#من و شهید 20 تیرماه سال 95🌼🍃
رسماً به عقد یکدیگر درآمدیم.😍 بعد از یک ماه قصد رفتن به سوریه را کرد که حتی دوستانش به او گفتند شما #تازه عقد کردی برای چه میخواهی بروی🌼🍃
در همین حین از تهران پرونده اعزامیاش برگشت خورد، چون #چهره حسین در سوریه نزد تروریستها شناخته شده بود.🌼🍃
برای اعزام مجددش به او اجازه ندادند که برود تا اینکه با تلاش بسیار موفق شدند. #10 آبانماه 95 با نام #مستعار قمر فاطمیون و از طریق #لشکر فاطمیون توانست اعزام داشته باشد🌼🍃
#22 آبانماه هم به شهادت رسیدند کلاً #چهارماه دوران نامزدی ما با هم طول کشید و در اصل خدا خواسته بود در کنار #شهید بیشتر باشم تا از او بیشتر درس بگیرم.🌼🍃
#شهید_حسین_حریری🌼🍃
🍃🌹🍃🌹
به دفتر فرماندهى لشکر مراجعه نمودیم و به اطاقى هدایت شدیم و از افراد حاضر در آن اطاق سراغ فرمانده لشكر را گرفتیم و درهمین حین اذان ظهر از بلندگوی مقر لشکر پخش شد .
آن فرد حاضر گفت برویم نماز اول وقت را بخوانیم آنگاه فرمانده با شما صحبت خواهد كرد.
به اتفاق شخص مورد نظر به مسجد رفتیم و نماز مان را با جماعت خواندیم و سه نفری به فرماندهى برگشتیم که در مسیر راه بچه هاى بسیجى احترام خاصى به برادرى كه با ما بود می كردند .
به طبع قضیه ما فكر می كردیم چون ما غریبه هستیم به ما احترام میكنند.
پس از برگشت به اطاقى كه منتسب به فرماندهى بود رفتیم و پیرمردى که مشغول سفره پهن كردن بود و ناهار را کشیدند و ناهار رابه اتفاق خوردیم بعد از آن فرد ناشناس گفت: فرمایش تان را بفرمایید!
عرض كردم با فرمانده لشکر حاج حسین خرازى كارداریم.
تکرار کرد: بفرمایید!
باز ما تكرار كردیم با حاج حسین كارداریم .
و براى سومین بار با لبخند زیبا گفت: من حسین خرازى در خدمت شما هستم!
هدیه به شهدا صلوات 💚
#شهید_خرازی #لبخند #حسین #فرمانده #بسیج #لشکر #نماز #اذان #خدمت #شهید_حسین_خرازی