eitaa logo
رَأسُ الْحُسِینْ عَلَیه‌ِالسَّلامْ
1.3هزار دنبال‌کننده
870 عکس
1.3هزار ویدیو
15 فایل
تو ببینی ام مرا بس اگر عالمین نبیند... رسد ادمی بجایی که به جز حسین نبیند...🖤 (السَّلاَمُ عَلَی الرّأْسِ الْمَرْفوعْ)
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️مقتل شماره 146 ◾کیست تا درک کُند «فاطمه» تا نفخهٔ‌ صور هر نظر با غمِ «پیراهنِ» تو گریه کُند ... ⚡️ رویای صادقه حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها در شهر شام ... سید بن طاووس می‌نویسد: از حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها نقل شده است که آن بانوی مکرّمه فرمود: چهارمين روزى كه ما در شام بوديم، خوابى طولانی‌ ديدم. زنى ديدم كه بر هودجى سوار و دست بر سر گذاشته است. پرسيدم: «اين زن كيست؟» به من گفتند: «اين زن، فاطمه دختر محمد صلي الله علیه و آله است و مادرِ پدر تو است.» گفتم: «به خدا كه بايد به نزدش بروم و بگويم كه چه با ما كردند.» 🩸 شتابان به سويش دويدم و خود را به او رساندم و در برابرش ايستادم و گريه كنان مى‌گفتم: «مادر جان! به خدا كه حق ما را انكار كردند. مادر، به خدا كه جمعيت ما را پراكندند. مادر جان! به خدا كه حريم ما را مباح دانستند. مادر جان! به خدا كه حسين، پدر ما را كشتند.» 🩸چون اين سخنان از من شنيد، فرمود: کُفِّی صَوْتَکِ یَا سَکینَةُ فَقَدْ قَطَعْتِ نِیَاطَ قَلْبِی هَذَا قَمِیصُ أَبِیکِ الْحُسَیْنِ علیه‌السلام لَا یُفَارِقُنِی حَتَّی أَلْقَی اللَّهَ ▪️سكينه جانم! بيش از اين مگو كه بند دلم را پاره کردی .اين پيراهن پدر تو است كه از خودم جدايش نخواهم نمود تا با همين پيراهن، خدا را ملاقات كنم. 📚اللّهوف، ص ۱۸۸ 📚بحارالانوار ج ۴۵‌ ص ۱۴۱ 📚نفس المهموم، ص۴۵۳ کانال رأس الحسین علیه السلام 👇 🆔@hossinemazlom
⭕️مقتل شماره 177 🩸سر مطهر قاسم و عبدالله علیهماالسلام را در پیش چشم خواهرشان می‌آوردند تا نمک بر زخم جگرش بزنند … در نقلی آمده است که از یکی از دختران امام حسن علیه‌السلام - که نام مبارک او را «جمیله» ذکر کرده‌اند - چنین گوید: 🥀 مرا با چهار نفر دختر دیگر بر یک ریسمان بسته بودند و سر قاسم و عبداللَّه علیهماالسلام برادر ما را گاهى مى‏آوردند و در برابر خرابه در پیش چشم ما مى‏آویختند. 🥀 جمعى از دختران شامیان بى‌حیا مى‏آمدند به جهت تماشاى آن سرها و در غیر وقت‌ها نیز سنگ و کلوخ برما مى‏زدند و اذیت و آزار بر ما مى‏کردند و نمى‏گذاشتند که ما یک روز آرام و قرار بگیریم و شماتت بر ما مى‏نمودند و ما دقیقه‌ای راحتى نداشتیم؛ سرما و گرماى روز و شب و از اذیت و آزار آن گروه بى‌ادب و بد حسب و نسب، بلایی به سرمان آورد که، 📋 حتّى تَغَیَّرَ وُجوهُنا وَ صِرنا مِثلَ أسارىٰ الحَبَشة ▪️رنگ صورتمان تغییر کرد و همانند اسرای حبشه شده بودیم. 📚 بحرالمصائب، ج۹ ص۱۶۵ ✍ خنده بر پاره گریبانی مان می‌کردند خنده بر بی سر و سامانی مان می‌کردند پشت دروازه ی ساعات معطل بودیم خوب آماده ی مهمانی مان می‌کردند از سر کوچه ی بی عاطفه تا ویرانه سنگ را راهی پیشانی مان می‌کردند هر چه ما آیه و قرآن و دعا می خواندیم بیشتر شک به مسلمانی مان می‌کردند شرم دارم که بگویم به چه شکلی آن جا وارد بزم طرب خوانی مان می‌کردند بدترین خاطره آن بود که در آن مدت مردم روم نگهبانی مان می‌کردند هیچ جا امن تر از نیزه ی عباس نبود تا نظر بر دل حیرانی مان می‌کردند کانال رأس الحسین علیه السلام 👇 🆔@hossinemazlom
🩸وای از شام ⭕️مقتل شماره 190 🩸اول صبح،أسرای آل الله را وارد شام کردند… اما آن‌قدر ازدحام بود که وقت ظهر به در قصر یزید لعین رسیدند … در نقل‌ها آمده است: 🥀 آن روزی که أسرای آل الله را وارد شهر شام کردند، روز چهارشنبه‌ای بود.... 📋 و كانَ خارجُ البَلَدِ مِن كِثرة الخَلائق كعَرصَة المَحشر يَموجُ بَعضُها في بَعضٍ. ▪️بیرون از شهر، چنان مردم شام ازدحام کرده بوده که گویی صحنه محشر اتفاق افتاده بود؛ به طوری که بعضی روی بعضی دیگر، موج می‌خوردند. 🥀 اول صبح، به وقت سپیده دم،سرهای مقدس و أسرای آل الله را وارد شهر کردند اما از کثرت ازدحام، وقت ظهر بود که اسرا با خستگی شدید، به گونه ای که بدن و مفاصل هر انسانی از دیدن آن ها به لرزه در می آید، به در کاخ یزید ملعون رسیدند. 📚نفس المهموم، ص۴۳۲ 📚معالي السّبطين،ج۲ ص۱۴۱ 📚مقتل الحسين عليه السّلام،مقرم، ص۴۴٧ ✍کوفه که شهر علی بود چنان کرد به من! وای از شام که بغض پدرم را دارند... سرهرکوچه معطل شده ام،خسته شدم! چشمشان کور! همه قصد تماشا دارند! سر بازار که رفتیم سرم داد زدند... ای ابالفضل بیا! نیت دعوا دارند! جگرم سوخت زمانیکه رقیه می‌گفت عمه جان!اینهمه دختر همه بابا دارند دخترانی که پَس پرده عصمت بودند... بعد تو در وسط مجلس مِی جا دارند! 🩸وای از شام 🩸 کانال رأس الحسین علیه السلام 👇 🆔@hossinemazlom
⭕️مقتل شماره 191 🩸زِ خانه‌ها همه بوی طعام می‌آمد / ولی به جان تو بابا، گرسنه خوابیدم ... بنابر نَقلی امام سجاد علیه‌السلام چنین فرمودند: 🥀 همینکه به دروازهٔ شام رسیدیم، ما را سه ساعت آنجا نگه داشتند که از یزید اذن بگیرند و بعد داخل شدیم، و حال آن که یهودی و نصرانی بی‌اذن داخل می‌شدند، و به این سبب آن را دروازه "ساعات" نامیدند، و قبلا به آن دروازه "حلب" می‌گفتند. 🥀 از آن دشوارتر، حضرت فرمودند: اول صبح بود که ما را وارد شام نمودند و نزدیک غروب بود که این عیال اسیر و کودکان را، گرسنه بر درِ خانهٔ یزید آوردند و حال آنکه تا درِ خانهٔ آن ملعون چندان مسافتی نبود و در این مدت، ما را در کوچه و بازارهای شام می‌گرداندند. 📚انوار الشهادة،یزدی، ص۲۳۴ ➖ بنابر نَقلی دیگر امام سجاد علیه‌السلام فرمودند: 🥀 هنگامى كه ما را در خرابه شام قرار دادند، در آنجا انواع رنج‌ها و سختی‌ها را بر ما روا داشتند ... 🥀 روزى عمّه‌ام زينب‌کبری سلام‌اللّه‌علیها را دیدم که ديگى بر روى آتش نهاده است. گفتم: عمّه جان! اين ديگ چيست؟ عمّه‌ام فرمودند: كودكان گرسنه‌اند... خواستم به آنها وانمود کنم كه برايشان غذا مى‌پزم و بدين وسيله آنان را آرام کنم ... 📚ریاحین الشریعه، ج۳ ص۱۸۵ ✍ دَمِ اذان پدرم نانِ تازه‌ای آورد که بویِ تازگی‌اش بر مشام می‌آمد به یادِ روضهٔ طفلی سه ساله اُفتادم زِ خانه ها همه بوی طعام می‌آمد برای عمه که بَد شُد گرسنه خوابیدم اگر چه با شِکمِ سیر می‌زدند مرا به جان تو اثرِ تازیانه یادم رفت چقدر با سرِ زنجیر می‌زدند مرا عجیب شهرِ شلوغیست هر طرف بِرَوَم برایِ دخترت از سنگ مَرحَمَت دارند کمی مواظبِ من باش از سرِ نیزه همیشه چشم چرانها مزاحمت دارند کسی نگفت ندارم پدر امان بدهید و فرصتی نه به من که , به خیزران بدهید کسی نگفت که نان از شما نمی‌خواهد پدر نخواست سرش را به او نشان بدهید طنابِ گردنِ من بسته بود به دستِ رُباب میان راه زمین می خوریم و می‌خندند یهودی است و مسلمان کنارِ هم اینجا کُتَک از آن و از این می خوریم و می‌خندند 🩸وای از شام 🩸 کانال رأس الحسین علیه السلام 👇 🆔@hossinemazlom
⭕️مقتل شماره 192 🩸سه روز أسرای آل الله را پشت دروازهٔ شام، معطل گذاشتند تا شهر را آذین ببندند … | پانصد هزار نفر به تماشا آمدند … در نقل‌ها آمده است: 📋 أَوقَفُوا أهلَ البيتِ عليهم‌السّلام عَلَى بابِ الشّامِ ثَلاثة أيّامٍ حتّى یَزّيَّنوا البَلدَة ، فَزيّنوها بِكلٍّ حُليٍّ و زينَة و مِرآةٍ كانَتْ فيها ▪️و بر در شهر شام سه روز اسراء آل الله را نگه داشتند تا شهر را بيارايند و هر حُلّى و زيورى و زينتى كه در آن بود، به آيين‌ها بستند. 📜 ثُمّ اسْتَقبَلَتْهم مِن أهلِ الشّامِ زِهاءَ خَمسَ مِائَة ألفٍ مِن الرّجالِ و النّساءِ ▪️قريب پانصد هزار مرد و زن از اهل شام، به جهت استقبال، بيرون آمدند. 📋 و كانَ فيهم أُلوفٌ مِن الرّجالِ و الشّبّان و النِّسوانِ يَرقُصونَ و يَضرِبونَ بِالدّفِّ و الصِّنجِ و الطّنبور، ▪️در بین این پانصد هزار نفر، چند هزار مرد و زن و جوان، رقص‌كنان با دف و صِنج و طبل‌زنان به استقبال آمدند. 📜 و قد تَزيّنَ جَميعُ أهلِ الشّام بألوانِ الثّيابِ و الكُحلِ و الخَضاب ▪️همه اهل شام دست و پاى خود را از خوشحالی خضاب كرده و سُرمه در چشم كشيده و لباس‌های زیبا و رنگارنگ پوشيده بودند. 📚كامل بهايى، ج۲ ص۲۹۲ 📚نفس المهموم، ص ۴۳۲ ✍ دم دروازه‌ی ساعات خدا رحم کند به دلِ عمه‌ی سادات خدا رحم کند محملم پرده ندارد مددی یا ستّار حاجتم وقت مناجات خدا رحم کند چشم من تار شده ، یا تو به هم ریخته ای گریه دار است ملاقات خدا رحم کند کو علمدار حرم ؟ آبرویم در خطر است وسط این همه الواط خدا رحم کند سر بازار به انگشتْ نشانم دادند رد شدم با چه مکافات خدا رحم کند به همان خنجر کندی که تو را زجرت داد می کند شمر مباهات خدا رحم کند سرت از نیزه زمین خورد دلم ریخت حسین زیر پا رفتی ؟ به لب هات خدا رحم کند نیزه نیزه شده از بس گلوی پاره ی تو گم شدی بین جراحات خدا رحم کند چانه می‌زد سر گهواره یکی پیش رباب بهر تسکین مصیبات خدا رحم کند کانال رأس الحسین علیه السلام👇 🆔@hossinemazlom