مودت ميكرد؛ اما بر ما روشن نيست كه او تا كجا و چه مقدار از اهل بيت رويگردان بوده است . هر چه بود، او به دست سالار شهيدان حسين عليهالسلام در راه كربلا گام نهاد. (۲) او در اين راه جان خود را نثار كرد و در نبرد، سخت مورد اعتماد امام عليهالسلام بود، به گونهاي كه ✳️امام او را به فرماندهي جانب راست سپاه خود منصوب فرمود.او در وقت نماز ظهر -به امر امام - سپر جان آن حضرت شد. امام گاه او را براي احتياج، به سمت لشكر دشمن ميفرستاد. امام به او مأموريت سخن گفتن داد. مردانگي او در درگيري با آن قوم همراه بيش از اين گذشت. از اينجا به بعد قدري بيشتر از آن بزرگمرد حامي حسين عليهالسلام خواهيم گفت .
🔻راهيابي به بارگاه دوست
🔸كاروان امام به «زرود» رسيده بود، كاروانيان همه بارها را گشوده بودند تا قدري بياسايند. (۳) «زهير» از سفر حج به سمت كوفه بازميگشت. مقصد او با امام حسين عليهالسلام يكسان بود و وجود آب و آبادي او را آرام آرام به «زرود » كشانيده بود. از قضا امام حسين عليهالسلام هم در همان منطقه، نزديك خيمه «زهير» بار نهاده بود. زهير در طول سفر، خود را از حسين عليهالسلام و يارانش پنهان ميكرد تا مبادا او را به جهاد تكليف كنند؛ اما روز موعود فرارسيده بود. او با گروهي از بستگان و ياران بر سر سفره غذا نشسته بود كه ناگاه سفير امام سررسيد و زهير را فراخواند . زهير غافلگير و درمانده شده بود.
✳️همسر او زهير را از تحير به درآورد و گفت :
▪️«منزه است خدا، آيا پسر پيامبر كسي به سوي تو ميفرستد ولي تو او را بيپاسخ ميگذاري؟ برخيز تا دريابي ذريه پيامبر چه درخواستي دارد و سپس برگرد». زهير از جاي برخاست و به خدمت امام شرفياب شد.
✳️😭ابيمخنف نوشته : «دلهم» همسر زهير دختر «عمرو» براي من حكايت كرد، مدت زماني نگذشته بود كه زهير با سرعت و با صورتي شادمان به سوي يارانش بازگشت و دستور داد خيمهاش را جمع كنند و آن را به طرف خيمه امام حسين عليهالسلام و يارانش منتقل و در آنجا برپا كنند. سپس رو به من كرد و گفت:
«تو را طلاق دادم، به خويشان خود ملحق شو. دوست ندارم كه به سبب من به تو مصيبتي رسد، تنها خير شما را خواهانم ». ( ۴ )
✳️درسي كه ميتوان گرفت : جاي آن دارد كه همسران باوفا، خيرخواهي بر شوهران خود را از همسر باوفاي زهير بياموزند. او همسرش را به حق دعوت و در واقع، امر به معروف كرد. پس از كلام همسر «زهير» بود كه زهير از حيرت به درآمد و راه هدايت بر او هموار شد. بر دوستان و ياران نيز بايد اين گونه باشند. به حتم كسي كه ديگري را در خيري ياري رساند، در عمل نيك او شريك خواهد بود همان گونه كه اگر ديگري را در پي كاري نامطلوب و ناپسند تحريك سازد، به همان مقدار از آن گناه و معصيت را نصيب خود ساخته است .
🔻دعوت زهير از خويشان
🔹طبري ميگويد: پس از آن كه زهير به خدمت امام حسين عليهالسلام رسيد و عزم ياري او را داشت، به خيمه خود بازگشت و به ياران خود گفت هر كه از شما دوست دارد در ياري فرزند پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم در آيد رخت بربندد وگرنه اين آخرين ديدار ماست. سپس او خاطرهاي چنين بيان كرد : در غزوه «بحر» و بنا بر گفته طبري بلنجر چون فاتح آن جنگ شديم و غنايم فراواني نصيب ما گشت، همه ما خوشحال و مسرور بوديم. هنگامي كه «سلمان فارسي» خشنودي ما را ديد گفت: «آيا شما به فتح و غنايمي كه خداوند نصيب شما كرده اين گونه خوشحالي ميكنيد؟
🔻زهير و نخستين اعلان وفاداري
🔸زهير به سپاه امام پيوسته بود. ابومخنف ميگويد: حر ميخواست هر كجا صلاح ديد امام و سپاهش را فرود آورد. او بين راه با امام برخورد كرده بود و امام سخن او را وقعي نمينهاد و به حركت ادامه ميداد. تا اين كه به «ذوحسم » رسيدند. امام در جمع خطبهاي ايراد فرمود:
«ميبينيد كه بر ما چه پيش آوردهاند...» خطبه پايان يافت و زهير از جاي برخاست و به يارانش گفت :
«آيا شما سخن ميگوييد يا اين كه من تكلم كنم»؟ گفتند: «تو بگو». پس حمد الهي گفت و درود بر او فرستاد و گفت: «قد سمعنا هداك الله يابن رسول الله مقاتلك، و الله لو كانت الدنيا لنا باقية، و كنا فيها مخلدين، الا ان فراقها في نصرك و مواساتك، لا ثرنا الخروج معك علي الاقامة فيها؛ (۵)
اي پسر رسول خدا، سخنان شما را شنيديم، خدايت هدايت كند؛ به خدا سوگند، اگر دنيا براي ما باقي باشد و ما در آن هميشگ
ي باشيم و تنها جدايي از آن در ياري و همراهي شما باشد، قيام در ركاب شما را بر هميشه زيستن در آن ترجيح ميدهيم ».
پس از آن، امام در حق او دعا فرمود و از خداوند برايش طلب خير كرد.درسي كه ميتوان گرفت: ✳️اين اولين خطبهاي است كه زهير در برابر امام خواند و هدف خود - پايمردي و ثبات قدمش - را بيان داشت. آري او حيات هميشگي داشتن را با حمايت از امام برابر نميداند؛ بلكه حمايت از امام را مقامي بلندتر و رفيعتر ميداند .
🔻آمادگي زهير براي جهاد
🔹امام حسين با بيعتشكني مردم كوفه روبهرو شده بود. عزم بازگشت كرد تا از درگيري با سپاه بيشمار يزيد بپرهيزد. رو به حر بن يزيد رياحي كه از فرماندهان سپاه ابنسعد بود كرد و فرمود:
«دعنا ننزل في هذه القرية؛ بگذار به اين دهكده فرود آييم».
✳️مرادشان «نينوا»، «غاضريات» يا «شفيه» بود. اما حر پيشنهاد امام را نپذيرفت. (۶) .
زهير به امام عرض كرد: «يابن رسول الله، ان قتال هولاء اهون علينا من قتال من ياتينا من بعدهم فلعمري لياتينا ما لا قبل لنا به؛ اي پسر پيامبر خدا، جنگيدن با اين گروه، بر ما آسانتر از آن سپاه بيكراني است كه بعد از اين بر ما فرود خواهد آمد. به جانم قسم سپاهي در برابر ما فرود خواهد آمد كه بيكران است».
✳️امام فرمود : «ما كنت لابدأهم بقتال؛ من هرگز شروعكننده نبرد با اينها نخواهم بود ». زهير راه ديگري را پيش نهاد و گفت: «سربنا الي هذه القرية حتي تنزلها فانها حصينة و هي علي شاطيء الفرات؛ با ما حركت كن تا به سوي اين قريه حركت كنيم و در آن جا فرود آييم كه اين منزلگاه در نزديكي فرات و محل امني است؛») آنجا جاي مناسبي براي كارزار بود، بدين سبب كه درگيري دشمن با اصحاب حسين عليهالسلام تنها از يك طرف امكان ميداشت (امام فرمود: «نام آن چيست»؟ زهير پاسخ داد: «عقر» امام فرمود: «نعوذ بالله من العقر؛ از عقر به خدا پناه ميبرم» سپس امام عليهالسلام در همان منزل فرود آمدند.(۷ )
درسي كه ميتوان گرفت : روشن است كه زهير تلاش داشته در مشكلات امام را ياري رساند و به بهترين گونه به اهداف عالي خود دست يابد .
🔻تجديد بيعت با امام در روز دوم محرم
🔹روز دوم محرم سال ۶۲ امام با ياران خود به كربلا رسيد. (۸) پس از اين كه خطبهاي خواندند و از بيوفايي مردم و بيديني آنها خبر دادند، آمادگي خود را براي مرگ و زير سلطه ستمگران نرفتن بيان فرمود. بعضي از ياران از جاي برخاستند و آمادگي خود را اعلام كردند. از جمله آنها زهير بود كه پيش از همه تجديد بيعت كرد :
✳️«سمعنا يابن رسول الله مقالتك، و لو كانت الدنيا لنا باقية و كنا فيها مخلدين لاثرنا النهوض معك علي الاقامة فيها؛ ( ۹ )
🔺اي فرزند رسول الله گفتارتان را شنيديم، اگر دنيا براي ما ماندني و هميشگي باشد، قيام همراه با شما را بر هميشگي زيستن ترجيح داديم ».
🔻خطبه و احتجاج زهير در روز نهم
🔹روز پنج شنبه نهم محرم، پس از عصر بود. ابومخنف گزارش كرده: در اين هنگام امام حسين عليهالسلام جلوي خيمه خود نشسته بود، تكيه به شمشير خود داشت و سر را بر زانو نهاده، و در حالت بين خواب و بيداري بود.
✳️پس زينب عليهاالسلام به او نزديك شد و گفت:
▪️«يا اخي! اما تسمع الاصوات قد اقتربت؛ اي برادر آيا صداها را نميشنوي كه به ما نزديك شده است»
▪️پس از آن شمر فرياد برآورد: «يا خيل الله! اركبي و ابشري بالجنة؛ اي لشكر خدا! سوار شويد، شما را به بهشت بشارت باد» ابالفضل عليهالسلام به امر امام عليهالسلام با بيست نفر از ياران چون حبيب و زهير، رهسپار ميانه ميدان شدند تا از اوضاع اطلاع يابند . دشمن گفت: «امر امير است كه يا به فرمانش در آييد يا آماده جنگ شويد» عباس به سوي برادر بازگشت و از ياران همراه خود خواست كه شتاب نكنند و آن قوم را موعظه كنند، تا او به سوي اباعبدالله الحسين عليهالسلام بازگردد و از امام كسب تكليف نمايد .زهير پس از حبيب، در پاسخ «عزرة بن قيس» هنگامي كه به حبيب گفت: «هر چه ميتواني از خود تعريف كن» اين گونه گفت: «ان الله قد زكاها و هداها فاتق الله يا عزرة، فاني لك من الناصحين أنشدك الله يا عزرة ان تكون ممن يعين الضلال علي قتل النفوس الزكية؛ خداوند حبيب را پاك قرار داده و هدايت كرده است. اي عزره! از خدا بترس، من خيرخواه تو هستم. تو را به خدا سوگند ميدهم تو از كساني نباشي كه با كشتن جانهاي پاك، گمراهي و ضلالت را حمايت كني ». عزره در پاسخ گفت: «اي زهير! تو نزد ما از شيعيان اهل اين بيت نبودي، تو تنها بر اعتقاد و رأي عثمانيها مشي ميكردي» زهير گفت:
«آيا اين كه اكنون در اين جايگاه قرار گرفتهام، خود دليل اين نيست كه از آنها هستم؟ آگاه باش! به خدا قسم، هرگز نه نامهاي به سوي حسين نوشتهام، و نه هرگز كسي را به عنوان پيامرسان به خدمتش گسيل داشتهام، و هرگز او را وعده ياري ندادهام. آري، تنها در راه با او برخورد كردهام. وقتي او را ديدم ياد رسول الله صلي الله عليه و آله و مقام و م
نزلتي كه حسين نزد او داشت افتادم و دانستم كه دشمنش و حزب شما چگونه به استقبال او ميآيد. از اين رو بر خود لازم ديدم كه او را ياري كنم و از حزب او باشم و جانم را براي حفظ جانش فدا سازم؛ چون ديدم كه شما چگونه حق رسول و فرستاده او (مسلم بن عقيل) را ضايع و تباه ساختيد ( ۱۰ ) و به استقبال فرزند پيامبر و خاندان و اهل بيت او و بندگاني از اهالي اين شهر آمدهايد تا آنها را به قتل رسانيد، در حالي كه آنها بندگاني عبادتپيشه و شبزندهدار، سحرخيز، و فراوان به ياد خدايند» عزره بن قيس در پاسخ گفت:
«هر چه ميتواني از خود تعريف كن». (۱۱) .عباس بن علي عليهالسلام سررسيد و آن شب مهلت خواست. آنها پس از مشورت مهلت دادند و ياران حسين عليهالسلام بازگشتند.(۱۲ )
🔸درسي كه ميتوان گرفت : نكته اينجاست كه ديگران نيز ميدانستند، زهير از شيعيان نبوده، اما تأمل در سخنان او، روشن ميسازد كه او به خوبي امام و سپس ياران شبزندهدارش را شناخته، به ديگران ميشناساند .
🔻زهير و حمايت از امام حسين در شب عاشورا
🔹پس از سخنان امام حسين عليهالسلام در شب عاشورا و برداشتن بيعت خود از گردن همگان، عباس بن علي عليهالسلام و ديگران از اهل بيت عليهمالسلام و نيز ياران بزرگ آن حضرت چون «مسلم بن عوسجه»، «سعيد بن عبدالله» و «زهير» به حمايت از امام از جاي برخاستند و با او تجديد ميثاق كردند. زهير در پاسخ به امام خود اين گونه گفت :
▪️«و الله لوددت اني قتلت ثم نشرت ثم قتلت حتي اقتل علي هذه الف مرة و ان الله عزوجل يدفع بذلك القتل عن نفسك و عن انفس هولاء الفتيان من اهل بيتك؛ (۱۳) به خدا قسم، دوست دارم كه كشته شوم، سپس برانگيخته شوم و تا هزار بار ديگر كشته و زنده شوم تا بدين سبب از جان شما و جوانان اهل بيت شما بلا به دور ماند ».
درسي كه ميتوان گرفت : شناخت حقيقي مقام بلند امامت و ولايت چنان شهامت و رشادت را برميانگيزاند كه فرد، پذيراي هزاران شهادت براي ماندگاري ولي خود خواهد شد .
🔻احتجاج زهير با سپاه كوفه در صبح عاشورا
🔹صبح عاشورا فرارسيد. امام خود بارها با مردم كوفه سخن گفت تا دلهاي آماده را به سوي حق متمايل سازد. از اين گذشته، امام عليهالسلام به اصحاب بزرگ خود نيز دستور ميفرمود تا مردم را به حق دعوت كنند و كلام درست را عريان و بيپيرايه بگويند. از آن جمله، زهير بود كه غرق در سلاح آماده نبرد بود. و در برابر كوفيان قرار گرفت. زهير خطبهاي ايراد كرد و مردم را به ياري پسر دختر پيامبر فراخواند. سپاه ابنسعد به او اهانت كردند و عبيدالله بن زياد را مدح و براي او دعا كردند. زهير گفت:
«البته فرزند فاطمه عليهاالسلام بر محبت، مودت و ياري سزاوارتر است».شمر - پسر ذي الجوشن - تيري به جانب زهير پرتاب كرد و فرياد برآورد: «ساكت شو!» زهير در پاسخ او گفت: «اي پسر آنكه به پاشنهي پاي خود ادرار ميكرد، هرگز چون مني با تو سخن نخواهد گفت؛ چرا كه تو حيواني بيش نيستي. به خدا سوگند، گمان ندارم كه تو به دو آيه از قرآن بتواني حكم كني. پس تو را به ذلت و خواري روز قيامت و عذاب دردناك آن مژده ميدهم». شمر گفت: «البته همين ساعت خدا تو و مولايت را خواهد كشت»
زهير گفت: «آيا مرا از مرگ ميترساني؟ به خدا سوگند، مرگ با او (حسين) براي من محبوبتر از هميشه زيستن با شماهاست». پس از آن به سپاه كوفه روي كرد و با فريادي بلند گفت: «اين شخص سبك و خواركننده و امثال او، شما را در دينتان فريب ندهد. پس به خدا سوگند قومي كه خون ذريه او و اهل بيتش را بريزد، و بجنگد با ياران آنها و كساني كه از او و اهل بيتش دفاع نميكنند به شفاعت محمد صلي الله عليه و آله نميرسد».
ناگهان مردي از ياران حسين عليهالسلام او را ندا داد و گفت: امام فرموده :
▪️«اقبل، فلعمري لئن كان مؤمن آل فرعون نصح لقومه و ابلغ في الدعاء، لقد نصحت لهولاء و ابلغت، لو نفع النصح و الابلاغ؛
▪️بازگرد، به جانم قسم، همان گونه كه مؤمن آل فرعون قومش را نصيحت كرد و در دعوت آنها بسيار تلاش كرد، تو هم دعوت كردي و خيرخواهي نمودي، اگر نصيحت و ابلاغ نفعي داشته باشد!» (۱۴ ) .
🔻خطبه زهير پيش از پيكار
🔸زهير به ميدان آمد و خطبه شگفتي ايراد كرد. او مردم را به ياري پسر دختر رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فراخواند و گفت :
«اي اهل كوفه! من شما را از عذاب خداوند سخت بيم ميدهم. البته حق مسلمان بر برادر مسلمانش اين است كه او را خيرخواهي و نصيحت كند. ما اكنون با هم برادريم و بر يك دين استواريم؛ تا هنگامي كه بين ما و شما شمشيري قرار نگرفته است، شايستگي نصيحت داريد؛ اما هنگامي كه شمشير بين ما واقع شد، ديگر حريمي نگه داشته نميشود و شما امتي هستيد و ما امتي ديگر. آري، خداوند ما و شما را به ذريه پيامبرش محمد صلي الله عليه و آله و سلم امتحان كرد تا ببيند چه ميكنيم. ما شما را به ياري آنها فراميخوانيم و به ذليل كردن ستمگريهاي عبيدالله ابن زياد دعوت ميكنيم. به تحقي
ق، شما در دوران حكومت آن دو (زياد و ابنزياد) جز بدي از آن دو نديدهايد. آن دو، چشمان شما را در آورده، دست و پاي شما را قطع كرده، شما را مثله كرده و بر شاخههاي خرما آويختهاند. بزرگان شما چون حجر بن عدي و يارانش را و هاني بن عروه را كشتهاند ».
▪️ابومخنف گفت: يزيديان در پاسخ، او را دشنام دادند و با مدح و ثناي عبيدالله ابن زياد و پدرش (زياد بن ابيه) سرسپردگي خويش را به او ابراز داشتند. مردم گفتند: «پيوسته با مولاي تو و تمام كساني كه او با او هستند ميجنگيم تا اين كه او و اصحابش را تسليم عبيدالله ابن زياد كنيم»
زهير گفت: «عباد الله! ان ولد فاطمه عليهاالسلام احق بالود و النصر من ابنسمية؛ بندگان خدا، به حقيقت فرزند فاطمه عليهاالسلام براي عشق ورزيدن و محبت و ياري كردن سزاوارتر از پسر سميه است». (۱۵ ) .
🔺درسي كه ميتوان گرفت : اين مناظره، به روشني رويارويي حق و باطل را آشكار ميسازد و در آن چند نكته نهفته است:
۱- با گفت و گو بايد از مخاصمه و كشتار جلوگيري كرد؛ چرا كه بسياري از جنگها و جنگافروزيها زاييده جهالت و ناداني است؛
۲. تا آتش جنگ به پا نشده و كسي كشته نشده، در ابلاغ و نصيحت بايد به كمال، كوشيد؛
۳ . اگر سخنان انسان بر منطق استوار باشد، ماندگار و زيبنده اهل تقوا و سداد است؛
۴. دقت در سخنان زهير اهميت بسيار دارد؛ زيرا كه امام آن را ابلاغ (رسا) و نصح (خيرخواهي) دانستهاند؛ )
۵. دشمن اسلام هماره بيمنطق است و تنها تهديد ميكند و نكاتي كه پيش از اين بر او خوانده شده، ديكتاتورمآبانه درخواست ميكند.شيوه مسلمان در دعوتش بايد چنان باشد كه قرآن ميگويد : «(ادع الي سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم باللتي هي احسن ) ( ۱۶ ) ؛ مردم را با بيان حكيمانه و پندي نيكو و بهترين جدال به سوي پروردگارت دعوت كن» البته اگر گروهي به استكبار و سركشي برخاست، مسلمانان بايد بااو بجنگند تا اين كه آن گروه را به جاي خود بنشانند : «(و ان طائفتان من المؤمنين اقتتلا، فاصلحوا بينها و ان بغت احداهما علي الاخري فقاتلوا التي تبغي حتي تفييء الي امر الله ) ؛ ( ۱۷) اگر دو دسته از مؤمنان با يكديگر درگير شدند بكوشيد، كه بين آنها صلح برقرار سازيد، و اگر يكي از آن دو ستمكاري را پيش گرفت با او بجنگيد تا به حكم خدا گردن نهد» امام حسين عليهالسلام و ياران عزيزش از هر مسلمان ديگري خود را به پيروي از قرآن سزاوارتر ميديدند. از اين رو در بيداري آن جنگافروزان تلاش ميكردند تا شايد آنها متوجه اشتباه خود و تسليم خداوند شوند، البته چنين نشد و مسلمانان هم امام را ياري نكردند. زهير پسر قين رضي الله عنه از آن معدود بزرگاني بود كه در اين امر كوتاهي نكرد و پيشاپيش سپاه كوفه به ارشاد و بيداري آنها پرداخت .
🔻باخبر شدن زهير از شهادت حسين
🔸امام باقر عليهالسلام فرمود :
«ابراهيم بن سعيد و كان مع زهير بن القين حين صحب الحسين عليهالسلام كما اخبر قال : قال الحسين عليهالسلام له: يا زهير، اعلم ان هاهنا مشهدي و يحمل هذا - و اشار الي رأسه من جسده - زحر بن قيس، فيدخل به علي يزيد يرجوا نواله فلا يعطيه شيئا ( ۱۸ ) ؛
▪️ابراهيم بن سعيد همراه زهير بن قين بود، اين دو امام را همراه شدند. او نقل كرد امام حسين عليهالسلام به زهير فرمود: بدان كه اين جا محل شهادت من است و زحر بن قيس سرم را - و اشاره به سر مباركش فرمود - از اينجا حمل ميكند و به نزد يزيد ميرود، به اميد آن كه به او گرده ناني عنايت كند، ولي يزيد به او هيچ عطا نميكند ».
🔻زهير و دفاع از خيمهگاه امام
🔹بنا به گزارش ابومخنف از قول حميد بن مسلم: در روز عاشورا شمر با نيزه به خيمههاي امام حملهور شد و آتش خواست تا خيمهها و اهل آن را به آتش كشد . در اين هنگام اهل حرم از خيمهها بيرون دويدند و صداي گريه و شيون اطفال بلند شد.
😭ناگهان امام فرياد برآورد:
▪️«يابن ذي الجوشن! انت تدعوا بالنار لتحرق بيتي علي اهلي؟ حرقك الله بالنار؛ (۱۹)
▪️اي پسر ذي الجوشن! تو آتش طلب ميكني كه خانه (خيمه) مرا در حالي كه اهل من در آن هستند بسوزاني؟ خداوند تو را به آتش بسوزاند»
شبث ابن ربعي (فرمانده پيادهنظام سپاه عمر سعد ) شمر را به سبب نيت پليدش ملامت كرد.(۲۰) .پس از آن زهير با ده نفر از ياران خود بر آنها تاخت و آنها را از خيمهها دور كرد. (۲۱) در اين درگيري زهير «اباعزة ضبائي» و عدهاي از ياران و خويشان شمر را به هلاكت رسانيد. چون درگيري جدي شد، عدهاي از مردم نيز به اينها ملحق شدند (۲۲) تا ياري رسانند؛ اما او با همه به مبارزه پرداخت تا بيشتر آنها كشته شدند و زهير با لطف خداوند به سلامت بازگشت. (۲۳ )
✳️درسي كه ميتوان گرفت : خلقت ملائك به گونهاي است كه كه تنها حاكم آنها، عقل است و از شهوت، غضب و نفسانيت بهره ندارند؛ در برابر ملائك، حيوانات قرار گرفتهاند كه تنها غضب، نفسانيت و غزائر بر آنها حاكم است. در هر حال نه ملك از سير و بر
نامه طبيعي خود خارج خواهد شد و نه حيوان كاري برخلاف غريزه يا بر مبناي خرد انجام خواهد داد. تنها انسان است كه نيروي عقل و شهوت در او جمع است. او با انتخاب و اختياري كه خداي تعالي به او ارزاني كرده ميتواند از «اسفل السافلين» تا «اعلي عليين» را در پرتو تلاش و لطف خداوندي طي كند . اصحاب امام حسين عليهالسلام كه به گفته امام تاريخ چنين ياراني به خود نخواهد ديد، پندآموز سالكان راه حق است.
🔻 #زهير و نماز امام
🔹زهير به همراه «سعيد بن عبدالله حنفي» به فرمان امام كه فرمود: «پيش روي من بايستيد تا نماز ظهر را به جاي آورم». ✳️سپر جان حضرت اباعبدالله الحسين عليهالسلام شد. او تا پايان نماز از امام محافظت كرد .
🔻شعار حماسي زهير
🔸به روايت ابيمخنف، شهادت زهير پس از #حبيب_بن_مظاهر بود. در اين هنگام، آثار شكستگي بر چهره امام عليهالسلام هويدا شد. زهير كه پس از سليمان (پسر عمويش) عازم ميدان جهاد و نبرد شده بود، دستهايش را بر دوش حسين عليهالسلام نهاد و در قالب اشعاري اذن جهاد خواست.
امام فرمود: «من هم به دنبال تو، رسول الله و اميرالمؤمنين را ملاقات خواهم كرد». (۲۴) .او در حين مبارزه اين ابيات را ترنم ميكرد:
«انا زهير و انا ابنالقين اذودكم بالسيف عن حسينان حسينا احد السبطين من عترة البر التقي الزينذاك رسول الله غير المين اضربكم و لا اري من شين (۲۵)
من زهير پسر قين هستم، با شمشير خود از حريم حسين دفاع ميكنم؛حسين يكي از دو نواده رسول است، از خانداني كه نيكي و تقوا زينت آنهاست؛و اكنون او فرستاده پاك خدا از دو نسل نبوي است، و من شما را ميكشم و عيب نميدانم».
درباره رزم او گفتهاند: «و قاتل قتالا شديدا؛ (۲۶) او مبارزهاي سنگين را آغاز كرد» بنابر نقل راويان از جمله «محمد بن ابيطالب» او صد و بيست نفر از شجاعان كوفه را از دم تيغ گذراند . ( ۲۷ ) درباره شهادت او گفتهاند: «فشد عليه كثير بن عبدالله الشعبي و مهاجر بن اوس التميمي، فقتلاه؛ (۲۸) دو نفر از سپاهيان ابنسعد به نامهاي كثير و مهاجر، پس از نبرد سختي او را به شهادت رساندند ».
🔻شهادت و دعاي امام به زهير
🔹امام حسين عليهالسلام با مشاهده نعش ياور خود، در حالي كه ايستاده بود فرمود :
«لا يبعدنك الله يا زهير، و لعن الله قاتليك، لعن الذين مسخوا قردة و خنازير؛ ( ۲۹ )
اي زهير خداوند تو را از رحمت خود دور نسازد، خداوند كشندگان تو را لعنت كند، (چون بنياسرائيل) كه به شكل بوزينهگان و خوكان درآمدند».
🔻در زيارت ناحيه مقدسه اين گونه آمده است :
▪️«السلام علي زهير بن القين البجلي القائل للحسين عليهالسلام و قد اذن له الانصراف له:لا والله لا يكون ذلك ابدا اترك ابن رسول الله صلي الله عليه و آله، آله اسيرا في يد الاعداء و انجدنا؟ لا اراني الله ذلك اليوم؛ سلام بر زهير فرزند قين بجلي، آن كه چون امام به او اجازه بازگشت دادند در پاسخ گفت: نه به خدا سوگند، هرگز فرزند رسول الله را كه درود خدا بر او و آل است، ترك نخواهم كرد. آيا فرزند رسول را در حالي كه اسير در دست دشمنان است رها كنم و خود را رهايي بخشم؟ خداوند آن روز را بر من نياورد». (۳۰ )
✳️درسي كه ميتوان گرفت : رفتار آدمي نخست به شكل «حال» (۳۱) است. بدين گونه كه براي انجام دادن آن بايد تلاش كرد تا با دقت كامل، به مرحله عمل برسد؛ ولي بر اثر تكرار و ممارست آرامآرام انجام دادن آن عمل در شخص به شكل «ملكه» (۳۲) درميآيد. در اين صورت آن رفتار به سادگي و به محض تصميم از شخص سر ميزند؛ مثلا كسي كه روزهاي اول رانندگي خود را ميگذراند، رفتار رانندگي او «حال» خواهد بود، ولي راننده كهنهكار «ملكه» رانندگي را داراست. رفتار آدمي هنگامي كه بر جان و روح او نشست، شكل باطني متناسب با خود را ميسازد. شكل واقعي در رفتار و نيات او تجلي مييابد و او را از انسانيت مياندازد و به اشكال متناسب با رفتارش درميآورد. اين نكته بارها در قرآن و روايت و نيز در كشف و شهود اهل عرفان آمده است. (۳۳) آن كه ديگران را بازي ميدهد، در واقع چون ميموني است كه خود نميداند و آنكه شهوتراني حرامخوار است چون خوكي است كه با كنار رفتن پردهها حقيقت او بر همگان آشكار ميشود، چنان كه انسان متكبر در واقع مورچهاي است كه به زير دست و پا ميرود؛ او در واقع كوچكي است كه احساس بزرگي ميكند. امام كه هر چيز ناپيدا بر او عيان و آشكار است و او به واقع «عين الله الناظرة» (چشم بيناي الهي) و «اذنه الواعيه» (گوش شنواي خداوند) است، آن قوم را چون بوزينگان و خوكاني ميديد كه از رحمت خداوند دور افتادهاند .
-------------------------
📚پی نوشتها :
( ۱ ) #ابصار_العين ، ص ۱۶۲
( ۲ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۹۱
( ۳ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۰۷
( ۴ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۳۹۶-۳۹۷؛ ا
لارشاد، ج۲، ص ۷۲ و ۷۳؛ ابصار العين، ص ۱۶۲
( ۵ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۳۹۶. بلنجر از شهرهاي تركستان امروزي و بلاد روم قديم است. (ابصار العين، ص ۱۶۲ )
( ۶ ) الارشاد، ج ۲، ص ۷۳
( ۷ ) اذا ادركتم سيد شباب آل محمد فكونوا اشد فرحا بقتالكم معه بما اصبتم اليوم من الغنانم. ابصار العين، ص۱۶۲
( ۸ ) الارشاد، ج ۲، ص ۷۳؛ الكامل في التاريخ، ج ۲، ص۲۷۷؛ تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۳۹۷
( ۹ ) طبري، تاريخ، ج ۳، ص ۳۰۷ به نقل از سماوي، ابصار العين، ص ۱۶۲
( ۱۰ ) اينجا حر نامه ابنزياد را دريافت كرده بود و در پاسخ گفت: «نه به خدا قسم قدرت (پذيرش اين پيشنهاد را) ندارم، چرا كه ابنزياد جاسوس بر من نهاده است». ابصار العين، ص ۱۶۳
( ۱۱ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۰۹. ابصار العين، ص۱۶۳
( ۱۲ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۰۹
( ۱۳ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۳۳
( ۱۴ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۱۷
( ۱۵ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۵۶
( ۱۶ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۱۷
( ۱۷ ) مقتل الحسين مقرم؛ ر ك الارشاد، ج ۲، ص ۹۲؛ تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۱۷؛ ابصار العين، ص ۱۶۴
( ۱۸ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۸۴؛ تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۲۶-۴۲۷
( ۱۹ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۲۶
( ۲۰ ) نحل، آيه ۱۲۵
( ۲۱ ) حجرات، آيه ۹
( ۲۲ ) دلائل الامامه، ص ۷۴
( ۲۳ ) ابصار العين، ص ۱۶۶
( ۲۴ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۸-۴۳۹
( ۲۵ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۹۹
( ۲۶ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۹
( ۲۷ ) #ابصار_العين ، ص ۱۶۶
( ۲۸ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۳۰۶
( ۲۹ ) كتاب الفتوح، ج ۵، ص ۱۰۹. مقتل الحسين خوارزمي، ج ۲، ص ۲۰
( ۳۰ ) مثير الاحزان، ص ۶۵
( ۳۱ ) #مقتل_الحسين مقرم، ص ۳۰۶
( ۳۲ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۴۱
( ۳۳ ) مقتل الحسين خوارزمي، ج ۲، ص ۲۰؛ بحارالانوار، ج ۴۵:، ص ۲۶
✅ @hosenih_maghtal
💐🌷🌺🌹🌸🌻🌺🌹🌸💐🌺
🔹عید غدیر نزدیک است.
🔸میدانیم که واقعه عاشورا نتیجه فراموشی غدیر است.
✅میتوانیم به اندازه توان خودمان احیاگر غدیر باشیم.
❇️کارهای ساده ای است که از عهده همه بر میآید مثل :
💐لباس نو و سفید پوشیدن
🌷عطر زدن
🍀تغییر عکس پروفایل در فضای مجازی
🌹شادکردن دل مومنان ، هدیه و عیدی دادن ، وسعت بخشیدن به خانواده
🌻قرائت خطبه غدیر فردی و دسته جمعی
🌸تبریک گفتن به یکدیگر
🌺گناه نکردن به احترام این روز
🌼تاسیس ایستگاه های صلواتی و معرفتی(توزیع کتاب ، گل ، شربت ، شیرینی و شکلات)
💐اطعام فقرا و اطرافیان
🌷نوشتن جمله های زیبا پشت شیشه خودرو ها
🌹به راه انداختن کاروان های شادی در شهر که علاوه بر تاثیر زیاد هزینه اندکی دارد
🔹فاطمه سلام الله علیها در راه اثبات غدیر و ولایت از همه ی هستی خود گذشت بیایید ماهم فاطمی باشیم.
⛔️دقت داشته باشیم که غدیر باید موجب اتحاد هرچه بیشتر مسلمانان باشد و تمام اقدامات باید در جهت روشنگری و با محبت صورت گیرد.
🙏باشد که مشمول دعای اول مدافع حریم ولایت حضرت زهرا سلام الله علیها باشیم.
😭به امید گوشه نگاهی...
💐🌷🌺🌹🌸🌻🌺🌹🌸💐🌺
✅ @hosenih_maghtal
b82d3134-1cdf-4528-add3-633d8d2e7df4.pdf
681.8K
🔹متن کامل خطبه غدیر
بخوانید و نشر دهید
✅ @hosenih_maghtal
4_5861868071064437281.mp3
1.97M
🔹چطور دو ماه عزاداری میکنیم
سه روز نمیتوانیم جشن بگیریم؟
#غربت_غدیر
✅ @hosenih_maghtal
❇️#عید_غدیر_خم
💐امام صادق علیه السلام فرمودند:
روز غدير خم در ميان روزهاى عيد فطر و قربان و جمعه، همانند ماه در ميان ستارگان است.
اقبال سيد بن طاووس: 466.
🌷🌷چند روز مانده تا عید بزرگ غدیر... 🌷🌷
✅ @hosenih_maghtal
✅یاران و اصحاب امام
8⃣6⃣ #نافع_بن_هلال_الجملي
🔹«نافع » پسر «هلال» پسر «جميل» از تيره «مذحج جملي» است.(۱) ✳️او از قاريان قرآن، مردي جنگجو، شجاع و ازنويسندگان حديث به شمار ميآمده است.
گفتهاند او از بزرگان «قوم بنيمراد» (شاخهاي از قبيله مذحج) و يمني تبار بوده است. ✳️به سبب علاقه بسيار به امام علي عليهالسلام، افتخار شركت در سه جنگ صفين، جمل و نهروان را نيز داشته است. او همچنين توفيق يافت در بين راه در «عذيب الهجانات» به امام حسين عليهالسلام و ياران او ملحق شود.(۲ )
🔻تجديد بيعت با امام
🔸روز دوم محرم، امام وارد كربلا شد و خطبهاي ايراد فرمود؛ ياران امام در حمايت ازآن حضرت، يكي پس از ديگري پيمان بستند، از جمله آنها كه مفصلتر از همه سخنگفت نافع بود. نافع در حالي كه بر پاي ايستاده بود اين گونه اباعبدالله الحسين عليهالسلام را مورد خطاب قرار داد:
✳️«شما ميدانيد جدتان رسول خدا صلي الله عليه و آله نتوانست محبتش را به مردم بنوشاند، يا آنها را آن گونه كه خود دوست داشت تحت فرمان خود درآورد. در حالي كه بعضي از آنان از منافقين بودند، به آن حضرت وعده ياري ميدادند، و در نهان او را فريب ميدادند، او را هنگام برخورد از عسل شرينتر ملاقات ميكردند، ولي پشت سر از حنظل (ميوهاي تلخ مزه چون هندوانه است كه در بيابانهاي حجاز ميرويد ) تلختر بودند، تا اين كه جان مباركش را خداي تعالي به شوي خود برد؛ وضعيت پدرتان علي عليهالسلام نيز همين گونه بود. قومي براي ياري رسانيدن، گرد او فراهم آمدند، و گروهي عهدشكنان (عايشه، طلحه، زبير) بودند كه به جنگ عليه او برخاستند و عدهاي ظالمان (معاويه و عمروعاص) و جمعي مارقين و بيرونشدگان (خوارج نهروان) بودند تا اين كه اجلش فرا رسيد و به سوي رحمت و رضوان خدا پركشيد. امروز شما نزد ما همان گونهايد. كساني عهد خود شكستهاند و از تحت بيعت بيرون شدهاند. اين به خود آنها زيان ميرساند، در حالي كه خداوند بينياز از آن است. پس ما را در حالي كه خود رشد يافته و به سلامت هستيد حركت ده، به سوي غرب يا شرق، هر كدام كه بخواهيد. به خدا سوگند، ما از تقدير خداوندي باكي نداريم و از ملاقات پروردگارمان هيچ كراهتي نداريم. ما بر مبناي نيات و بينشهاي خود رفتار ميكنيم. ما هر كه شما را دوست دارد دوست ميداريم و به او مهر ميورزيم و هر كه با شما دشمني كند، دشمن ميداريم»(۳ ).
▪️درسي كه ميتوان گرفت : تمام سخنان اين مرد خردمندانه است؛ او با استفاده از تاريخ آينده را از پيش ميبيند و به صراحت ميگويد: بر مبناي بصيرت، به عشق شما گرفتار آمدهايم .
🔻پرچمداري نافع در روز هفتم
🔸محاصره امام و يارانش در روز هفتم به اوج شدت خود رسيده بود. 😭آب ذخيره نيز به اتمام رسيده و راه ورود به آب هم بسته شده بود. هر كس به فكر اين تشنگي بود. 😭به طور طبيعي عطش در بين اطفال و زنها بيشتر جلوه ميكرد. اين وضعيت بيش از همه عباس عليهالسلام را ميآزرد.(۴).
▪️طبري گويد: ✳️امام حسين عليهالسلام چارهاي انديشيد و برادرش عباس را صدا زد و به او فرمود كه شبانه به پرچمداري نافع بن هلال با سي سوار و بيست پياده كه هر كدام مشك آبي را حمل ميكنند، رو به فرات روند.
نافع در جلو آنها در حركت بود «عمر بن حجاج زبيدي» كه مأمور حراست از فرات بود،
▪️فرياد زد: «كيستي؟»
▪️نافع گفت : «از پسر عموهاي تو»
▪️پس گفت: «تو كه هستي؟»
▪️نافع گفت: «نافع بن هلال»،
▪️گفت : «براي چه آمدهاي؟»
▪️گفت: «آمدهايم از اين آب كه ما را منع كردهايد بنوشيم».
▪️😭عمرو گفت: «گوارايت باد، بنوش! ولي براي حسين از اين مبر»
▪️😭نافع گفت : «لا والله، لا اشربي منه قطرة و الحسين و من معه من آله و صحبه عطاشي؛(۵ ) نه به خدا سوگند، قطرهاي از آن آب نمينوشم در حالي كه حسين و خاندان و ياران همراهش، همه تشنهاند».
ديگر ياران و دوستان سررسيده بودند، نافع فرياد زد ظرفهاي خود را پر كنيد. پس از آن «عمر وبن حجاج» با ياران حسين عليهالسلام درگير شدند. در اين هنگام برخي، مشكهاي آب را پر كردند و برخي چون قمر بنيهاشم عليهالسلام و نافع مشغول جنگ شدند تا از ديگر دوستان حمايت كنند و آنها بتوانند آب را سلامت به خيمهها برسانند.(۶) مرداني از دشمن در اين درگيري كشته شدند.
✳️آن شب به لطف خدا و رشادتهاي عباس بن علي عليهالسلام مردانگي نافع و ياران، آب به سلامت به خيمههاي حسيني راه يافت .
🔻نافع در شب عاشورا
🔹نيمه شب عاشورا، امام از خيمه خارج شد تا تپهها و گردنههاي اطراف را بنگرد . در اين هنگام نافع امام را دنبال ميكرد.
✳️امام از او پرسيد :
▪️«به چه سبب شما از خيمه بيرون آمدي؟ »
▪️گفت : «اي فرزند رسول خدا! خروج شما از خيمهگاه به طرف سپاه طغيانگر، مرا به وحشت انداخت »
▪️امام فرمود : «من از خيمه بيرون آمدم تا اين كه از اين تپهها و بلنديها و كوتاهيها براي زمان حمله اينها مطلع شوم ».
✳️سپس آ
ن حضرت روي برگرداند، دست نافع را گرفت و فرمود: «اين (حمله و درگيري) - به خدا سوگند - وعدهاي تخلفناپذير است».
😭سپس فرمود: «آيا نميخواهي در اين شب تار از بين اين دو كوه بگذري و جان خودت را نجات دهي؟ »
😭نافع خود را به روي قدمهاي امام خود انداخت، بوسه ميزد و ميگفت :
▪️«ان سيفي بالف و فرسي مثله، فوالله الذي من بك علي لا فارقتك حتي يكلا عن فري و جري؛(۷ )
▪️شمشيرم به هزار و نيز اسبم به همين گونه ميارزد، پس به آن خدايي كه بر من به حضور در ركاب شما منت نهاد سوگند، هرگز تا هنگامي كه شمشيرم به كار آيد از شما جدا نميشوم ».
🔻نافع و كشف راز
🔹بعد از آن گفت و گو در شب عاشورا بود كه «نافع» ميگويد :
▪️در شب عاشورا هنگامي كه امام وارد خيمه خواهرش زينب شد، من خود شنيدم زينب عليهاالسلام به امام عرض كرد:
✳️«آيا شما نيات يارانتان را آزمودهايد؟ ميترسم در هنگام درگيري اينها شما را تسليم دشمن كنند»
✳️امام در پاسخ فرمود :
▪️«والله لقد بلوتهم فما وجدت فيهم الا الاشوس الا قعس، يستأنسون بالمنية دوني، استيناس الطفل الي محالب امه؛
✳️▪️به خدا سوگند، اينها را امتحان كردهام پس آنها را چنان يافتم كه مرداني سينه سپر كردهاند، به گونهاي كه به مرگ زير چشمي مينگرند و به مرگ در راه من چنان شيرخواره بهت سينه مادرش مأنوساند».
😭نافع ميگويد: چون اين گفتار امام را شنيدم به گريه افتادم و نزد حبيب بن مظاهر رفتم و داستان گفت و گوي امام و خواهرش را بازگو كردم(۸ ).
✳️درسي كه ميتوان گرفت : نكته اينجاست كه امام در پاسخ خواهر فرمود : من آنها را امتحان كردهام. همه مديران بايد اين درس را فراگيرند كه كارگزار خويش را به بوته امتحان كشيده تا كه در درگيريها خود به خسران مبتلا نگردند، كه اين شيوه الهي را از حسين عليهالسلام آموختهايم .
🔻مبارزه نافع
🔸طبري گزارش كرده: چون عمرو بن قرظه انصاري به شهادت رسيد، برادرش علي كه در لشكر ابنسعد بود، خونش به جوش آمد. به طرف امام حسين عليهالسلام حملهور شد. نافع بن هلال بر او پيشدستي كرد و با شمشير چنان ضربهاي بر او زد كه از روي اسب به زمين سقوط كرد. دوستانش او را گرفتند و از معركه خارج كردند، او سپس معالجه شد و حالش خوب شد(۹).
🔸«طبري از ابومخنف» گزارش كرده كه نافع در روز عاشورا اين رجز را بر زبان داشت :
«انا الجملي أنا علي دين علي؛
من پسر جملي هستم، دينم دين علي است »( ۱۰).
در پاسخ او «مزاحم بن حريث» گفت:
ما بر دين فلاني هستيم»،
▪️نافع گفت: «تو بر دين شيطاني» و با شمشير به او حمله كرد. مزاحم به نافع پشت كرد تا كه خود را از دست او برهاند، اما شمشير نافع بر او پيشي گرفته بود و او را به زمين زد.
عمرو بن حجاج فرياد زد: «آيا ميدانيد با چه كساني ميجنگيد؟ احدي از شما تاب مبارزه با آنها را ندارد».(۱۱ )
درسي كه ميتوان گرفت : به راستي ياران حسين عليهالسلام مرداني جوانمرد بودند كه دشمن، خود به قوت ايمان و روح متعال آنها بارها اعتراف كرده بود. نافع بن هلال تيرهاي مسموي را كه نامش را بر سرنيزهاش نوشته بود، به طرف دشمن پرتاب كرد.(۱۲ ) در حين پرتاب اين گونه رجز ميخواند : «ارمي بها معلمة افواقها و النفس لا ينفعها اشفاقها؛(۱۳ ) مسمومة تجري بها اخفاقها ليملان ارضها رشاقها تيرهايي پرتاب ميكنم كه بر فاق آن نوشته شده است، و نفس را ترس او سودي نبخشد؛ در حالي كه مسموم و مستانه جلو ميرود، تا اين كه زمين رزمگاه را پر از تيرهاي لطيف كند.»(۱۴) او با پرتاب تيرهايش، بسياري را زخمي كرد و توانست دوازده نفر را به خاك اندازد هنگامي كه تيرهاي او تمام شد شمشير را بركشيد و به ميان لشكر دشمن رفت. او در حال حمله اين رجز را ميخواند :«انا الغلام اليمني الجملي ديني علي حسين و عليان اقتل اليوم فهذا املي فذاك رايي و الاقي عملي؛(۱۵ ) من جوان يمني جملي هستم، كه دينم همان دين حسين و علي است؛آرزوي من است كه امروز كشته شوم. پس آن رأي من است و عملم را خود ملاقات ميكنم».براي كشتن او گروهي از سپاه كوفه او را محاصره و عده زيادي او را سنگباران كردند، دستهاي ديگر با نيزه به او حملهور شدند تا اين كه بازوان آن بزرگ مرد را شكستند و او را به اسارت گرفتند. (۱۶ )
🔻شهادت نافع
🔹شمر نافع را دستگير كرد و همراه يارانش به نزد ابنسعد برد. وقتي به ابنسعد رسيدند، پرسيد چه باعث شد كه چنين به روز خود آوري؟
✳️نافع گفت: «به خدا قسم، از شما دوازده مرد كشتهام - جز كساني كه مجروح ساختهام رحمة الله عليه - و البته هرگز خود را بر اين تلاش ملامت نميكنم، و اگر برايم بازويي باقي مانده بود نميتوانستيد مرا اسير سازيد»(۱۷) شمر شمشير خود را بركشيد،
▪️نافع به او گفت: «به خدا قسم اي شمر! اگر تو از مسلمين باشي بر تو سخت خواهد بود كه خدا را ملاقات كني در حالي كه خونهاي ما را بر گردن داشته باشي . خدا را قسم و شكر، كه مرگ ما را به دست بدترين خلقش قرار داد»
. پس از آن، شمر قدمي پيش نهاد و نافع را گردن زد.(۱۹)
🔸«نافع» در زيارت ناحيه اين گونه مورد سلام واقع شده است:
▪️«السلام علي نافع بن هلال البجلي المرادي؛(۱۸ )
▪️سلام بر نافع پسر هلال بجلي مردادي».درسي كه ميتوان گرفت: آخرين گفتار نافع نشان ميدهد كه با عاقبت به خيري و ثابت قدمي به جنت الهي پركشيد .
-------------------------
📚پی نوشتها :
( ۱ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۴
( ۲ ) اقبال الاعمال، ج ۳، ص ۸۰
( ۳ ) قال الحسين عليهالسلام: «ان الله لم يضل اخاك، ولكنه هدي اخاك و اضلك ». الكامل في التاريخ، ج ۲، ص۵۶۵؛ تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۴؛ وقعة الطف، ص۳۲۳؛ ابصار العين، ص ۱۵۶، مقصد ۵
( ۴ ) بقره، آيه ۲
( ۵ ) ابصار العين، ص ۱۴۷
( ۶ ) ابصار العين، ص ۱۴۷
( ۷ ) «انت تعلم ان جدك رسول الله صلي الله عليه و آله لم يقدر ان يشرب الناس محبته و لا ان يرجوا الي امره ما احب و قد كان منهم منافقون يعدونه بالنصر و يضمرون له الغدر، يلقونه باحلي من العسل و يخلفونه بامر من الحنظل حتي قبضه الله اليه، و ان اباك علينا كان في مثل ذلك فقوم قد اجمعوا علي نصره و قاتلوا معه الناكثين و القاسطين و المارقين و قوم خالفوه حتي اتاه اجله و مضي الي رحمة الله و رضوانه و انت اليوم عندنا في مثل تلك الحالة فمن نكث عهده خلع نيته فلن يضر الا نفسه والله مغن عنه فسربنا راشدا معافي، مشرقا ان شئت و ان شئت مغربا: فوالله ما اشفقنا من قدر الله، و لا كرهنا لقاء ربنا فانا علي نياتنا و بصائرنا، نوالي من والاك و نعادي من عاداك». مقتل الحسين مقرم، ص ۲۲۰
( ۸ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۴۵
( ۹ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۴۶؛ ابصار العين، ص ۱۴۸، اين عبارات جمع بين دو نقل از اين دو كتاب است .
( ۱۰ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۴۶؛ مقتل الحسين ابصار العين، ص ۱۴۸
( ۱۱ ) مقتل الحسين مقرم، ص ۲۶۵
( ۱۲ ) مقتل الحسين #مقتل_مقرم ، ص ۲۶۵
( ۱۳ ) #مقتل_الحسين مقرم، ص ۲۶۵
( ۱۴ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۴
( ۱۵ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۳۵
( ۱۶ ) ابصار العين، ص ۱۴۹
( ۱۷ ) تاريخ الامم و الملوك، ج ۵، ص ۴۴۱؛ البداية و النهاية، ج ۸، ص ۱۱۹
( ۱۸ ) البداية و النهاية، ج ۸، ص ۱۹۹؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۲۷
( ۱۹ ) #ابصار_العين ، ص ۱۴۹
✅ @hosenih_maghtal