هزاران بار گر پرسی همین یک جمله تکرار است
مرنجانم مرا جانم تـو را من دوست میدارم.
#شعر
https://eitaa.com/hosseinehtohid
حاصل عمرِ ز خود بیخبران آه بُوَد
هرکه از خویشتن آگاه شد، آگاه بود
نتوان در حرم قدس به پرواز رسید
پر سیمرغ در این راه پرِ کاه بود...
از وصول آنکه زند دم، خبر از راهش نیست
آن بُوَد واصل این راه که در راه بود
ای که کام دو جهان را ز خدا میطلبی
هر دو موقوف به یک آه سحرگاه بود
غافل از مور مشو گرچه سلیمان باشی
که ز هر ذره به درگاه خدا راه بود
از وصال رخ او بیادبان محرومند
گل این باغ ز دستیست که کوتاه بود
میرسد جاذبۀ عشق به فریاد مرا
یوسف آن نیست که پیوسته در این چاه بود
«صائب» از کشمکش ردّ و قبول آسودهست
هرکه را روی دل از خلق به اَلله بود
#شعر
#صائب_تبریزی
https://eitaa.com/hosseinehtohid
آنان که محیطِ فضل و آداب شدند
در جمعِ کمالْ شمعِ اصحاب شدند
ره زین شبِ تاریکْ نبردند بُرون
گفتند فِسانهای و در خواب شدند
#خیام
#شعر
https://eitaa.com/hosseinehtohid
سر و عقل گر خدمت جان کنند
بسی کار دشوار ک آسان کنند
بکاهند گر دیده و دل ز آز
بسا نرخها را که ارزان کنند
چو اوضاع گیتی خیال است و خواب
چرا خاطرت را پریشان کنند
دل و دیده دریای ملک تنند
رها کن که یک چند طوفان کنند
به داروغه و شحنه جان بگوی
که دزد هوی را بزندان کنند
نکردی نگهبانی خویش، چند
به گنج وجودت نگهبان کنند
چنان کن که جان را بود جامهای
چو از جامه، جسم تو عریان کنند
به تن پرور و کاهل ار بگروی
ترا نیز، چون خود تن آسان کنند
فروغی گرت هست ظلمت شود
کمالی گرت هست نقصان کنند
هزار آزمایش بود پیش از آن
که بیرونت از این دبستان کنند
گرت فضل بوده است رتبت دهند
ورت جرم بوده است تاوان کنند
گرت گله گرگ است و گر گوسفند
ترا بر همان گله چوپان کنند
چو آتش برافروزی از بهر خلق
همان آتشت را بدامان کنند
اگر گوهری یا که سنگ سیاه
بدانند، چون ره بدین کان کنند
به معمار عقل و خرد تیشه ده
که تا خانه جهل ویران کنند
برآنند خودبینی و جهل و عجب
که عیب تو را از تو پنهان کنند
بزرگان نلغزند در هیچ راه
کاز آغاز تدبیر پایان کنند
#شعر
#پروین_اعتصامی
https://eitaa.com/hosseinehtohid
خفتگان را خبر از محنتِ بیداران نیست
تا غمت پیش نیاید، غمِ مردم نخوری...
#شعر
#سعدی
https://eitaa.com/hosseinehtohid
ماییم که از هر دوجهان آزادیم
وز کرده ی حق هرآنچه باشد شادیم
دانیم که جز نکو نیاید از دوست
آن است کز اول سَرِ طاعت دادیم
#شعر
https://eitaa.com/hosseinehtohid
#شعر
اگر که شبرو عشقی چراغ ماهت بس
ستاره چشم و چراغ شب سیاهت بس
گرت به مردم چشم اهتزار قبله نماست
به ارزیابی صد کعبه یک نگاهت بس
جمال کعبه چمن زار می کند صحرا
برو که خار مغیلان گل و گیاهت بس
تو خود چو مرد رهی خضر هم نبود نبود
شعاع چشمه حیوان چراغ راهت بس
دلا اگر همه بیداد دیدی از مردم
غمین مباش که دادار دادخواهت بس
نصیب کوردلان است نعمت دنیا
تو چشم رشد و تمیزی همین گناهت بس
چه حاجت است به دعوی عشق بر در دوست
دل شکسته و اشگ روان گواهت بس
به تاج شاهی اگر سرگران توانی بود
گدای درگه میخانه پادشاهت بس
ترا که صبح پیاله است و آسمان ساقی
چو غم سپاه کشد پای خم پناهت بس
بهار من اگرت با خزان نبردی بود
قطار سرو و گل و نسترن سپاهت بس
چنین که شعله زدت شهریار آتش شوق
به جان خرمن غم یک شرار آهت بس
#شهریار
https://eitaa.com/hosseinehtohid
#شعر
از تو دور مانده ام
مثل شکوفه های سیب
سرخ از درخت
مثل بادبادک بدون نخ
رها در دست طوفان
مثل تمام شادیهای
عقیمِ مانده در کودکی
مثل شب بدون ماه
و روز بدون خورشید !
جا مانده ام در سالنامه ای
که روزهایش قربانی
زنده به گور کردن عاشقانه های
ما شده است.
یک روز از قلب من
از قلب تو
هزاران پرنده عاشق
به آسمان خواهد پریدو
دیگر هیچ
شبی پراز دلتنگی نخواهد بود .
https://eitaa.com/hosseinehtohid
#شعر
باید شبی به قبله حاجات رو کنم
تا از خدای خویش تو را آرزو کنم
کارم رسیده است به جایی که روز و شب
در عالم مجاز تو را جستجو کنم!
کندوی تازه منی و تا بنوشمت
باید به نیش این همه زنبور خو کنم
آنان که پیش ازین به مصاف تو رفته اند
گفتند در طواف تو با خون وضو کنم
چون کوزه گر سبو کند از کاسه سرم
بگذار پیش از آن سر خود در سبو کنم
چندان عجیب نیست که از رشک بشکند
آن دم که با تو آینه را روبرو کنم
دنیا به دل شکستگی ام حکم داده است
باید برای او ورقی تازه رو کنم
https://eitaa.com/hosseinehtohid
#شعر
ای آرزوی من، زکجا باز جویمت
تا همچو نی نوازم و چون گل ببویمت
تا بنگری چه می کشم از دوری ات دمی
بگذار پا به دیده ی من تا بگویمت
در خون خویش غوطه ورم تا به کوی تو
تا چون قلم طریق محبت بپویمت
گفتی که منتهای امید تو چیست؟ آه
ای منتهای آرزوی من، چه گویمت؟
از هرچه هست در همه عالم تو را گزید
خاطر، اگر که از همه عالم بجویمت
در چشم من یکی ز ره مردمی در آی
تا گرد ره به اشک ز دامن بشویمت
https://eitaa.com/hosseinehtohid
#شعر
هله نومید نباشی ڪه تو را یار براند
گرت امروز براند، نه ڪه فردات بخواند؟
در اگر بر تو ببندد مرو و صبرڪن آن جا
ز پس صبر، تو را او به سر صدر نشاند
و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها
ره پنهان بنماید ڪه ڪس آن راه نداند
نه ڪه قصاب به خنجر چو سر میش ببُرد
نهلد ڪشته خود را، ڪُشد آن گاه ڪشاند
چو دم میش نمانَد ز دم خود ڪُنَدش پُر
تو ببینی دم یزدان به ڪجاهات رساند
به مثَل گفتهام این را و اگر نه ڪرَم او
نڪُشد هیچ ڪسی را و ز ڪشتن برهاند
همگی ملڪ سلیمان به یڪی مور ببخشد
بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند
دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش
بهڪهماند؟بهڪهماند؟بهڪهماند؟بهڪهماند
هله خاموشڪه بیگفت از این میهمگان را
بچشاند! بچشاند! بچشاند! بچشاند
https://eitaa.com/hosseinehtohid
#شعر
هیچکس چشمبهراه من دیوانه نبود
هر چه بر در زدم انگار کسی خانه نبود
راندی از خویشم و من مردن خود را دیدم
کاش تشییع من آنقدر غریبانه نبود
سر به میخانه یادت زدم اما دیگر
جای لبهای تو روی لب پیمانه نبود
در دلم بودی و شرمنده ز مهمان بودم
که سزاوار تو این خانه ویرانه نبود
پیش چشم همه ای عشق! جوانم کن باز
تا ببینند که اعجاز تو افسانه نبود
https://eitaa.com/hosseinehtohid