🍃؛💫؛🍃
💫؛🍃
🍃 اعترافات ۹
خاطرات سرهنگ عراقی
عبدالعزیز قادر السامرائی
┄═❁๑❁═┄
🔸 نیروهای باقیمانده در شهر دو قسم بودند؛ عده ای اصرار به پایداری تا آخرین گلوله را داشتند که در رأس آنها سرهنگ ستاد احمد زیدان بود و عده ای دیگر خواهان تسلیم شدن به ایرانیان بودند که در رأس آنها الجشعمی بود.
حرف شنوی از افسران از بین رفته بود و اکثر سربازان هیچ احترامی برای افسر مافوق خود قائل نمیشدند. افرادی نیز هنوز مطیع اوامر و دستورها بودند و به امید بازگشت به عراق و دریافت جوایز و پاداش تا آخرین گلوله میجنگیدند.
کم کم تمام مواضع اطراف شهر از دست ما خارج شد و سربازان به داخل شهر می آمدند و به خانه ها پناه میبردند. در ساعت های آخر با فرمانده تیپ تماس گرفتم و کسب تکلیف کردم. وی گفت: «باید پایداری و مقاومت کرده و از خرمشهر دفاع کنیم!» گفتم: چگونه میتوانیم دفاع کنیم؛ در حالی که تمامی تیپ های نیروهای ویژه متلاشی شدهاند و از بین رفته اند؟ سرهنگ ستاد علی حسین، سعی کرد که نیروهای موجود را سازماندهی کند و انسجام لازم را در دفاع از شهر ایجاد کند؛ ولی سرهنگ عبدالواحد آل رباط چنین اجازه ای به او نداد؛ چراکه این کار را در صلاحیت او نمیدانست. از این رو، سرهنگ علی حسین یک گردان نیرو به اضافه یک گروهان تانک را با خود برداشته، به خط ایرانیها زد و خود و افرادش را به نابودی کامل کشاند. بسیاری این موضع گیری و حرکت ناشیانه را به تمسخر گرفتند و به او لعنت فرستادند که باعث نابودی خودش و همراهانش شده است. ..
شب کاملاً تاریک بود و از ماه خبری نبود. از آسمان باران خون بر سرمان می بارید ، خدایا چه میبینیم؟ خداوندیا، این چه مصیبتی است؟ نیروهای ما بلای آسمانی را که همچون بارانهای آتشفشانی بر سرمان می ریخت به چشم میدیدند. آری مواد مذاب آتشفشانی داغ بر سرمان می ریخت و این چیزی جز آتش سنگین ایرانی ها نبود. یکی از سربازان که بسیار متأثر شده بود و اشک می ریخت، با گریه و زاری گفت «قربان آیا اینها واقعاً کافرند؟!» من برای حفظ روحیۀ آنان تنها با حرکت لبها جواب منفی میدادم.
مردان قادسیه صدام حسین را تاکنون چنین ذلیل و خوار ندیده بودم. هیچ کس ترس خود را پنهان نمی کرد. سعی کردم فکر معجزه و یاری خداوند نسبت به رزمندگان ایرانی را از ذهن نیروهایم زایل کنم؛ ولی مگر میشد حقایق را کتمان کرد؟ یکی از سربازان گفت: "قربان ایرانیان همۀ پلها را به تصرف درآورده اند چگونه فرار کنیم؟ راه رهایی کجاست؟" نیروهایم همگی در حیرت به سر می بردند و گیج و منگ شده بودند. یکی از افراد متدین گردان به نام سید جاسم العلوان به دعا رو آورده بود و از خدا طلب رهایی از این مهلکه را می کرد. بقیه افراد نزد او می رفتند و از او میخواستند که برای آنها نیز دعا کند! در همین حین ناگهان گلوله ای به او اصابت کرد و جانش را گرفت.
┄═• ادامه دارد •═┄
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#خاطرات_اسرای_عراقی
🍃؛💫؛🍃
💫؛🍃
🍃 اعترافات ۱۸
خاطرات سرهنگ عراقی
عبدالعزیز قادر السامرائی
┄═❁๑❁═┄
🔸 عملیات در شرق بصره
تیپ های لشکر سوم، دست سازماندهی مجدد زدند تا در محورهای عملیاتی وارد کارزار شوند. من در قرارگاه عملیات لشکر سوم بودم و به طور منظم ماجرای درگیری ها را دنبال می کردم و تقریباً به سیر کامل جریانات احاطه داشتم. هر گزارشی که توسط بی سیم میرسید، وضعیت تهاجم ایرانیان را برایمان بهتر ترسیم می کرد و کیفیت دفاع عراق نیز مشخص می شد. در یکی از همین گزارشها چنین آمده بود: قوای ایرانی خط دفاعی ما را شکستند و مواضع ما را تصرف کردند. تیپ ۳۹ تلاش فراوانی برای ممانعت از پیشروی آنها از خود نشان داد؛ ولی در نهایت، تمام نیروهای ایــن تیپ خود را به نیروهای ایرانی تسلیم کردند و به اسارت درآمدند.
تلگراف دیگری توسط افسر مخابرات سپاه سوم، سروان صادق جعفر دریافت شد که در متن آن آمده بود: «نیروهای ایرانی دست به پیشروی در عمق خاک عراق زدهاند و اجساد عراقی ها در پاسگاه زید و اطراف آن زمین را پوشانده است. توپخانه عراق، پشتیبانی لازم را از خود نشان نمیدهد و نقش اصلی خود را در این امر ایفا نمی کند.
در مرحله سوم عملیات بیش از هفتصد تانک به همراه خدمه آنها منهدم شد. چهارده تانک دیگر به غنیمت ایرانیان درآمد و کشتههای ما به بیش از سه هزار نفر رسید.
آتش جنگ به دامان شهر بصره رسیده، مردم شهر را به هراس انداخته بود؛ طوری که مجبور به ترک خانه و کاشانه خود شده بودند. منظره اسفبار دیگر که نسبت به سایر موارد بیشترین شرمندگی را برایمان به ارمغان آورد، فرار سربازان عراقی و تعقیب آنان توسط نیروهای ایرانی بود. عراقیها با قیافه های وحشت زده در حال فرار بودند و گل و لجن سر و روی آنان را پوشانده بود. در تصاویر هوایی که در دفتر کارم داشتم هجوم جسورانه رزمندگان ایرانی و فرار خفت بار عراقیها کاملاً مشخص بود. این نظامیان که مایه افتخار صدام و وسیله سوء استفاده های او در جهت مطامع شخصی بودند، اکنون با سرافکندگی همچون شتر مرغ، گامهای بلند بر می داشتند و پشت به دشمن و رو به میهن با سرعت در حرکت بودند. حتی افسران ارشد نیز از این قاعده مستثنی نبودند. افسران ارشد با کندن درجه ها قاطی سربازان شده بودند و از صحنه کارزار به سمت بصره می گریختند.
جوخه های اعدام فراریان، بازارِ گرمی داشت و با همه یکسان برخورد میشد. حکم اعدام بدون محاکمه و صدور رأی دادگاه انجام میشد. فرمانده لشکر سرتیپ ستاد حمد الحمود نیز همراه فراریان بود؛ ولی به محض رسیدن به کنار جوخه های اعدام تغییر موضع داد و شروع به دستور دادن و هارت و پورت کردن نمود و با حالتی بر سر فراری ها و خائنان داد میکشید: هرچه سریع تر تمام خائنان را اعدام کنید. به این ترسوها مجال ندهید...!
┄═• ادامه دارد •═┄
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#خاطرات_اسرای_عراقی
🍃؛💫؛🍃
💫؛🍃
🍃 اعترافات ۲۱
خاطرات سرهنگ عراقی
عبدالعزیز قادر السامرائی
┄═❁๑❁═┄
🔸 نتایج عملیات رمضان
عملیات رمضان بعد از نبرد آزادسازی خرمشهر انجام شد. در حقیقت عملیات آزادسازی خرمشهر کمر عراق را شکست و طی آن، قدرت نظامی و روحی سربازان عراقی به اندازه قابل توجهی سقوط کرد. فرماندهی کل نیروهای عراق متوجه دگرگونی اوضاع شد و سعی کرد دستور عقب نشینی قوای عراقی را به مرزها صادر کند؛ ولی باز هم مناطقی از جمهوری اسلامی را که اهمیت سوق الجیشی داشتند تحت تصرف خود نگه داشت. منظور فرماندهی عراق، نشان دادن حسن نیت برای مذاکره و مصالحه با جمهوری اسلامی بود و در واقع میخواست نشان دهد که اولین شرط جمهوری اسلامی برای مذاکره که همان عقب نشینی به پشت مرزها بود محقق شده است؛ اما حقیقت امر این بود که فرماندهی کل به ضعف و ناتوانی خود در مقابل قدرت جمهوری اسلامی ایران پی برده و این را تمامی عالم گواهی میدادند. موضوع دیگر اینکه بهانه هــای شــروع جنگ و آغاز تهاجم به جمهوری اسلامی کم رنگ شده و مقصر
بودن عراق در جنگ برای همگان واضح و روشن شده بود. تحلیلهای مختلف در آغاز جنگ تماماً در این مطلب اشتراک داشتند که هدف عراق براندازی حکومت جمهوری اسلامی ایران است و عناد او با انقلاب اسلامی ایران، مبنای اصلی این تهاجم بوده است. پس از آزادی خرمشهر بند دیگری به موضع گیریها و تحلیل ها اضافه شد که عبارت بود از اینکه عراق برخلاف ادعاهایش طبلی توخالی بیش نیست و قادسیه صدام محکوم به شکست است. این افکار حتی در خود عراق قوت گرفت و به همین دلیل، حکومت بعثی عراق برای مبارزه با تضعیف قادسیه، هرجا سخنی در جهت بیان ضعفها، طرح میشد، بلافاصله آن را با حربه اعدام خفه می کرد. با عبور نیروهای ایرانی از مرزها و تصرف قسمتهایی از خاکعراق خواسته حق طلبانه جمهوری اسلامی مبنی بر اینکه این تهاجمات برای تنبیه متجاوز است جایگاه خاصی در جهان و افکار مردم جهان پیدا کرد و توانست توجیه مثبت و مناسبی برای حمله های نظامی جمهوری اسلامی ایران در خاک عراق باشد. همچنین ادامه جنگ از طرف ایرانیان دیگر نه تنها مورد بغض نبود، بلکه دفاع از شرافت انسانی و ارزشهای بشری را تداعی می کرد.
┄═• ادامه دارد •═┄
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#خاطرات_اسرای_عراقی
خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
https://eitaa.com/hosiniya