eitaa logo
کانال بصیرت شهدایی
326 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.9هزار ویدیو
21 فایل
پیام های فرهنگی سیاسی واعتقادی بامدیریت حاج اقاسیدروح الله حسینی @Hoseynisalman لینک دعوت👇 http://eitaa.com/joinchat/778108945Ca755cacac9
مشاهده در ایتا
دانلود
مهیا و مریم ڪنار بقیه دخترا روی تختی که در حیاط بود نشستند هوا تاریک و سرد بود صبحانه را محمد آقا آش آورده بود محمد آقاو شهین خانم در آشپزخانه صبحانه را صرف کردند مهیا در گوش زهرا گفت ـــ جدیدا سحر خیز شدی ڪلڪ زهرا چشم غره ای برای مهیا رفت در حال خوردن صبحانه بودند که شهاب سریع در حالی که کتش را تنش می ڪرد به طرف در خانه رفت ـــ شهاب صبحونه نخوردی مادر ـــ با بچه ها تو پایگاه می خورم دیرم شده شهاب که از خانه خارج شد دخترا به خوردن ادامه دادن ـــ میگم مریم این داداشت خداحافظی بلد نیست به جای مریم نرجس با اخم روبه مهیا گفت ـــ بلده ولی با دخترای غریبه و این تیپی صحبت نمی کنه محض گفتن این حرف نرجس با اخم سارا و مریم مواجه شد تا مهیا می خواست جوابش را بدهد زهرا آروم باشی به او گفت مهیا قاشق اش را در کاسه گذاشت و از جایش بلند شد مریم ـــ کجا تو که صبحونه نخوردی ـــ سیر شدم به طرف اتاق مریم رفت خودش را روی تخت انداخت برای چند لحظه پشیمان شده بود ڪه امشب را مانده بود از جایش بلند شد به طرف آینه رفت به چهره ی خود نگاهی ڪرد بی اختیار مغنعه اش را جلو آورد و وهمه ی موهایش را داخل فرستاد به خودش نگاه گرد مانند دختره ای محجبه شده بود لبخندی روی لبانش نشست قیافه اش خیلی عوض شده بود چهره اش خیلی معصوم شده بود تا می خواست مغنعه اش را به صورت قبل برگرداند در باز شد و مریم وارد اتاق شد مریم با دیدن مهیا با ذوق به طرفش رفت ــــ واااای مهیا چه ناز شدی دختر مهیا دست برد تا مغنه اش را عقب بکشد ـــ برو بینم فک کردی گوشام مخملیه مریم دست را کشید ـــ چیکار میکنی بزار همینطوری بمونه چه معصوم شده قیافت مهیا نگاهی به خودش در آیینه انداخت نمی توانست این چیز را انکار کند واقعا چهره اش ناز ومعصوم شده بود ـــ مهیا یه چیز بگم فک نکنی من خدایی نکرده منظوری داشته باشم و.... ـــ مریم بگو ـــ مغنعه اتو همینجوری بزار هم خیلی بهت میاد هم امروز روز دهم محرمِ مهیا نگذاشت مریم حرفش را ادامه بدهد ـــ باشه ـــ در مورد نرجس ـــ حرف اون عفریته برام مهم نیست ناراحت هم نشدم خیالت تخت دو نفره و چشمکی برای مریم زد در واقع ناراحت شده بود ولی نمی خواست مریم را ناراحت کند مریم با خوشحالی بوسه ای روی گونه اش کاشت ـــ ایول داری خواهری پایین منتظرتم مهیا به سمت آینه چرخید و دوباره خودش را در آینه برانداز کرد اگر شخص دیگری به جای مریم بود حتما از حرف هایش ناراحت می شد ولی اصلا از حرف های مریم ناراحت نشده بود خودش هم می دانست که صاحب این روز ها حرمت دارد بلاخره در آن روز سخت که احمد آقا مریض بود وجودش را احساس کرده بود و دوست داشت شاید پاس تشڪر هم باشد امروز را با حجاب باشد...همه از حجاب مهیا تعجب کرده بودند سارا و زهرا و شهین خانم کلی ازش چهره و حجابش تعریف کرده بودند اما از نرجس و مادرش جز نیشخندی گیرش نیامد. خانم های محل کم کم برای ڪمڪ می آمدند و حیاط نسبتا شلوغ بود .ــــ مهیا مهیا مهیا به طرف شهین خانم که کنار چند تا خانم نشسته بود رفت ـــ جانم شهین جون ـــ مهیا بی زحمت برو کمک عطیه تو آشپزخونه است ـــ الان میرم به طرف آشپزخونه رفت ـــ جونم عطیه جونم عطیه سینی را جلوی مهیا گذاشت ـــ بی زحمت اینو ببر به خانما تعارف ڪن مهیا سینی به دست به طرف حیاط رفت به همه ی خانم ها تعارف ڪرد بعضی از خانم ها ڪه مهیا را می شناختند با دیدن حجابش تعجب می کردند یا حرف تلخی می زدند اما برای مهیا مهم نبود اوکه همیشه تنوع طلب بود و دوست داشت چیزهای جدید را امتحان کند و این بار حجاب را انتخاب کرده بود به طرف شهین خانم و دوستانش رفت به همه تعارف ڪرد همه چایی برداشتند و تشڪری ڪردند اما سوسن خانم مادر نرجس اخمی ڪرد و چایی را برنداشت چایی ها تمام شده بود و به دوتا از خانما چایی نرسیده بود به آشپزخونه برگشت ــــ عطیه جان دوتا چایی بریز داخل شلوغ بود گروهی زیارت عاشورا می خوندند و گروهی مشغول حرف زدن بودند مریم با صدای بلندی گفت ـــ مهیا ،نرجس آماده باشید یکم دیگه میریم هیئت ـــ زهرا و سارا پس؟؟ ـــ اونا زودتر رفتن کمک ـــ باشه،آماده ام ــــ بابا تو دو تا چایی بودن عطیه ـــ غر نزن بزار دم بکشه مهیا روی اپن آشپزخانه نشست وشروع به بررسی آشپزخانه ڪرد همزمان سوسن خانم وارد آشپزخانه شد و با اخم به مهیا نگاهی کرد اما مهیا بیخیال خودش را مشغول کرد ــــ بیا بگیر مهیا مهیا سینی را برداشت و به طرف بیرون رفت که با برخورد به شخصی از جا پرید و سینی چایی را روی آن انداخت با صدای شکستن استکان ها عطیه، سوسن خانم و شهین خانم و چندتا از خانم ها به طرف مهیا آمد زهرا و نر جس از پله ها پایین آمدند مریم با نگرانی پرسید ـــ چی شده؟؟ ↩️ ... 🇮🇷 http://yun.ir/wt3bp
قسمت بیست و یکم سیره عملی🌺 💢حدود سال ۱۳۵۴بود که به باشگاه ابومسلم با مدیریت استاد شیرگیر رفتیم. 💢استاد شیرگیر و محمدی به صفات انسانی و معنوی اهمیت بیشتری می دادند. 💢همان روزهای اول با و اخلاق خوب او آشنا شدم و دیگر نتوانستم از او جدا شوم و اخلاق ابراهیم در رفتارهای من تاثیر گذاشت. 💢روزها گذشت و تصمیم گرفتم به حوزه حاج آقا مجتهدی بروم. ابراهیم مرا در این مسیر بسیار تشویق کرد. 💢روزها گذشت دوستان زیادی در حوزه و دانشگاه و مربیان دیدم سفرهای تبلیغی زیادی در داخل وخارج از کشور رفتم. اکنون مدرس دانشگاه و حوزه هستم اما باور کنید هنوز نتوانستم نفر دومی را پیدا کنم که ویژگی های ابراهیم را در خودش جمع کرده باشد. 💢من همان ایام با ابراهیم دوست شدم و این دوستی هنوز هم ادامه دارد او همین حالا هم مراقب من است. 💢در همین یک ماه اخیر دو بار در عالم رویا به سراغم آمده و در مسیر زندگی کمکم کرده. 💢آخرین بار همین چند روز پیش بود که می خواستم کاری انجام دهم ابراهیم آمد مثل برادر بزرگتر مرا نصیحت کرد گفت: به این دلایل این کار را نکن. 💢اما با آنچه در حوزه در محضر علما فهمیدم می توانم روش زندگی و سیره عملی ابراهیم را اینگونه شرح کنم. 💢اولین موضوع بحث سیر و سلوک است برخی افراد اهل معرفت راه جدایی از مردم و شب زنده داری و ذکر را پیش می گیرند وخود را از اهل دنیا جدا می کنند. 💢اما عده ای مسیر سیر سلوک را در رفتن به زیارت بزرگان و راه زیارت مشهد و کربلا و مکه را پیش می گیرند. 💢دسته ای دیگر اهل معرفت مشغول علم می شوند و مطالعه و تحقیق و نگارش کتاب را مسیر بندگی می دانند. 💢اما سلوک در بین مردم در دل جامعه بود. او همدل و هم غذا با مردم به خصوص جوانان بود اما با این حال خود را آلوده این دنیا نکرد. 💢او روشهای مختلف را به کار می گرفت تا در دل مخاطب نفوذ کند آنها را به راه خدا هدایت کند این همان روشی است که پیامبر سلام الله علیه واهل بیت علیه السلام به کار می بردند. 💢موضوع بعدی مهارتهای ارتباطی ابراهیم است. 💢در کمتر کسی دیدم که بتواند مانند ابراهیم با تمام افراد ارتباط بگیرد. 💢ما افراد زیادی در محل داشتیم که فاسق بودند و به راحتی از کارهای زشت شان حرف می زدند. 💢ابراهیم خیلی راحت با آنها رفیق می شد. البته تمام این ارتباط گرفتن ها هدفمند بود. 💢ابراهیم برای تمام کار های خود هدف داشت و هدف او فقط هدایت افراد بود. 💢گاهی می دیدیم بچه دبستانی با دوچرخه جلوی منزل ابراهیم می آمد و ساعتها با هم در مورد مشکلات خانوادگی صحبت می کردند. 💢اما برخی از افراد بودند که نمی خواستند در مسیر صحیح قدم بردارد ابراهیم ارتباطش را با او کاملا قطع می کرد. 💢اینطور بگویم او در میان برخی از افراد فاسق بهترین نیرو ها را برای انقلاب تربیت کرد تک تک کسانی که با ابراهیم همراه بودند بهترین نیروی فرهنگی انقلابی در سطح محل شدند. 💢ویژگی بعدی ابراهیم مثبت اندیشی است. 💢در روایات آمده که بالا ترین درجه ایمان این است که خودت را از تمام مردم پایین تر ببینی همچنین در برخورد با هرکس به نکات مثبت آن شخص توجه کنی. 💢ابراهیم مصداق این حدیث بود اگر با شخصی دوست می شد و دیگران اعتراض می کردند نقاط مثبت رفتاری شخص مقابل را مطرح می کرد و نقاط ضعف را مطرح نمی کرد. 💢 ندیدم ابراهیم به کسی امر و نهی کند. 💢ابراهیم به دستور اهل بیت علیه السلام عمل می کرد که می فرماید مردم را به سوی خدا دعوت کنید به غیر از زبان. 💢از دیگر مطالبی که باید بیان کنم خودنمایی جوانان در مقابل دیگران تا جلب توجه کنند. 💢این طبیعت بسیاری از جوانان است اما ابراهیم از جلوه کردن در مقابل دیگران بیزار بود حتی کاری می کرد اصلا دیده نشود. 💢در همان اوایل انقلاب که آقای داوودی از او خواست تا وارد سازمان تربیت بدنی شود و کار مدیریتی قبول کند اما او کار مدیریتی را نپذیرفت. 💢یادم هست ابراهیم از همان قبل انقلاب دنبال گمنامی بود دوست داشت بدون سر و صدا کار انجام دهد. 💢او کشتی گیر مطرحی بود اما هیچگاه دنبال قهرمانی نبود و هیچگاه به تیم ملی نرفت. 💢او همان زمان به مادر سادات حضرت زهرا سلام الله علیها تمسک جسته بود. 💢که حضرت گمنام ترین معصوم ماست نه تاریخ نویسان مطالب زیادی از آن حضرت نوشته اند حتی احادیث زیادی از آن حضرت نقل شده بسیار کم است. 💢اما خداوند مقامی به گمنامی ایشان داده که امامان می گویند ما حجت خداوند بر شما و مادر ما حجت خدا بر ماست. 💢موضوع بعد در مورد شخصیت ابراهیم، قضیه حکمت است. 💢در مفاهیم قرآنی عبارت حکمت بسیار به کار رفته این که انسان موقعیت خود را خوب تشخیص دهد و در راه خدا تلاش مفید کند این را کار حکیمانه می گویند. 👇👇👇
👇👇👇 💢حکمت به معنای واقعی کلمه در زندگی او متجلی بود. 💢شما وصیت نامه یا عبارات و یا متن زیبا از ابراهیم نمی بینید فقط یکی دو تا از نامه از او باقی مانده. 💢اما کار حکیمانه و تاثیر گذار بسیار از او می بینید او تعداد زیادی از افراد را توانست هدایت کند، تایید کننده همین مطلب است. 💢ویژگی دیگر او متانت بود. 💢او در برخورد با افراد دچار خشم نشد. من از ابراهیم دعوا کردن سراغ ندارم. 💢در زمانی که بسیاری عاشق دعوا بودند او رفتار بسیار حساب شده داشت. 💢ویژگی دیگر عزت و بزرگ منشی بود. 💢طوری برخورد می کرد که انگار از تمام رفاهیات دنیایی برخوردار است. 💢اینها از او یک شخصیت اسطوره ای ساخت. 💢اما آخرین سیره ای که از ابراهیم یاد دارم شوخ طبعی بود. 💢تمام کارهای او با چاشنی شوخی و خنده همراه بود. این کار باعث بود می شد که جذابیت کلام و رفتار او بالا برود. 💢 در والیبال و کشتی با دوستانش، اصطلاحاً کُری خوانی داشت لبخند همیشه بر لبانش بود برای همین هیچ کس از همراهی با او خسته نمی شد. 🗣حجت الاسلام دکتر سید محسن میری 🇮🇷 http://yun.ir/wt3bp
...✨♥️ این جمعه هم گذشت..💔 نیامدی...😭 پرونده ام سیاه تر از قبل شد... ─🕊──🌷──🕊─
شبتون فاطمے➿.• عشقتون حیـــ♥️ـــدرۍ مھرتون حسنے🌱•° ارزوتون هم حرم ارباب ان شاءالله💫°` یا زینب مدد... نمازشب و وضو یادتون نره🦋•• . التماس دعاۍفرج و شھادت☔️.•
اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالیُ بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان الهی به امید تو💚 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ عرض سلام🌷 و صبح بخیر🌷 خدمت همه ی همراهان عزیز🌷 امیدوارم روزتون رو باسلامتی 🌷و توفیق عبادت🌷 و بدوراز بلا آغاز کنید🌷 💟 ان شاءالله که قرارهر روزمون روفراموش نکردید🤗 جهت سلامتی و فرج امام زمان عج الله و دفع بلاها وشفای بیماران🤲🏻 1⃣ قرائت سوره یس 2⃣ قرائت دعای عهدبرای یاری کردن اقا 3⃣ قراعت زیارت عاشورا 4⃣ دعای الهی عظم البلاء 5⃣ دعای ۷ صحیفه امام سجاد 6⃣ صدمرتبه صلوات📿 ✨التماس دعا✨ ‏─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─ ❇️ لیک کانال کربلائی سیدروح الله حسینی 🇮🇷 ایتـــا http://eitaa.com/joinchat/778108945Ca755cacac9 🇮🇷 اینستــا 🇮🇷 ســـروش sapp.ir/hoseyni313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💞 اشکم چکید گوشہ ی پلکم کہ خیس شد با یک سلام بر تو سرشتم نَفیس شد از بس حدیث آمده " فَابْکِ لِلْحُسین " چشمم برای گریہ ‌ی دائم حریص شد ❤️✋ 😍