eitaa logo
بصیرت شهدایی
298 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
23 فایل
پیام های فرهنگی سیاسی واعتقادی بامدیریت حاج اقاسیدروح الله حسینی @Hoseynisalman لینک دعوت👇 http://eitaa.com/basirate shohadayi
مشاهده در ایتا
دانلود
۶ اسفندماه سالروز شهادت
آخرین لحظات شهید حمید باکری به روایت شهید احمد کاظمی «دیگر نه نیرویی می‌توانست برسد، نه آتش مقابله داشتیم، نه راهی برای رسیدن مهمات به خط تصمیم گرفتم بمانم. احساس می‌کردم راه برگشتی هم نیست که خمپاره شصتی آمد خورد کنارمان و دیدم حمید افتاد و دیدم ترکش آمد خورد به گلویش و دیدم خون از سرش جوشید روی خاک دیدم خون راه باز کرد و آمد جلو دیدم دارم صدایش می‌زنم حمید و دیدم خودم هم ترکش خورده‌ام و دیدم بی‌سیم‌چی‌ام آمد خون دستم را دید و اصرار کرد بروم عقب.» مهدی (مهدی باکری) حواسش رفت به بچه‌های سنگر و من دور از چشم او به کسی گفتم: «برو جنازه حمید را بردار و بیاور.» مهدی گفت: «لازم نیست، بگذار بماند.» فکر کردم نشنیده یا نمی‌داند و یک حدس دیگر زده. گفتم «من داشتم یک دستور دیگر به…» گفت: «من می‌دانم حمید شهید شده.» گفتم: «پس بگذار بروند بیاورند.» گفت: «نمی‌خواهد.» گفتم: «چی را نمی‌خواهد؟ الآن وقتش است. شاید بعد نشود.» گفت: «می‌گویم نمی‌خواهد.» گفتم: «ولی من می‌گویم بروند بیاورندش.» گفت: «وقتی می‌گویم نمی‌خواهد، یعنی نمی‌خواهد.» گفتم: «چرا؟» گفت: «هر وقت جنازه بقیه را رفتیم آوردیم، جنازه حمید را هم می‌آوریم.» اصرار کردم «بگذار بچه‌ها شب بروند حمید را بیاورند. هنوز دیر نشده.» سر تکان داد و گفت نه. گفت: «این‌قدر اصرار نکن احمد، یا همه با هم یا هیچ‌کس». حمید باکری در تاریخ ۶ اسفند ۱۳۶۲ در خلال انجام عملیات خیبر، بر اثر برخورد مستقیم موشک آرپی‌جی، در منطقه قرنه واقع در جزایر مجنون بشهادت رسید . 🕊