سلام بهار قلبم
꧁🖇♥️...
با تو زنده می شوم
با تو تازه می شوم
با تو آرام می شوم
با تو زندگی می کنم:)
صبحت به خیر جان دلم♡
#امام_زمانم
☁️🌥⛅️🌤☀️
🔆 صبحی که شروعش زسلامی به تو باشد
💚 ای جانِ دلم صبح من، آن روز به خیر است:))
#سلام_جانِ_دلم
صبحت به خیر
☁️🌥️⛅🌤️☀️
@hoseynieh_shahidan
و
دلم را به نقطه ای که خیرم در آن است
متوجه ساز...
#خدای_من
✨💫🌺...
نشستهام بنویسم که خوش به حال خودم...
هرچی میگذرد اعتقادم، علاقه ام و ارادتم به دین عزیزم اسلام و آموزشهای ناب امامانم بیشتر میشود...
شنیدم پسر بازیگری در آمریکا برای اینکه خود را شبیه پسر خوانندهای در کره بکند، ۲۲ عمل جراحی بر صورتش انجام داده و آخر هم کم آورده بدنش و مرده...
و من فکر میکنم... فکر میکنم که چرا بازیگران و خوانندگان به شکلی ابراز وجود میکنند که مغز و فکر و روح جوانان زیادی را تسخیر و اسیر خود کنند؟
این در حالی هست که به ما یاد میدادند که در آداب اجتماعی دین اسلام این است که نه باید چهرهای نامرتب و لباسی پاره و بهم ریخته بپوشی که جلب توجه کنی و نه، لباسی چنان خاص، متفاوت و پرهزینه بپوشی که باز از این طریق حسرت و اسارت دیگران را به خود جذب کنی...
نوجوانی را با این داستانها سپری کردیم که پسر زیبای جوانی در مسیر دختری بود که داشت با همسر جوانش از مقابل او عبور میکرد و در این حین حواسش به زیبایی این مرد جوان افتاد! مرد جوان ترسید و سریع موی خود را بهم ریخت، روی خود را برگرداند و وقتی مورد سوال دوستش قرار گرفت، گفت: نکند آن دختر مهرش به همسرش کم شود و متوجه من گردد..
یا آن مرد جوانی که ایام جنگ، وقتی دچار دردسر شده بود از تک لباسی که داشت که وقتی میشست لباس دیگری نداشت. با دوستش به خرید رفت و دقیقا همان لباس با همان رنگ را مجدد خرید و وقتی با اعتراض دوستش مواجه شد. گفت: اینطوری هر کدام را بپوشم در و همسایه تصور می کنند همان یک لباس است. ولی اگر دو رنگ و شکل متفاوت بپوشم شاید کسی نداشته باشد و غصه بخورد...
تا این حد دغدغه دیگران را داشتن...
این فرهنگ برگرفته از معارف دین ماست که در هر حال حق نداری حواس دیگران را به خودت پرت کنی. دلی را اسیر خودت کنی با نوع پوشش و آراستن خودت. جانب اعتدال را رعایت کن. افراط و تفریط نکن. جلب توجه نکن. بگذار همه آزاد باشند در اجتماع و کسی درگیر کس دیگر نباشد و ذهن و دلش متوقف نشود بر تو...
اما عرصه بازیگری و خوانندگی کارش همین جلب و جذب و سحر مخاطب است برای کسب شهرت و ثروت بیشتر...
خود این افراد از همه اسیرتر هستند که باید باب میل کارفرما و جذب مشتری بیشتر، هرچه به آنان دیکته میشود را عمل کنند تا بر سر کار بمانند.
روزی گروه گروه، فوج فوج ، گرایش به آدابی پیدا خواهند کرد که ایشان را از باتلاقی که تمدن غربی برایشان به ارمغان آورد نجات بخشند... باتلاقی که عمل کنندگان به دستورات و توصیههای دین اسلام، اصلا تجربهاش نمیکنند که فکر نجات از آن باشند.
به امید بیداری و تحول عمیق همه...
خوش به حال ما که دین نورانی و همه چی تمام اسلام محمدی به ما رسید...
🌱مشاهدات، تجارب و یادداشتهای یک ایرانی 🇮🇷 از فرانسه، هلند و ایران
@ninfrance
حسیــــ🕊ـنیه شهیــــ🌷ـدان
سلام رفیق
ان شاالله یکی از این ناز نازی ها نصیب شما 😍
برایت و ان یکاد میخوانم
چشم بد به دور، بیا آقاجان♡
#سلام_امام_زمانم
#صبحت_به_خیر
☁️🌥⛅️🌤☀️
@hoseynieh_shahidan
هدایت شده از نو+جوان
چهارچوب آزادی.mp3
2.83M
🎧 #شنیدنی | چهارچوب آزادی
😒 از آزادی موجود استفاده میکنند و میگویند آزادی نیست
📻 #رادیونو شنیدنیهای رسانه نو+جوان
💫 نو+جوان؛ انرژی امید ابتکار
🌱 @Nojavan_khamenei
حسیــــ🕊ـنیه شهیــــ🌷ـدان
🎧 #شنیدنی | چهارچوب آزادی 😒 از آزادی موجود استفاده میکنند و میگویند آزادی نیست 📻 #رادیونو شن
سلام دوستای گلم؛
این یه دقیقه رو گوش کنید و روش فکر کنید...
فکر، فکر، فکر...
🌹شهید"محمد حسین یوسف الهی"🌹
⏹شهید محمد حسین یوسف الهی که شهید سپهبد قاسم سلیمانی در خاطرات خود از وی یاد کرده است و در وصیتش آمده است که در کنار وی دفن شود، متولد سال ۱۳۴۰ در شهر کرمان بود.
🔵همرزمان این شهید بزرگوار میگویند؛ حسین از عرفای جبهه بود و زیباترین نماز شب را میخواند، ولی کسی او را نمیدید، رفیق خدا بود و مشکلات را با الهامهایی که به او میشد، حل میکرد به مرحله یقین رسیده بود و پردههای حجاب را کنار زده بود.
شهید #محمد_حسین_یوسف_الهی
🌷@shahedan_aref
حسیــــ🕊ـنیه شهیــــ🌷ـدان
🌹شهید"محمد حسین یوسف الهی"🌹 ⏹شهید محمد حسین یوسف الهی که شهید سپهبد قاسم سلیمانی در خاطرات خود از
سردار شهید سپهبد سلیمانی در خاطراتش با این شهید بزرگوار میگوید: یک روز با حسین به سمت آبادان میرفتیم. عملیات بزرگی درپیش داشتیم. چندتا از کارهای قبلی با موفقیت لازم انجام نشده بود واز طرفی آخرین عملیاتمان هم لغو شده بود.
من خیلی ناراحت بودم. به حسین گفتم: چندتا عملیات انجام دادیم، اما هیچ کدام آنطور که باید موفقیتآمیز نبود. این یکی هم مثل بقیه نتیجه نمیدهد. گفت: برای چی؟ گفتم:، چون این عملیات خیلی سخته و بعید میدانم موفق بشویم. گفت: اتفاقا ما در این کار موفق و پیروز هستیم. گفتم: حسین دیوانه شدهای. در عملیاتهایی که به آن آسانی بود و هیچ مشکلی نداشتیم نتوانستیم کاری از پیش ببریم آنوقت در این یکی که کلا وضع فرق میکنه واز همه سختتر است. موفق میشویم.
حسین خندهای کرد و با همان تکهکلام همیشگیاش گفت: حسین پسر غلامحسین به تو میگویم که ما در این عملیات پیروزیم.
میدانستم که او بیحساب حرفی را نمیزند. حتما از طریقی چیزی که میگوید ایمان و اطمینان دارد.
گفتم: یعنی چه از کجا میگویی؟ گفت: بالاخره خبر دارم. گفتم: خب از کجا خبر داری؟ گفت: به ما گفتند که ما پیروزیم. پرسیدم: کی به تو گفت؟ جواب داد: حضرت زینب (س). دوباره سوال کردم در خواب گفت یا در بیداری؟ با خنده جواب داد: تو چهکار داری. فقط بدان بی بی به گفت که شما دراین عملیات پیروزخواهید شد و من به همین دلیل میگویم که قطعا موفق میشویم.
هر چه از او خواستم بیشتر توضیح بدهد. چیزی نگفت و به همین چند جمله اکتفا کرد. نیاز هم نبود توضیح بیشتری بدهد. اطمینان او برایم کافی بود.
همان طور که گفتم همیشه به حرفی که میزد. ایمان داشتم. وقتی که عملیات با موفقیت تمام به انجام رسید. یاد حرف آن روز حسین افتادم و به ایمان و قاطعیتی که در کلامش بود؛ و هرگز از این اطمینان به او پشیمان نشدم.
🌷@shahedan_aref