حسیــــ🕊ـنیه شهیــــ🌷ـدان
🌼گـروه دخـتـرانـه خـوشـه چـیـن🌼 نیمه شعبان بسته بندی فرهنگی: خوراکی 500بسته😉😍 برای دختران گل نازنین
دیدین کارای دخترای گلمون رو 🙂
این یه نمونه ی کوچیک از کارای زیاد و قشنگشونه...:))
حسیــــ🕊ـنیه شهیــــ🌷ـدان
به خصوص اگه هدفت رسیدن به اوج انقلاب باشه
😢😍:)♡
اوج انقلاب اسلامی کجاست؟
تو پی وی منتظرتم... 💚
هدایت شده از منتخَبِ اَخبار ویژه
6.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خبر_خوب
🎥 رئیسجمهور در مراسم افتتاح کلان بیمارستان هوشمند ایران: بنای ما این است کارهای نیمهتمام را تکمیل کنیم و مهم نیست تکمیل کارها به نام چه کسی تمام شود. این کارها در سبد جمهوری اسلامی ایران است و خروجیاش خدمت به مردم است.
➕ابر بیمارستان هوشمند و مدرن حضرت مهدی (عج) در روز نیمه شعبان توسط دکتر رئیسی رئیسجمهور کشورمان رسما افتتاح شد.
🔻مهمترین ویژگیهای این بیمارستان کمنظیر عبارتند از:
🔹۱۸ طبقه ساختمان در ۱۰۸ هزار متر مربع مساحت زمین در قلب پایتخت
🔹۳۸ اتاق عمل پیشرفته
🔹اورژانس فوق پیشرفته با ۱۱۰ تخت و مجهز به باند بالگرد
🔹۱۰۰۰ تخت بستری شامل ۵۲۱ تخت عادی، ۲۰۴ تخت بستری ویژه، ۲۷ تخت آنژیو و ۱۳۲ تخت بستری حاد
🔹پارکینگ بیش از ۴۰۰۰ متری
🔹بهروزترین امکانات پاراکلینیکی، مرکز تصویربرداری، آزمایشگاهی و پزشکی هستهای
🔹حضور پزشکان مجرب با ۳۸۰۰ عضو هیات علمی
🔹معماری و خدمات هتلینگ پیشرفته
🔹۶ ژنراتور برق و بهروزترین امکانات پشتیبانی
🔹بخشهای آموزشی و آمفیتئاتر با مساحت ۴۲۰۰ متر
🖲اخبار را در#منتخب_اخبار ببینید↙️
eitaa.com/joinchat/1231028412C5231d1781b
حسیــــ🕊ـنیه شهیــــ🌷ـدان
با افتخار یک #طلبه معلّمم♡ قسمت اول دوره دبیرستان رو طی می کردم؛ پای کنکور بودمو،خانم دکتر بابا.
با افتخار یک #طلبه_معلّمم♡
قسمت دوم
خاطرات_شیرین
من متولّد اوّل مرداد سال ۱۳۵۹ هستم، که همزمان می شد با دهم ماه مبارک رمضان✨
پنجمین فرزند وسوّمین دختر خونواده♡
و نازدونه ی بابا ❤️
پدرومادرم سواد خوندن ونوشتن نداشتن، ولی پدرم به شدّت دوست داشت بچّه هاش درس بخونن و باسواد بشن؛ وقتی بچّه مدرسه ای شدیم، بنده ی خدا اصلا نمی دونست ما کلاس چندم هستیم، همیشه یادش می رفت 😁 همش می پرسید از ما که کلاس چندمین؟ 😍
پدری بسیاااار مهربون و نرم ولطیف😍
... ... ...
_۶ سالم بود؛
ذوق زیادی برای رفتن به مدرسه داشتم؛
وقتی خواهرام به مدرسه می رفتن، من بی قرار می شدم واز مادرم می خواستم تا منو هم به مدرسه ببره،
ذوقم برای درس و مدرسه باعث خوشحالی زیاد پدرومادرم می شد؛
با تلاش های مادرم که _ خدا رحمتش کنه_ قبل از گذروندن سال پیش دبستانی و با گزینش، فکر می کنم، آبان یا آذر ماه بود که در یک روز بارونی، وارد کلاس اوّل شدم.
کلاس پر بود از دانش آموز! معلّم مهربونم خانم هدایتی _که هرجا هست خدا بهترین ها رو نصیبشون کنه _ منو روی میز اوّل، کنار سه نفر دیگه جا داد 🙂
مهربونی و صفاش و اون ماه وستاره سبزوطلایی ای که در ازای نمره ی ۲٠ دیکته، کنار نمره مون ، توی دفترمون می چسبوند، چققدددررر شادی بخش و شیرین بود 😍
_ من هنوز عاشق اون ماه و ستاره هام😍 و وقتی مادر شدم، خاله شدم، زن عمو و زن دایی شدم، برای تشویق بچه های خودم و بچه های فامیل بهشون ازین ماه وستاره های چسبیّ رنگی هدیه می دادم 🥰_
ذوق نشستن سر کلاس و مداد به دست گرفتنو نوشتن، هنوز تو دلمه 😍
واونقدر ذوق خوندن داشتم که به درودیوار رحم نمی کردم🥰 مطلبی روی دیوارای راه مدرسه نبود مگر اینکه هرجور بود باید می خوندمش!
_کلاس اوّل که بودم، پسرخاله م شهید شد، مطلبی درشت، روی دیوار خونه ی خاله م نوشته شده بود که با زحمت خوندمش:
#سعید جان شهادتت مبارک♡
هنوز خاطره ی خوندن این مطلب برام شیرینِ...
هرچند در عالم کودکی، همیشه برام سوال بود که چرا مرگ کسی رو بهش تبریک گفتن!
ولی بعدها فهمیدم که شهادت چه عزّتیههه، تحسین کردم پسرداییم رو که اون موقع فرمانده گردان بود و فهمیدم همه ی مطالب و فضاسازی شهادت میرسعیدجان، کار ایشون بوده و به کمال معرفت ایشون آفرین گفتم♡
... ... ...
خلاصه، آخر سال با وجودیکه از بقیّه کوچیکتر بودم، شاگرد اوّل شدم♡
وای که چقدر، پدرم ذوق می کرد از نمراتم واز همون اول خانوم دکتر بابا شدم 😎
خواهر بزرگم ،زهرای عزیزم _ که خدا جاشو بهشت قرار بده_ خیلی توی درسا کمکم می کرد، خیلی!
چهار سال ازمن بزرگتر بود ولی انگار مادرم بود! مهربونی و صبرش در آموزش به من، منو برای ابد مدیون خودش کرد 😍🥺 منم برای خوشحال کردنش تمام تلاشم رو می کردم تا همه ی املاهام رو ۲٠ بشم،
و وقتی ۲٠ میشدم تمام مدرسه تا خونه رو ذوق داشتم تا بیام خونه و به خواهرم اعلام کنم! و اون هم با عشق بغلم می کرد و مورد تشویق قرارم می داد.
... ... ...
خوندن و نوشتن رو که کامل یاد گرفتم، شدیداً مشتاق کتاب قصّه بودم ، عاشق کتابِ قصه ی خرگوش باهوش بودم که خواهرم برام جایزه خریده بود 😍
هنوزم اون حسّ خوب همراه منه،،،و داستان هایی که قهرماناش خرگوش هستن رو دوس دارم 😅
✍🏻م. قربان زاده
ادامه دارد...