eitaa logo
رَأسُ الْحُسِینْ عَلَیه‌ِالسَّلامْ
1.1هزار دنبال‌کننده
716 عکس
1.2هزار ویدیو
13 فایل
تو ببینی ام مرا بس اگر عالمین نبیند... رسد ادمی بجایی که به جز حسین نبیند...🖤
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️مقتل شماره 105 🩸دو جاییل که امیرالمؤمنین علیه‌السلام با صورت به زمین خورد، وسط معرکه جنگ نبود؛ بلکه ... در نقل‌ها آمده است: 🥀 وقتی‌که امیرالمؤمنین علیه‌السّلام سر از سجده اول برداشت، ابن ملجم ملعون، از پشت سر، با شمشیرش چنان ضربه‌ای بر فرق مبارک آن حضرت زد که: 📋ثُمَّ أَخَذَتِ الضَّرْبَةُ إِلَى مَفْرَقِ رَأْسِهِ إِلَى مَوْضِعِ السُّجُودِ، ▪️ضربه شمشیر آن لعین، سر مبارک امیرالمؤمنین علیه‌السلام را تا سجده گاهِ آن حضرت شکافت. 📋 فَلَمَّا أَحَسَّ الْإِمَامُ بِالضَّرْبِ لَمْ يَتَأَوَّهْ وَ صَبَرَ وَ احْتَسَبَ وَ وَقَعَ عَلَى وَجْهِه ▪️پس در این هنگام، امام علیه.السلام اثر ضربه‌ای را که عادتاً قابل تحمل نبود، احساس کرد. اندکی صبر کرد و به همان اکتفاء نمود، اما ناگهان با صورت بر زمین افتاد. 📚بحارالأنوار، ج۴۲، ص۲۸۲ ✍ اما آن جای دیگری که مولا علی علیه‌السلام با صورت به زمین خورد، حتی ضربه شمشیری هم در کار نبود؛ اما یک خبر با دل مولا چه کرد که تاریخ می‌نویسد: 🥀 ... حسنین علیهماالسلام سراسیمه وارد مسجد شدند؛ مولا علی علیه‌السلام وقتی حالت پریشانی آنان را دید و از آنان پرسید: چه اتفاقی افتاده است؟ آنان گفتند : 📋 قَدْ مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَةُ سلام‌الله‌علیها ▪️مادرمان فاطمه سلام‌الله‌علیها از دنیا رفته است! 📋 فَوَقَعَ عَلِيٌّ علیه‌السلام عَلَى وَجْهِه ▪️در اینجا بود که مولا علی علیه‌السلام با صورت بر زمین افتاد... 📚کشف الغمه،اربلی، ج۱، ص۵۰۰ 📝 از بعد ماجرای زمین خوردنت مرا دست قضا غریب دو عالم نوشته است زهرای من! تو رفتی و از بعد رفتنت تنها خدا برای دلم غم نوشته است سی سال می‌شود که بدون تو مانده‌ام رفتی مرا برای دلم، تا گذاشتی شهر مدینه شیره‌ی جان مرا کشید من را میان این همه غم جا گذاشتی وقتی میان کوچه بن بست می‌رسم انگار میرسم به دو دست کبود تو امشب بیا به خانه قلبم سری بزن خسته شدم عزیز دلم در نبود تو درد بدی است درد فراق تو و علی من پیر بودم و ز غمت پیرتر شدم کردم وصیت، اینکه من از پا فتاده‌ام سی سال پیش، کشتهٔ دیوار و در شدم عمری است لب گزیدم و کابوس کوچه‌ها لحظه به لحظه بال و پرم را شکسته است تیغی که در سجود، شکسته سر مرا قبلا غلاف او کمرم را شکسته است ... کانال رأس الحسین علیه السلام 👇 🆔 @hossinemazlom
⭕️مقتل شماره 106 🩸 حسن‌جانم! بی‌تابی مکن! مادرت فاطمه «سلام‌الله‌علیها» به دنبالم آمده ... به نقل مرحوم علامه مجلسی: 🥀 بعد از آنکه مردمِ در مسجد، به امامت امام حسن علیه‌السلام نماز صبح را خواندند، 📋 فَأَخَذَ الْحَسَنُ علیه‌السلام رَأْسَهُ فِی حِجْرِهِ فَوَجَدَهُ مَغْشِیّاً عَلَیْهِ ▪️ آن حضرت آمدند و سر مطهر امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام را به دامن خود گرفتند و دیدند که مولا علی علیه‌السلام از هوش رفته است. 📋 فَعِنْدَهَا بَکَی بُکَاءً شَدِیداً وَ جَعَلَ یُقَبِّلُ وَجْهَ أَبِیهِ وَ مَا بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ مَوْضِعَ سُجُودِهِ ▪️در این‌جا بود که امام حسن علیه‌السلام به شدت گریستند و صورت و پیشانی و محل سجده امیرالمؤمنین علیه‌السلام بوسه می‌زدند. 📋 و الْحَسَنُ علیه‌السلام یُنَادِی وَا انْقِطَاعَ ظَهْرَاهُ یَعِزُّ وَ اللَّهِ عَلَیَّ أَنْ أَرَاکَ هَکَذَا ▪️امام مجتبی علیه‌السلام فریاد می‌زد: کمرم شکست پدر جان! به خدا قسم برای من سخت است شما را با این وضع ببینم! 📋 فَسَقَطَ مِنْ دُمُوعِهِ قَطَرَاتٌ عَلَی وَجْهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه‌السلام فَفَتَحَ عَیْنَیْهِ فَرَآهُ بَاکِیاً ▪️در آن هنگام چند قطره از اشک مبارک امام حسن علیه‌السلام بر صورت مبارک امیرالمؤمنین علیه‌السلام ریخت؛ امیرالمؤمنین علیه‌السلام چشم‌ گشودند و دیدند که فرزندشان اینگونه گریه می‌کند! 🥀 در اینجا بود که امیرالمؤمنین علیه‌السّلام با همان صدای خسته و بی‌رمق به امام مجتبی علیه‌السلام فرمودند: 📋 یَا بُنَیَّ لَا جَزَعَ عَلَی أَبِیکَ بَعْدَ الْیَوْمِ هَذَا جَدُّکَ مُحَمَّدٌ الْمُصْطَفَی وَ جَدَّتُکَ خَدِیجَةُ الْکُبْرَی وَ أُمُّکَ فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ وَ الْحُورُ الْعِینُ مُحْدِقُونَ مُنْتَظِرُونَ قُدُومَ أَبِیکَ فَطِبْ نَفْساً ... ▪️پسرم! از این پس بر من بی‌تابی مکن! این، جدَّت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله و این جدّه‌ات خدیجه کبری سلام‌اللّه‌علیها است. و این، مادرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها است! و این ها حوریه های بهشتی هستند که گرداگرد من حلقه زده‌اند و منتظر من می‌باشند! پس خاطرت آسوده باشد ای پسرم! 📚بحارالانوار ج۴۲ ص۲۸۳ ✍ خدایا مشکل از کار منِ مشکل‌گشا وا کن بُوَد درمان من زهرا، مرا مهمان زهرا کن اجل! از بعد زهرا منتظر بودم که برگردی بیا امشب علی را بین شهر کوفه پیدا کن من از تو یاد دارم فاطمه «عجِّل وفاتی» را بیا مرگ مرا از حق به جای من تمنا کن نشانِ من نمی‌دادی اگر آن روز رویت را کنون رخسار سیلی خورده‌ی خود را هویدا کن طبیبم را بگو زینب که من دارو نمی‌خواهم ز خاک چادر زهرا تو زخمم را مداوا کن بدان ای کوفه هر چه خواستی بر من جفا کردی گذشت آب از سرم اما تو با زینب مدارا کن ؛؛؛؛ کانال رأس الحسین علیه السلام 👇 🆔 @hossinemazlom
⭕️مقتل شماره 107 🩸یا عباس! مبادا آب بنوشی و برادرت حسین «علیه‌السلام»، تشنه باشد ... در نقلی آمده است: 🥀 مولا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام، در شب ٢١ ماه رمضان ، اباالفضل العباس علیه‌السلام را در آغوش گرفت و به سينه چسبانيد و فرمود: 📋 وَلَدي! سَتَقِرُّ عَيني بِكَ في يَومِ القيامة ▪️ای پسرم! به زودى در روز قيامت به وسيله تو چشمم روشن مى‌گردد. 🥀 سپس فرمود: 📋 ايّاكَ اَنْ تَشرِبَ الماءَ و اَخوكَ الحُسَين علیه‌السلام عَطشان ▪️ پسرم! هنگامى كه روز عاشورا فرا رسيد و بر شريعه آب وارد شدى ، مبادا آب بياشامى در حالى كه برادرت حسین علیه‌السلام تشنه است. 📚معالي السّبطين، ج١ ص۴۵۴ کانال رأس الحسین علیه السلام 👇 🆔 @hossinemazlom
⭕️مقتل شماره 108 🩸عبارت‌هایی که دلِ یک «دلسوخته» را به این‌سو و آن‌سو می‌کشاند... در چند روایت با تعابیر مختلفی آمده است که رسولان معظّم و ملائکه مقرّب، در غسل و تشییع و دفن امیرالمؤمنین علیه‌السلام، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را یاری می‌کردند‌... 🥀 طبق یکی از این روایات، امام حسـین علیه‌السلام، هنگام غسل امیرالمؤمنین علیه‌السلام رو به برادر بزرگوارش امام حسن علیه‌السلام کرد و فرمود: برادرجان! آیا سـبُکی بدن مطهر پدرمان امیرالمؤمنین علیه‌السلام را نمی‌بینی؟!  🥀 امام حسن علیه‌السلام فرمودند: 📋 يَاأَبَاعَبْدِ اللَّهِ! إِنَّ مَعَنَا قَوْماً يُعِينُونَنَا ▪️اي اباعبدالله! همراه ما کسانی هستند که ما را در این امر کمک می‌کنند. 📚المناقب، ج۵ ص۴۹۹ ✍ گریز نیست... بلکه این عبارت‌هاست که دلِ یک «دلسوخته» را به این‌ سو و آن سو می‌کشاند... در اینجا امام حسن علیه‌السلام فرمود: 📜 «إِنَّ مَعَنَا قَوْماً يُعِينُونَنَا» ▪️همراه ما کسانی هستند که ما را در این امر کمک می‌کنند... 🥀 مثل این عبارت هم در یک جای دیگر از تاریخ‌ آمده است: ... مردان بني اسد پیش آمدند تا امام سجاد علیه‌السلام را کمک کنند... اما امام علیه‌السلام با یک حالت خضوع و خشوعی فرمودند: 📜 أنا أكِفيكُم أمرَه! ▪️من به تنهایی کفایت می‌کنم. 🥀 به امام علیه‌السلام گفتند: ای برادر! چگونه تو تنهایی می‌توانی این بدن را خاک کنی؟! ما همگی نتوانستیم حتی یک عضو از اعضای این پیکر را تکان بدهیم ... 📜 فَبَکٰی بُکاءً شَدیداً ▪️در این هنگام امام علیه‌السلام به شدت گریه کردند. 🥀 سپس رو به بنی اسد نموده و فرمودند: 📜 «إنَّ مَعِیَ مَنْ یُعِینُنی عَلَیه» ▪️همراه من کسانی هستند که مرا در دفن پیکر مطهر پدرم کمک دهند... 🥀 سپس با دست مبارکشان، بدن مطهر سیدالشهدا علیه‌السلام را بلند کردند و فرمودند: بسم اللّه و باللّه و في سبيل اللّه و على ملّة رسول اللّه... 📚الدّمعة السّاكبة، ج۵‌‌ ص۱۱ 📚مقتل الحسين عليه‌السّلام،بحرالعلوم، ص۴۶۶ کانال رأس الحسین علیه السلام 👇 🆔 @hossinemazlom
# ⭕️مقتل شماره 109 🩸هیچ روزی مانند روز شهادت حضرت حمزه علیه‌السلام بر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله سخت نگذشت... در روایت آمده است: 🥀 روزى نگاه ِامام سجاد علیه‌السلام،به عُبيداللَّه فرزند حضرت عباس علیه‌السلام افتاد و اشك در چشم إمام علیه‌السلام حلقه زد؛ آنگاه فرمودند: 📋 مَا مِنْ یَوْمٍ أَشَدَّ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ مِنْ یَوْمِ أُحُدٍ ▪️براى رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله روزى سخت تر از جنگ اُحد پيش نيامد؛ 📋 قُتِلَ فِیهِ عَمُّهُ حَمْزَةُ بْنُ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ ▪️زيرا در آن روز بود كه عمويش حمزةبن عبدالمطلب، اسداللَّه و اسدالرسول شربت شهادت نوشيد. و پس از اُحد سخت ترين روز براى آن حضرت جنگ موته بود كه پسر عمويش جعفربن ابى طالب را شهيد كردند. 🥀 امام سجاد علیه‌السلام به اینجا که رسیدند، فرمودند: 📜 وَ لَا یَوْمَ کَیَوْمِ الْحُسَیْنِ صَلَّی‌اللَّهُ‌عَلَیْهِ ▪️و سخت تر از روز امام حسين "صلوات‌الله‌علیه " پيش نيامده و نخواهد آمد؛ 📜 ازْدَلَفَ إِلَیْهِ ثَلَاثُونَ أَلْفَ رَجُلٍ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ کُلٌّ یَتَقَرَّبُ إِلَی اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ بِدَمِهِ ▪️ زيرا سى هزار نفر او را احاطه كرده بودند كه همه آنها خود را جزو امّت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله تصور مى‌كردند و همهٔ آنها با قصد قربت برای ريختن خون فرزند همان پيامبر آمده بودند... 📚الأمالى،شیخ‌صدوق، ص ۲۷۷ 📚بحارالأنوار، ج۲۲، ص۲۷۴ ✍ هزار و یک «روضه»، در همین جمله است: کُلٌّ یَتَقَرَّبُ إِلَی اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ بِدَمِهِ... 🥀 گویا إمام سجاد علیه‌السلام یک عمر با این زبان حال گریه می‌کردند: از چه رو می‌زدند و می‌کشتند!؟ مو به مو می‌زدند و می‌کشتند قصد قربت نموده بودند و با وضو می‌زدند و می‌کشتند... کانال رأس الحسین علیه السلام 👇 🆔 @hossinemazlom
⭕️مقتل شماره 110 🩸نحوه جانسوزِ شهادت حضرت عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام ... در نقلی آمده است: 📋مِمَّن دُفِنَ حَیّاً مِنَ الطّالِبِیّنَ عَبدُ العَظیم الحَسَنِیُّ بِالرَّیِّ. ▪️از جمله کسانی که از خاندان علی بن ابی طالب علیه‌السلام زنده زنده دفن شدند، عبدالعظیم حسنی علیه‌السلام در شهر ری است. 📚مثالب النواصب، ص۲۴۸ 📚المنتخب،طریحی، ص۷. ✍ ای مأمن اهالی ری سایه‌سار تو بوی حسین می‌شنوم از مزار تو کوهی و همجواریِ تو رشک آبشار طهران چه سربلند شده در جوار تو دست تهی نیامده‌ام ای عزیز ری آورده‌ام دلی به امید نثار تو تا سفره‌ی تو هست، گدایان کجا روند وقتی که می‌رسد به کریمان تبار تو هم کربلای دیگر مایی و هم بقیع آیینه‌ی حسین و حسن شد مزار تو با امر هادی آمدی از سامرا به ری تو برقرار عشقی و ما برقرار تو برخی نوشته‌اند تو را زهر داده‌اند گشتند لاله‌های عجم داغدار تو تاریخ گفته زنده تو را دفن کرده‌اند ای چشم دختران عرب اشکبار تو اما کسی نگفته که مرکب دوانده‌اند بر پیکر شریف تو در احتضار تو کانال رأس الحسین علیه السلام 👇 🆔 @hossinemazlom
⭕️مقتل شماره 111 🩸رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بر پیکر مطهر و مقطّع‌الأعضاء عمویش، «عبا» کشید ... در نقل‌ها آمده است: 🥀 صفيه خواهر حضرت حمزه علیه‌السلام خود را به اُحُد رسانيد تا پيكر برادرش را ببيند؛ زبير به استقبال مادرش شتافت و گفت: مادر! رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله دستور مي‌دهد كه برگردي! صفيه گفت: چرا برگردم؟ من شنيده‌ام كه برادرم را مُثله كرده‌اند و مي‌خواهم با پيكرش ديدار كنم ولي بدان تحمل همه اين مصائب در راه خدا سهل است... 🥀 زبير چون گفتار صفيه را به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله عرض كرد، حضرت فرمود: 📋 «خَلِ سَبيلَها»؛ ▪️«پس او را آزاد بگذار! »(۱) 🔖 در برخی دیگر از منابع آمده است: 📋 فَأَلْقَى رَسُولُ اللَّهِ عَلَى حَمْزَةَ بُرْدَةً كَانَتْ عَلَيْهِ ▪️رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله عبای خود را بر روی بدن حضرت حمزه علیه‌السلام انداختند. 📋 فَكَانَتْ إِذَا مَدَّهَا عَلَى رَأْسِهِ بَدَتْ رِجْلَاهُ وَ إِذَا مَدَّهَا عَلَى رِجْلَيْهِ بَدَا رَأْسُهُ، ▪️ ولی چون عبا را بر سر حمزه می‌کشیدند پاهای او از زیر عبا بیرون می‌آمد و چون بر پاهای او می‌کشیدند سر حمزه ظاهر می‌شد 📋 فَمَدَّهَا عَلَى رَأْسِهِ وَ أَلْقَى عَلَى رِجْلَيْهِ الْحَشِيشَ ▪️لذا عبا را بر سر حمزه افکندند و از خار و خاشاک بیابان، پاهای حمزه را پوشاندند؛(۲) 📚(۱) الروض الأُنُف، ج۳، ص۱۷۲؛ سيره ابن هشام، ج۳، ص۴۱؛ اسد الغابه، ج۷، ص۱۷۲؛ كامل ابن اثير، ج۲، ص۱۱۲. 📚(۲) تفسیر القمی، ج۱ص ۱۵۱؛ذخائرالعقبی، ص۱۶۹ ؛ اسدالغابه، ج۲، ص۴۹. ✍ آه یا رسول الله! ای‌کاش کسی هم بود که بر پیکر عریان و مقطّع‌الأعضاء سیدالشهداء علیه‌السلام، «عبایی» بیاندازد ... در همان ساعت دردناکی که مقاتل نوشته‌اند: 📜 مَرَرنَ عَلَى جَسَدِ الحُسَين علیه‌السلام و هُو مُعَفّرٌ بِدِمائِه ▪️در حالی که پیکر مطهر سیدالشهداء علیه‌السلام در خاک و خون خودش، غوطه‌ور بود، زن‌ها و مخدّرات بنی‌هاشم به قتلگاه آمدند. 🥀 زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها با مشاهده پیکر عریان و مقطّع‌الأعضاء سیدالشهداء علیه‌السلام، با قلبی داغدار و ناله‌ای جانسوز، ناله می‌زد: «یا مُحَمَّدَاهْ صَلَّی عَلَیْکَ مَلِیکُ السَّمَاءِ هَذَا حُسَیْنٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ»(۱) 🥀 سپس به پیش آمد و پیکر مطهر برادر را در آغوش گرفت؛ 📜 ثُمَّ وَضَعَت فَمَها عَلَى نَحرِ أخِيهَا المَنحُور و قَبّلَتْ مَوضِعًا لَم يُقبِّلهُ نَبيٌّ و لا وَصيٌّ و لا أُمّهَا الزّهراءُ و هِي تَقُول:(۲) ▪️سپس لب‌های خود بر روی رگ بریده حلقوم برادر گذاشت و جایی را بوسید که نه رسول خدا و نه امیرمؤمنان و نه فاطمه زهرا «علیهم‌السلام» آنجا را نبوسیده بودند. در همان حال با گریه و ناله می‌گفت: 📜 بِاَبی مَنْ نَفْسی لَهُ الْفِدآءُ، بِاَبِی الْمَهْمومِ حَتّی قَضی، بِاَبِی الْعَطْشانِ حَتّی مَضی، بِاَبی مَنْ شَیْبَتُهُ تَقْطُرُ بِالدِّمآءِ ،بِأبي جِسمُهُ طُرِحَ بِالعَراء(۳) ▪️پدرم به فدایت که جان من هم به فدای تو! پدرم به قربان آن کسی داغ دید تا که جان داد! پدرم به فدای آن که با لب تشنه جان داد! پدرم به فدای آنکه از محاسنش خون می‌چکد! پدرم به قربان آن جسمی که عریان بر روی خار و خاشاک بیابان، رها شده! 📚(۱)مثیرالاحزان، ص۴۱ 📚(۲)العیون العبری، ص۱۹۶ 📚(۳)بحارالانوار ج۴۵ ص۵۹؛ الدمعة الساکبة، ج۴ ص۳۷۲ 📝 سر پیراهن تو گریه‌ی ما را در آوردند میان این همه کشته، چرا تنها تو عریانی؟ کانال رأس الحسین علیه السلام 👇 🆔 @hossinemazlom
⭕️مقتل شماره 112 🩸شرحِ مصیبتِ بیرون‌کشاندنِ إمام صادق علیه‌السلام از خانه و دواندنِ آن حضرت در پیِ مرکب... محمد بن ربیع گوید: 🥀 منصور دوانیقی به پدرم گفت: سراغ جعفربن‌محمد علیهماالسلام برو و بدون اجازه وارد خانه‌اش شو و او را در همان حالي که هست برایم بیاور. 🥀 پدرم مرا که در میان برادرانم به قساوت و سخت‌دلی شهرت داشتم، صدا کرد و گفت: برو سراغ جعفر بن محمد علیهماالسلام و از دیوار خانه بالا برو و لازم نیست در خانه را به صدا درآوری تا او خود را آماده کند و وضعش را عوض کند، بلکه به یکباره بر او وارد بشو و او را در همان حالتی که هست، بیاور! 🥀 او گوید: من برای انجام این مأموریت راه افتادم. فقط کمی از شب مانده بود. 📋 فَأَمَرْتُ بِنَصْبِ السَّلَالِیمِ وَ تَسَلَّقْتُ عَلَیْهِ الْحَائِطَ فَنَزَلْتُ عَلَیْهِ دَارَهُ فَوَجَدْتُهُ قَائِماً یُصَلِّی وَ عَلَیْهِ قَمِیصٌ وَ مِنْدِیلٌ قَدِ ائْتَزَرَ بِهِ ▪️دستور دادم؛ نردبانی را گذاشتند و از دیوار بالا رفتم. امام را در حال نماز دیدم که پیراهنی به تن و قطیفه‌ای به دور کمر داشت. 🥀 تا سلام نماز را گفت، گفتم: به دستور امیر حرکت کن. امام علیه‌السلام فرمود: 📋 دَعْنِی أَدْعُو وَ أَلْبَسُ ثِیَابِی ▪️بگذار دعایم را بخوانم و لباسم (عبا و عمامه) را به تن کنم. 🥀 گفتم: نه، امکان ندارد. امام علیه‌السلام فرمود: بگذار تنم را بشویم و تجدید وضو کنم. گفتم : نه؛ نمی‌شود؛ معطل نکن ! نباید و نمی‌گذارم وضع سر و صورتت را عوض نمائی! 📋 فَأَخْرَجْتُهُ حَافِیاً حَاسِراً فِی قَمِیصِهِ وَ مِنْدِیلِهِ ▪️پس او را با همان پیراهن و قطیفه با پای برهنه و بدون کفش و در حال خستگی حرکت دادم. 📋 فَلَمَّا مَضَی بَعْضُ الطَّرِیقِ ضَعُفَ الشَّیْخُ فَرَحِمْتُهُ ▪️چون مقداری راه آمدیم، نفسش به شماره افتاد و توان دویدن نداشت... دلم به رحم آمد و او را سوار بر اَستر کردم. 📚مُهج الدعوات، ص۱۹۴ 📚بحار الانوار ج٩١ ص٢٨٩ ✍ آه یا امام صادق ... کاش آن نانجیبانی که عمّه‌های شما را دنبال مرکب می‌دواندند، اندکی هم رحم داشتند... چگونه گریه کنیم بر آن مصیبتی که مقاتل نوشته‌اند: 📜 ...اَتَوهُم بِحِبالٍ فَرَبَقُوهُم بِهٰا ▪️تمام اُسرا را در حالی‌که با یک طناب به هم بسته بودند، به سمت کاخ یزید لعین می‌بردند. 📜 فكانَ الحَبلُ في عُنُقِ زَين‌ِالعابدينَ اليٰ زينب‌ و ا‌مّ‌کلثوم و باقي بَناتِ رسولِ الله ▪️یک سر طناب را بر گردن إمام سجاد علیه‌السلام انداخته بودند و سر دیگر طناب را به زینب کبری و حضرت امّ‌کلثوم علیهماالسلام و دیگر دختران رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله بسته بودند و آنها را می‌کشاندند. 📜 و كُلّمٰا قَصَروا عَنِ المَشيِ ض‍َرَبُوهُم ▪️و هرگاه که این زنان و بچه‌ها، توانِ راه‌رفتن نداشتند، آن‌ها را کتک می‌زدند. 📚مقتل الحسین علیه‌السلام،مقرّم، ص۳۱۱ ✍ آسمان است و زمین دور سرش می‌گردد آفتاب است و قمر خاک درش می‌گردد این قد و قامت افتاده درخت طوبی است این محاسن به خدا آبروی دین خداست این حرم خانه‌ی زهراست مسوزانیدش این حسینیه‌ی دنیاست مسوزانیدش شعله پشت حرم فاطمه زاده نبرید پسر فاطمه را پای پیاده نبرید آی مردم بگذارید عبا بردارد پیرمرد است و خمیده است عصا بردارد ببریدش ، ببرید از وسط مردم نه هر چه خواهید بیارید ولی هیزم نه بگذارید لبش یاد پیمبر بکند وسط شعله کمی مادر مادر بکند از مسیری ببریدش که تماشا نشود چشمی از این در و همسایه به او وا نشود اصلاً این مرد مگر پای دویدن دارد ؟ پیرمردی که خمیده است کشیدن دارد ؟! شعله‌ی تازه به چشمان غمینش نزنید آسمان است و در این کوچه زمینش نزنید شاید این کوچه همان کوچه ی زهرا باشد شاید آن کوچه ی باریک همین جا باشد شاید این کوچه همان جاست که زهرا اُفتاد گر چه هم دست به دیوار شد اما اُفتاد این قبیله همگی بوی پیمبر دارند در حسینیه‌ی خود روضه‌ی مادر دارند کانال رأس الحسین علیه السلام 👇 🆔 @hossinemazlom
⭕️ مقتل شماره 113 🩸بر سر سفره‌ای که إمام صادق علیه‌السلام نشسته بودند، - العیاذبالله - ، «شراب»‌ حاضر کردند ... راوی گوید: 🥀 وقتی‌که امام صادق علیه‌السلام را به نزد منصور دوانیقی آوردند، در خدمت در خدمت آن حضرت بودیم. یکی از فرماندهان منصور، یک مهمانی را در قصر منصور تدارک دیده بود. 🥀 امام صادق علیه‌السلام نیز بین مهمانان حضور داشت؛ سر سفره وقتی‌که مهمانان مشغول خوردن غذا بودند، یک نفر از آنها آب خواست و قدحی که شراب در آن بود، آوردند؛ همین که قدح به‌دست آن مرد رسید، امام صادق علیه‌السّلام از جا برخاست. 🥀 پرسیدند: آقا! چرا بلند شدید؟ إمام علیه‌السلام فرمود: جدّم رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: 📋 مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ جَلَسَ عَلَی مَائِدَةٍ یُشْرَبُ عَلَیْهَا الْخَمْرُ. ▪️هر کس بر سر سفره‌ای بنشیند که شراب در آن سفره خورده می‌شود، ملعون است. 📚الکافی ج۶ ص۲۶۸ ✍ آه یا امام صادق... همین‌که یک شیعهٔ جعفری، می‌شنود که بر سر سفره‌ای که شما نشسته بودید، شراب آوردند، قلب او درد می‌گیرد... امّا تا اسم «شُرب خمر» می‌آید، مصائبی را به تصویر میکشد که نزدیک است قلب انسان متلاشی شود... ➖ یکی از سربازان لشکر عمر بن سعد ملعون می‌گوید: 📜 وَ کُنَّا إِذَا أَمْسَیْنَا وَضَعْنَا الرَّأْسَ فِی التَّابُوتِ وَ شَرِبْنَا الْخَمْرَ حَوْلَ التَّابُوتِ ▪️در مسیر بین کربلا تا شام، هنگامی که شب می‌شد، سَر إمام حسین علیه‌السلام را در میان صندوقی می‌نهادیم و در اطراف آن می‌نشستیم و مشغول شُرب خمر می‌شدیم.(۱) 📝 هر منزل و روستا که بُردند پای سر تو «شراب» خوردند... ➖ یا امام صادق ... اگر بر سر سفره شما شراب آوردند، دیگر شراب بر سَر و روی‌تان نریختند؛ اما ای‌کاش ما می‌مُردیم برای آن ساعتی که مقاتل نوشته‌اند: 📜 إنّ يَزيدَ شَرِبَ الخَمرَ و صَبَّ مِنها عَلَى الرّأسِ الشّريف ▪️يزيد ملعون شراب می‌خورد و تَه‌مانده آن را بر سر مطهر سیدالشهداء عليه‌السّلام می‌ريخت.(۲) 📚(۱)لهوف ص١۵٢ 📚(۲)نفس المهموم، ص۴۳۹ ؛ معالي السّبطين، ج۲ص۵۸ 📝 با پیرمرد خسته که دعوا نمی‌کنند با دست بسته وارد بَلوا نمی‌کنند بر خانهٔ امام که حمله نمی‌برند اینگونه با بزرگ حرم، تا نمی‌کنند در خانه‌ای که هست زن و بچه بین آن آتش به پشت خانه که برپا نمی‌کنند وقتی هنوز نالهٔ زهرا رسد به‌گوش تکرار داغ حضرت زهرا نمیکنند شاید زنی به پشت درِ خانه آمده در را که با فشار لگد وا نمی‌کنند شه را پیاده در پیِ مرکب نمی‌کِشند با کینه هتک حرمت آقا نمی‌کنند هفتاد ساله را که دگر هول نمی‌دهند یک ذرّه رحم ، یا که مدارا نمی‌کنند پیش امام پشت سرِ هم شراب خورد این رسم را به دِیر و کلیسا نمی‌کنند بزم شراب ریشه ز بزم یزید داشت یکجا بگو که ظلم در آنجا نمی‌کنند با خیزران زد و ز لبش خون دوباره ریخت یک عدّه چشم بسته ، تماشا نمی‌کنند دندان سنگ خورده دوباره شکسته شد خجلت ز جای بوسهٔ طاها نمیکنند تَه ماندهٔ شراب خودش را به طشت ریخت فکری به حال زینب کبری نمی‌کنند کانال رأس الحسین علیه السلام 👇 🆔 @hossinemazlom
⭕️ مقتل شماره 114 🩸گوشه‌ای از حالات امام صادق «علیه‌السّلام» در مصیبتِ سیدالشهداء «صلوات‌الله‌علیه» حضرت امام صادق علیه‌السّلام همواره، روضه‌دارِ عزای سیدالشهداء علیه‌السلام بودند و به هر بهانه به یاد آن حضرت می‌افتادند و منقلب می‌شدند ... در پاره‌ای از روایات، به احوالاتِ امام صادق علیه‌السلام به هنگام یاد سیدالشهداء «صلوات‌الله‌علیه» ، اشاراتی شده است که برخی از آن‌ها را ذکر می‌کنیم: 🔖 چنان غَمی بر قلب آن حضرت می‌نشست که دیگر اختیار حال خود را نداشتند ... روزی جناب ابابصیر در محضر امام صادق علیه‌السلام بودند که یکی از فرزندان آن حضرت وارد شدند؛ امام علیه‌السلام آن پسر را به آغوش کشیدند و به شدت گریه کردند ... سپس به جناب ابابصیر فرمودند: 📋 یَا أَبَا بَصِیرٍ إِذَا نَظَرْتُ إِلَی وُلْدِ الْحُسَیْنِ أَتَانِی مَا لَا أَمْلِکُهُ بِمَا أَتَی إِلَی أَبِیهِمْ ... (۱) ▪️ای ابابصیر! هر گاه به یکی از فرزندان امام حسین علیه‌السلام نگاه می‌کنم، حالتی به من دست می‌دهد که دیگر اختیار آن حال را ندارم به خاطر مصیبتی که بر سر جدّشان اباعبدالله الحسین علیه‌السلام آوردند ... (امام صادق علیه‌السّلام «فرزند خودشان» را می‌بینند، اما به یاد مصائب جدّ غریب‌شان سیدالشهداء علیه‌السلام می‌افتند!؟ گوئیا دنبال بهانه‌اند برای بی‌تاب شدن برای اباعبدالله الحسین علیه‌السلام ...) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 🔖 مانند مروارید، قطرات اشک از چشمان‌شان می‌افتاد ... عبدالله بن سنان گوید: در روز عاشورا خدمت امام صادق علیه‌السّلام رسیدم؛ 📋 فَأَلْقَیْتُهُ کَاسِفَ اللَّوْنِ ظَاهِرَ الْحُزْنِ وَ دُمُوعُهُ تَنْحَدِرُ مِنْ عَیْنَیْهِ کَاللُّؤْلُؤِ الْمُتَسَاقِطِ.(۲) ▪️دیدم که رنگ چهره آن حضرت پریده، سرتاپای وجودش را حزن گرفته است؛ اشک از چشمان مبارکش همانند دانه‌های مروارید، می‌افتاد. ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 🔖 با یاد سیدالشهداء علیه‌السلام دیگر در آن روز، تبسّمی هم بر لب نداشتند ... در روایت آمده است: 📋 مَا ذُکِرَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ فِی یَوْمٍ قَطُّ فَرُئِیَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُتَبَسِّماً فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ إِلَی اللَّیْلِ (۳) ▪️هیچ روزی نبود که یادی از سیدالشهداء علیه‌السلام در نزد امام صادق علیه‌السّلام بشود، مگر آنکه دیگر کسی آن حضرت را تا شب، خندان نمی‌دید. و یا در جای دیگر فرمودند: 📋 فَمَا أَنْغَصَ ذِکْرَ الْحُسَیْنِ علیه‌السلام لِلْعَیْشِ!إِنِّی مَا شَرِبْتُ مَاءً بَارِداً إِلَّا ذَکَرْتُ الْحُسَیْنَ (۴) ▪️یادِ سیدالشهداء علیه‌السلام چقدر عیش و آسایش را تلخ و ناگوار مى‌كند! من هيچ گاه آب سرد نمى‌نوشم مگر اينكه امام حسين علیه‌السلام را ياد مى‌كنم! ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 🔖 به گونه‌ای گریه می‌کردند که نزدیک بود از حال بروند و غشّ کنند ... راوی گوید: وقتی که از امام صادق علیه‌السلام پرسیدم: چگونه می‌شود در یک بدن (پیکر مطهر سیدالشهداء علیه‌السلام) بیش از هزار زخم جا شود؟! 📋 فبَکیٰ عِندَ ذٰلکَ یَکادُ اَنْ یُغشیٰ عَل‍َیه.(۵) ▪️در این هنگام، حضرت آن‌قدر گریه کردند که نزدیک بود، غش کنند و از حال بروند! 📚(۱) کامل الزیارات، ص۸۳ 📚(۲) مصباح المتهجد، ص۵۴۷ 📚(۳) الأمالی الصدوق، ص۱۲۲ 📚(۴) الأمالی الصدوق، ص۲۰۵ 📚(۵) بحر المصائب، ج۵ ص۲۴۵ کانال رأس الحسین علیه السلام 👇 🆔 @hossinemazlom
⭕️مقتل شماره 115 🩸غَش‌کردنِ امام رضا علیه‌السلام با ذکر مصیبتِ «تنهایی و بی‌رمق شدنِ سیدالشهداء علیه‌السلام در صحرای کربلا» جناب «دعبل» گوید: 🔖 وارد بر مولایم عليّ بن موسى الرضا عليهماالسّلام‌ شدم. به محض اینکه نشستم، آن حضرت به من فرمودند: از اشعار تازه‌ای که - در رثای جدّ غریبم - سروده‌ای، برایم بخوان! 🔖 جناب دعبل گوید: من شروع کردم به خواندن این اشعار: 📋 مَدَارِسُ آیَاتٍ خَلَتْ مِنْ تِلَاوَةٍ / وَ مَنْزِلُ وَحْیٍ مُقْفَرُ الْعَرَصاتِ ▪️دیگر کسی مدارس آیات خدا را تلاوت نمی‌کرد. ( کنایه از اینکه مردم آن زمان، دنبال سیدالشهداء علیه‌السلام نبودند.) و جایگاه وحی خدا، در دل صحرا، بی‌خانمان شده بود. 🔖 جناب «دعبل» گوید: ابیاتی را برای آن حضرت خواندم تا رسیدم به این بیت: 📋 إِذَا وُتِرُوا مَدُّوا إِلَی وَاتِرِیهِمْ / أَکُفّاً عَنِ الْأَوْتَارِ مُنْقَبِضَاتٍ ▪️آن گاه که مورد ستم قرار گرفتند و تنها شدند، دست به کمان بردند؛ اما دستانی که بسته و ناتوان از کشیدن کمان بود. 📜 فَبَكىٰ علیه‌السلام حَتّى أُغمِىَ عَلَيه 👈 در اینجا بود که امام رضا علیه‌السلام آنچنان گریستند که دیگر از هوش رفتند. 🔖 خادم آن حضرت با سر به من اشاره کرد که دیگر نخوان! من هم سکوت کردم. ساعتی نگذشت که آن حضرت به هوش آمدند و به من فرمودند: باز هم این ابیات را بخوان! من شروع به خواندن کردم؛ تا که دوباره به همین بیت رسیدم، 📜 فأصابَهُ مِثلُ الّذي أصابَهُ فِي المَرَّةِ الأولىٰ. ▪️پس مجدّدا آن حضرت چنان گریستند که از حال رفته و غش کردند. 🔖 خادم آن حضرت باز اشاره به من نمود که دیگر نخوان و من باز سکوت کردم. ساعتی نگذشت که آن حضرت به هوش آمدند و فرمودند: باز هم برایم این اشعار را بخوان! من شروع کردم به خواندن تا که آن ابیاتی را که سروده بودم، به پایان رساندم. 🔖 در این هنگام، آن حضرت سه بار من فرمودند:«أحسنت»؛ سپس امر نمودند تا ده هزار درهم از سکّه‌هایی که به اسم مبارک آن حضرت، مسکوک شده بود، برایم آوردند؛ 📚الأغانی،ابوالفرج اصفهانی، ج۲۰ ص۳۱۳ 📚معاهد التنصیص،ابوالفتح، ج۲ ص۱۹۹ 📚الغدیر، ج۲ ص۳۵۰ 📚اعیان الشیعه،ج۶ ص۴۱۷ ✍ بر نیزه تکیه دادی، تنها تر از همیشه با چهره خُماری، زیبا تر از همیشه بذر ترانه بارید از ابر خطبه هایش اما زمین دلها، صحرا تر از همیشه سر نیزه ها شنیدند لحن تلاوتش را امّا محل ندادند , امّا تر از همیشه سنگی ز جاهلیّت پرتاب شد به سویت این بار پر گرفتی بالا تر از همیشه پیشانی‌ات ترک خورد آیینه موج برداشت تو قطره قطره گشتی دریا تر از همیشه کانال رأس الحسین علیه السلام 👇 🆔 @hossinemazlom
مقتل شماره 116 ⭕️فبکت فاطمةالزهرا سلام الله علیها عند ذلک ثم قالت: یا أبه فما ثواب من بکی علیها..... 🔰و حضرت زهرا سلام الله علیها گریه کردند و گفتند که پدر ثواب کسی که بر این دختر گریه میکند چیست..... 🟩ادامه مقتل را در تصویر دنبال کنید... کانال رأس الحسین علیه السلام 👇 🆔 @hossinemazlom
⭕️مقتل شماره 117 🛑سم شوکران.... ادامه در تصویر فوق 👆👆 صلی الله علیک یا أباعبدالله الحسین کانال رأس الحسین علیه السلام 👇 🆔 @hossinemazlom
⭕️مقتل شماره 118 ⚫️جنازه مطهر امام جواد علیه‌السلام را از بالای بامِ‌خانه بر زمین انداختند‌ و پیشانیِ آن حضرت شکست... در نقلی آمده است: 🥀 گویا خبر سایبان شدنِ کبوترها بر بدن مطهر إمام جواد علیه‌السلام، به گوش معتصم ملعون رسید و ترسید که این واقعه، اگر به گوش مردم برسد، بر علیه او شود؛ لذا به مأموران خود دستور داد به خانه امام جواد علیه‌السلام بروند؛ 📋 وَ قَد أمَرَهم اللّعینُ بِأنْ یَرمُوا جَسدَهُ مِن أعلَی السَّطحِ إلَی الأرضِ ▪️و به آن‌ها دستور داد که بر بام خانه روند ‌و جسد مطهر امام علیه‌السلام را از بالاترین نقطه پشت بام، بر روی زمین بیاندازند. 📋 و لمّا وَقعَ جَسدُهُ عَلَی الأرضِ وَقعَ عَلَی جَبینِهِ فَکُسِرَ ▪️وقتی که جنازه مطهر امام علیه‌السلام را از بالای پشت بام به زمین انداختند، با صورت به روی زمین افتاد و پیشانی آن حضرت شکست. 📚انوار الشهاده، ص۴۱۵ 📚العبرة الساکتة، ج۲ ص۵۳۰ 📚ناعی الطفّ، ص۵۶۸ ✍ آه یا جواد الائمه... چه کنیم که این مصیبت، خاطر ما را به همان ساعتی می‌کشاند که «مُقبل» آن ساعت دردناک را اینگونه سرود و «سیّد بن طاووس» اینگونه نوشت: ➖... ضعف و سُستی در اثر زخمها و جراحات بسیار، بر سیدالشهداء علیه‌السلام عارض شد و از اثر اصابت تیرهای بسیار بر بدنش، مانند خارپشت به نظر می‌آمد. در این هنگام، صالح بن وهب مَرّی (یا مُزنی) ملعون با نیز‌ه‌ای بر پهلوی امام عليه‌السلام زد، 📜 فَسَقَطَ الْحُسَيْنُ علیه‌السلام عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْضِ عَلَى خَدِّهِ الْأَيْمَنِ. ▪️در این هنگام، سیدالشهداء علیه‌السلام از بالای اسب با گونه راست، بر زمین افتاد. 📚لهوف ص۱۹۳ کانال رأس الحسین علیه السلام 👇 🆔 @hossinemazlom
✴️8 روز تا شهادت حضرت مسلم علیه السلام و ایام مسلمیه ◾سیدالشهدا علیه‌السلام دست نوازش بر سر دختر یتیم مسلم علیه‌السلام می‌کشد... حضرت مسلم بن عقيل عليه‌السلام را دخترى یازده ساله بود به نام «حمیده»كه با دختران امام‌حسین‌ عليه‌السّلام مى زيست و شبانه روز با ايشان مصاحبت داشت. چون امام حسين عليه السّلام خبر شهادت مسلم عليه السّلام شنيد، قَامَ الْحُسَيْنُ مِنْ مَجْلِسِهِ وَ جَاءَ إِلىٰ الْخَيْمَةِ فَعَزَّزَ الْبِنْتَ، وَ قَرَّبَهَا مِنْ مَنْزِلِهِ، فَحَسَّتِ الْبِنْتُ بِالشَّرِّ، ▪️به خیمه آمد و دختر مسلم را پيش خواست و دست نوازشى بر سر او کشید. دختر مسلم احساس امر ناگواری کرد. لِأَنَّهُ عَلَيْهِ السَّلَامُ كَانَ قَدْ مَسَحَ عَلىٰ رَأسِهَا وَ نَاصِيَتِها، كَمَا يُفْعَلُ بِالْأَيْتَامِ ▪️چراکه دایی‌اش، گاهی دست بر روی سر او می‌کشید همان‌گونه که سر یتیمان را نوازش می‌کنند‌. لذا عرض كرد: يا ابن رسول اللّه! با من ملاطفت بى پدران و عطوفت يتيمان دارى. مگر پدرم را کشته اند؟ فَلَمْ يَتَمَالَكِ الْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ مِنَ الْبُكَاءِ وَ قَالَ: يَا اِبْنَتِي! أَناْ أَبَوكِ، وَ بَنَاتِي أَخَوَاتُكِ ▪️امام حسين عليه السّلام دیگر نتوانست جلوی گریه‌اش را بگیرد ، پس شروع به گریه کردن نمود و فرمود : «اى دخترم! اگر مسلِم نباشد، من پدر تو هستم و دخترانم مثل خواهرانت هستند. دختر مسلم ناله‌ای سر داد و شروع به گریه نمود. دیگر فرزندان مسلم آه سردی کشیدند و به شدت گریستند و عمامه.ها را از روی سر بر زمین گذاشتند. 📚معالي السّبطين،ج ۱ ص۲۶۶ 📚المنتخب،ج ۲ ص۳۷۲ 📚الدّمعة السّاكبة، ج۴ ص ۲۴۷ 📚أسرار الشّهادة ص۲۵ ✍ یا اباعبدالله...  چه خوب دست نوازشی بر سر یتیمه مسلم کشیده‌ای... اما چه بگوییم و چگونه گریه کنیم بر آن ساعتی که دختر یتیمه‌ات ، فاطمه‌ صغری(حضرت سکینه سلام الله علیها) می‌گوید: من بر در خيمه ايستاده بودم و به پدرم و اصحاب او نگاه ميكردم كه با بدن‏هاى بى‏سر نظيرقرباني ها بر روى رمل افتاده‏اند و اسبان بر فراز اجسادشان جولان ميزدند. ➖ من با خودم فكر ميكردم كه آيا بعد از پدرم از دست بنى اميه چه بر سر ما خواهد آمد!؟ آيا ما را بقتل ميرسانند، يا اسير ميكنند؟ ➖ناگاه ديدم مردمى كه بر اسب خود سوارند، زنان را با كعب نيزه خود ميراند و آن زنان به يك ديگر پناهنده ميشدند. تمام معجران و دستبند زنان را ربوده بودند. آن زنان فرياد ميزدند: وَا جَدَّاهُ، وَا اَبَتَاهُ، وَا عَلِيَّا، وَا قِلَّةَ نَاصِرَاهُ، وَا حَسَنَاهُ! آيا فريادرسى نيست كه بفرياد ما برسد، آيا كسى نيست كه از ما دفاع نمايد!؟ ➖قلب من از اين منظره دلخراش دچار خفقان شد و اعضايم به لرزه افتادند. لذا از خوف اينكه مبادا آن مرد نزد من بيايد از طرف راست و چپ خود را به عمه‏ام ام كلثوم ميرساندم. ➖من در همين حال بودم كه ناگاه ديدم آن مرد متوجه من گرديد. من از او فرار كردم- گمان ميكردم كه از دست او سالم خواهم بود. ناگاه ديدم وى مرا دنبال كرد و من از خوف او از خود بيخود شدم، ناگاه ديدم به كعب نيزه به من ضربه ای زد و من با صورت به روى زمين افتادم و او گوشم را پاره كرد و گوشواره و معجرم غارت كرد و خون ها به صورت و سر من فرو ميريخت و آفتاب سرم را ميگداخت... 📚جلاء العيون،ص۶۹۴ کانال رأس الحسین علیه السلام 👇 🆔@hossinemazlom
⭕️مقتل شماره 118 ✴️7روز تا شهادت حضرت مسلم‌ علیه السلام ◼️ گریه من برای حسین است و آل حسین... نقل کرده‌اند: وَ اجْتَمعُوا حَولَهُ، وَ انْتَزعُوا سَيفَهُ مِن عُنُقِه، فَكأنّهُ عند ذلكَ آيِسٌ مِن نَفسِه، فَدَمَعَتْ عَيناهُ، ▪️دوْر مسلم علیه‌السلام را گرفتند و شمشیرش را گردنش نهادند. در این هنگام گویا از خودش ناامید شد و اشک از چشمانس سرازیر شد و فرمود: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ. ➖ عمرو بن عبيد اللّه رو به حضرت کرد و گفت: پهلوانی مثل تو در اینگونه مواقع که گریه نمی کند؟! حضرت مسلم فرمود: إنّي وَ اللّهِ ما لِنَفسي أبكي،وَ لٰكِن أبكي لِأهلي الْمُقبلينِ إلَيَّ، أبكي لِلحسينٍ و آلِ الحسينٍ. ▪️به خدا من برای خودم گریه نمیکنم. گریه من برای کسانی است که دارند به این سرزمین می‌آیند. گریه من برای حسین است و آل حسین علیهم السلام. 📚 التّاريخ،الطّبري، ج۵ ص۳۷۳ 📚 البداية و النّهاية، ج۸ ص۱۵۸ 📚 نفس المهموم،ص۱۱۳ کانال رأس الحسین علیه السلام 👇 🆔 @hossinemazlom
⭕️مقتل 119 🩸جدّ مرا اینگونه کشتند ... در روایتی إمام باقر علیه‌السلام فرمودند: 📋... لَقَدْ قُتِلَ بِالسَّیْفِ وَ السِّنَانِ وَ بِالْحِجَارَةِ وَ بِالْخَشَبِ وَ بِالْعَصَا وَ لَقَدْ أَوْطَئُوهُ الْخَیْلَ بَعْدَ ذَلِکَ. ▪️همانا جدّ مظلوم مرا به وسیله شمشیر و نیزه و سنگ و چوب و عصا کشتند و بعد، بدن مبارکش را پایمال سُمّ ستوران کردند. 📚 بحارالانوار ج۴۵ ص۹۱ ✍️ روضه می‌خوانم از زبان کسی که خودش داغ کربلا دیده در حوالیِ قتلگاه حسین خولی و شمر بی حیا دیده باقرالعلم اینچنین فرمود جدّ ما را به پنج حربه زدند لشگری با تمام بی رحمی به غریبی هزار ضربه زدند یک نفر با هجوم شمشیرش عده ای با هزار سر نیزه بر تنش زخم بی شماره نشست تیر بر تیر، نیزه در نیزه یوسف افتاد بین صدها گرگ پنجه هایی پلید چنگش زد آنکه بی تیر بود و بی نیزه از همان راه دور سنگش زد یوسف افتاد بی رمق در خاک پیش چشم اله و محبوبش بی حیایی رسید و با کینه زد به زخم حسین با چوبش دادِ زینب بلند شد اینجا: پسر مادر مرا نزنید تن صد چاک و بی دفاعش را دیگر اینگونه با عصا نزنید کانال رأس الحسین علیه السلام 👇 🆔@hossinemazlom
⭕️مقتل شماره 120 🩸«زهر» با بدن مبارک امام باقر علیه‌السلام چه کرد ؟! در نقلی آمده است: 📋 يَقبِضُ يَميناً وَ يَبسُطُ شِمالاً مِن شِدّة الألَم إلى أنْ أغمَضَ عَينَيه وَ فاضَت رُوحُهُ الطاهِرة. ▪️زهر با بدن مبارک امام باقر علیه‌السلام کاری کرد که در لحظات آخر آن حضرت از شدت درد به خود می‌پیچید؛ حالِ آن حضرت همینگونه بود تا اینکه چشمانش را بر هم گذاشت و روح مطهرش از بدن جدا شد. 📚العبرة الساکته، ج۳ ص۴۶۴ 📝 از سوز زهر پیکرم آتش گرفت و سوخت یا رب ز پای تا سرم آتش گرفت و سوخت مسمومم و زبانه کشد شعله از تنم از این شراره بسترم آتش گرفت و سوخت من یادگار کرب و بلایم که روز و شب با روضه هاش خاطرم آتش گرفت و سوخت می‌سوخت بین تب تن بابا به خیمه ها صد بار قلب مضطرم آتش گرفت و سوخت هنگامه‌ی غروب که غارت شروع شد هر کس که بود در حرم آتش گرفت و سوخت یک زن نمانده بود که شعله به تن نداشت چادر نماز مادرم آتش گرفت و سوخت معجر دگر به روی سر دختری نماند دیدم که موی خواهرم آتش گرفت و سوخت خنده دگر ندید کسی بر لب رباب تا جای خواب اصغرم آتش گرفت و سوخت در کوفه تا كه رأس حسین شهید را دیدم به نیزه، حنجرم آتش گرفت و سوخت آتش به جان آل پیمبر شد آشنا... از آن زمان که مادرم آتش گرفت و سوخت... کانال رأس الحسین علیه السلام 👇 🆔@hossinemazlom
▪️16 روز تا محرم الحرام 1446 ⭕️ مقتل شماره 119 🩸گویا گرگ‌های بیابان را دارم می‌بینم که چگونه بند بند جسمم را إرباً إربا می‌کنند … در نقل‌ها آمده است: 📍چون‌که سیدالشهداء «صلوات‌الله‌علیه» از مکه تصميم رفتن به عراق را گرفت، به سخنرانى ايستاد و فرمود: 🔖 «ستايش»، از آنِ خداست. هر چه خدا بخواهد [همان می‌شود] و هيچ نيرويى جز از جانب خدا نيست. درود خدا بر پيامبرش باد! 📖 قلّاده مرگ براى فرزندان آدم، چونان گردنبند بر گردن دختر جوان است [ و حتمى است ] و اشتياقى فراوان به ديدار گذشتگانم دارم، مانند اشتياق يعقوب به يوسف. 📋 وَ خُیِّرَ لِی مَصْرَعٌ أَنَا لَاقِیهِ کَأَنِّی بِأَوْصَالِی یَتَقَطَّعُهَا عَسَلَانُ الْفَلَوَاتِ بَیْنَ النَّوَاوِیسِ وَ کَرْبَلَاءَ فَیَمْلَأْنَ مِنِّی أَکْرَاشاً جُوفاً وَ أَجْرِبَةً سُغْباً 👈 برايم «قتلگاهى» انتخاب شده كه به ملاقات آن (گودال) دارم می‌روم! گويا به بند بند جسمم مى‌نگرم كه درندگان بيابان‌ها (کنایه از حرامیان لشکر عمر بن سعد) ، آنها را ميان نَواويس (قبرستان متروکه مسیحی‌ها در نزدیکی نینوا) و كربلا، از هم جدا مى‌كنند و شكمبه‌هاى تُهی و مشک‌های خالی خود را از آن انباشته می‌کنند. 🔖 هيچ چاره‌اى از روزی (سرنوشتى) كه (در لوح الهی) نوشته شده، نيست. خشنودى خدا، خشنودىِ ما اهلبیت است. بر بلاهايش صبر مى‌كنيم و [خدا] پاداش صابران را به ما مى‌دهد. 🗯 پاره هاى تن پيامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله از او جدا نيستند ؛ بلكه آنان در بهشت‌بَرين، جمع خواهند شد و چشم رسول‌ خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به آنان روشن خواهد گرديد و وعده او درباره آنان، عملى خواهد گشت. 📋 مَن كانَ باذِلاً فينا مُهجَتَهُ، ومُوَطِّنا عَلى لِقاءِ اللّهِ نَفسَهُ، فَليَرحَل مَعَنا ؛ فَإِنّي راحِلٌ مُصبِحا إن شاءَ اللّهُ. 🔻هر كه جانش را در راه ما مى‌بخشد و خود را براى ملاقات با خدا آماده كرده، با ما سفر كند. به راستى كه من فردا، به خواست خدا، حركت مى‌كنم. 📚لهوف، ص ۵۲ 📚کشف الغمّه، ص۵۲ ✍ ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود این حرف های مرثیه‌خوانان دروغ بود! ای کاش این روایت پُر غم سند نداشت بر نیزه ها نشاندن قرآن دروغ بود ای کاش گرگِ تاخته بر یوسف حجاز مانند گرگ قصهٔ کنعان دروغ بود! حیف از شکوفه‌ها و دریغ از بهار، کاش برجان باغ، داغ زمستان دروغ بود ... کانال رأس الحسین علیه السلام 👇 🆔@hossinemazlom
▪️4 روز تا محرم الحرام 1446 ⭕️مقتل شماره 120 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُم‏ وَ العَن أعدائهم أَجْمعين 📍از حضرت زین العابدین صلوات اللّه علیه سوال کردند بدن پدر بزرگوارت صلوات اللّه علیه چقدر جراحت بداشت؟ حضرت بعد گریه بسیار،انگشتر را از انگشت نازنین بدر آوردند،فرمودند به خدا قسم به بقدر نگین انگشتر جای درست در بدن پدرم صلوات اللّه علیه نبود. 📗ریاض القدس ۲/۱۳۱ کانال رأس الحسین علیه السلام 👇 🆔@hossinemazlom
1شب تا محرم الحرام 1446 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم‏ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُم‏ وَ العَن أعدائهم أَجْمعين ⭕️مطلب شماره 121 در آن وقت عبدالله بن جعفر گفت : دختر علی! شنیدم وقتی که برادرت نعش علی اکبر صلوات اللّه علیه را به در خیام آورد، اول زنی که از خیمه بیرون آمد تو بودی ولیکن وقتی که نعش دو پسرت را آوردند به خیمه، بیرون نیامدی. [حضرت زینب صلوات اللّه علیها] فرمود : راست است و جهتش این بود ترسیدم مبادا برادرم از من خجالت بکشد [و] حزن و اندوه او زیاد تر شود. 📗نسخه خطی مجالس عندلیب السادات، سید حسین موسوی شیرازی طهرانی، ۷۰۷ کانال رأس الحسین علیه السلام 👇 🆔@hossinemazlom
⭕️مقتل شماره 122 : وقتی که حضرت عباس -صلوات الله علیه- ذوالجناح را آورد، جوانان بنی هاشم همگی دور ذوالجناح را گرفتند و امام مظلوم را باجلال و عظمت بسیار سوار ذوالجناح کردند. 📚 سحاب الدموع فی مصائب خامس اهل العباء، محمد نخجوانی، چاپ سنگی ۱۳۲۶ ه.ق تبریز، خروج الحسین لمدینة ص۲۵(pdf) 🩸کاروان امام حسین علیه السلام به کربلا رسید... آخ زینب.... کانال رأس الحسین علیه السلام 👇 🆔@hossinemazlom
⭕️ مقتل شماره 125 🩸ضربه‌ که به دست عبدالله «علیه‌السلام» زدند، ناله کشید:«وا أُمّاه…» مرحوم علامه مجلسی چنین نقل می‌کند: 🥀 وقتی که در میانه گودال قتلگاه، عبدالله بن الحسن علیهماالسلام در برابر حرمله ملعون (و یا به نقلی أبجر بن کعب) ایستاد و فرمود: ای‌زنازاده! عمویم را می‌کشی؟! 📋 فَضَرَبَهُ بِالسَّیفِ فَاتَّقاهُ الغُلامُ بِیَدِهِ فَأطَنَّها إلَی الجِلد ▪️آن نانجیب با شمشیری خواست ضربه‌ای به سیدالشهداء علیه‌السلام وارد کند که عبدالله علیه‌السلام دستش را جلو آورد و ضربه شمشیر دست او را به پوستی آویزان کرد. 📋 فإذًا هِیَ مُعلّقةٌ فَنادیٰ الغُلامُ «یا أمّاه» ▪️در همان هنگام که دستش به پوستی آویزان شد، ناله‌ای از دل کشید و فریاد برآورد:«آه … ای مادر!» 📚بحارالانوار ج۴۵ ص۵۳ ✍ ابن الکریمم و پسرِ شاهِ بی حرم از خیمه آمدم به تماشایِ دلبرم من از تبارِ شیرِ جمل هستم ای سپاه ده ساله ام ولی ز رگ و خونِ حیدرم خالی کنید دورِ بزرگِ قبیله را تعظیم کن سپاه، به این شاهِ محترم خونِ حسن میانِ رگم موج می زند گردن زده ز ازرقِ شامی برادرم از خیمه پابرهنه دویدم به قتلگاه افتاده شاه رویِ زمین در برابرم تا استخوانِ بازوی من بی هوا شکست بی اختیار ناله زدم وای مادرم تا آمدم بغل کُنمت حرمله رسید پاشیده شد به ضربه ی یک تیر،حنجرم ممزوج شد حسین و حسن زیرِ ضربه ها اینجا به بعد روضه بخوانم من از شما باجانِ فاطمه که چنین تا نمی‌کنند جان دادنِ غریب تماشا نمی‌کنند زهرا نشسته گوشه ی گودالِ قتلگاه باحالِ مادر از چه مدارا نمی‌کنند خالی کنید دورِ عمویِ غریب من دورِ کسی که هلهله برپا نمی کنند یابن الدعی مکن همه جا نیزه را فرو پهنایِ نیزه را به گلو جا نمی کنند بردار پایِ نحس خود از رویِ صورتش این گونه بغضِ سینه ی خود وا نمی کنند در پیشِ چشم عمه رها کن محاسنش شیب الخضیب را همه معنا نمی کنند در بین دنده ها مَشِکَن چوبِ نیزه را از بهرِ جایزه به تن امضا نمی کنند آقایِ عالم است برهنه نکن تنش بر بُردنِ لباس تَقَلا نمی کنند کانال رأس الحسین علیه السلام 👇 🆔@hossinemazlom
⭕️ مقتل شماره 126 🩸به وقت وداع، سیدالشهداء‌ و حضرت قاسم علیهماالسلام آن قدر گریه کردند تا از هوش رفتند ...| سیدالشهداء علیه‌السلام چگونه قاسم علیه‌السلام را روانه میدان نمود... در نقل‌ها آمده است: 🥀 حضرت قاسم علیه‌السلام خود را آماده ساخت و محضر مبارک عمویش رسید؛ همین که نظر مبارک آن حضرت به او افتاد که عازم جهاد گردیده است؛ 📋اِعْتَنَقَهُ وَ جَعَلا یَبْکِیانِ حَتّی غُشِیَ عَلَیْهِما. ▪️حضرت دستها را به گردن قاسم درآورد و آن قدر هر دو گریستند که بیهوش شدند. 🥀 پس همین که به هوش آمدند، قاسم علیه‌السلام عرض کرد: ای عموجان! مرا رخصت فرما تا به جنگ اعداء بروم. سیدالشهداء علیه‌السلام ابا کردند از اجازه دادنِ به او. 📋 فَلم یَزَلِ الغُلامُ یُقبّلُ یَدَیه وَ رِجلَیه ▪️در این‌جا بود که قاسم علیه‌السلام به دست و پای عموجانش افتاد و پیوسته آن‌ها را می‌بوسید. 🥀 سیدالشهداء علیه‌السلام وقتی که اصرار و پافشاری او را مشاهده نمود، 📋 شَقَّ اَزْیاقَ الْقاسِمِ وَ قَطَعَ عِمامَتَهُ نِصْفَیْنِ نِصْفا اَدْلاها عَلی وَجْهِهِ بِصُورَةِ الْکَفَنِ وَ شَدَّ نِصْفَهَا الاْخَرِ عَلی رَأْسِهِ ▪️جامه قاسم را چاک زد و عمامه او را دو قسمت نمود و قسمتی را به سر او بست و صورتش را پوشانید و قسمت دیگر را به صورت کفن بر قامتش پوشانید و شمشیری حمایل او کرد و روانه قتالش نمود. 📚مقتل الحسين علیه‌السلام،خوارزمی،ج۲ ص۲۷ 📚المنتخب ج۲ ص۳۷۲ 📚الدمعة الساکبة،ج۴ ص۳۱۵ 📚انوار الشهاده، ص۱۶۵ ✍ نجمه در خیمه پریشان شدنت را چه‌کند یک حرم چاک گریبان شدنت را چه‌کند گفت دنبالِ تو عمه چقدر ماه شدی حسرتِ مثلِ حسن جان شدنت را چه‌کند سعی کردم که نفهمند چه شد با تو ، عمو قدِ عباس نمایان شدنت را چه کند بی زره رفتی و عباس به قربانت رفت حال ای حنجره قربان شدنت را چه‌کند اینقدر چگ مزن روی زمین پیشِ حسن پدرت دست به دامان شدنت را چه‌کند دیدم انگشت به دندان شدن لشکر را مانده بود اینهمه طوفان شدنت را چه‌کند کاش می‌شد که نفهمند یتیمی  که نشد نیزه هم ماند خرامان شدنت را چه‌کند با همین پیرهنِ ساده تو را چشم زدند سنگ فهمید به میدان شدنت را چه‌کند آنقدر خورد که دندانِ تو را با خود بُرد سنگ دانست که خندان شدنت را چه‌کند هِی سپاه از روی تو رد شده و برمی‌گشت حال این دشت فراوان شدنت را چه‌کند سینه‌ات نرم که شد مادرم آمد اما... مادرم پاره‌ی قرآن شدنت را چه‌کند خوش دلم بود عزیزم ضربانم باشی نوجوانم نشد آخر که جوانم باشی کانال رأس الحسین علیه السلام 👇 🆔@hossinemazlom
⭕️مقتل شماره 127 🩸آه … از وقتی که بدن نازنین علیه‌السلام را از قبر بیرون کشیدند و سر او را بریدند ‌و‌بر نیزه زدند … در نقلی آمده است: 🥀 وقتی که حرمله (و یا نقلی دیگر ابوخلیق) را به نزد مختار آوردند، گفت، مختار از نحوه شهادت علی اصغر علیه‌السلام سوال نمود که در آخر حرمله نانجیب گفت: 🥀 به خدا قسم نگذاشتند بدن آن طفل صحیح و سالم بماند. روز یازدهم سر هر شهیدی به سرداری دادند که جهت افتخار بر نیزه کُنَد و به کوفه نزد ابن زیاد برد و جایزه بگیر. 🥀 به ابو ایوب غنوی که سرکرده بیل‌داران بود سری از شهدا نرسید. لذا به بیل‌داران دستور داد تا زمین کربلا را زیر و رو کردند و جسد آن طفل را یافتند و بیرون آورده و سرش را بریدند و بر سر نیزه زدند و به کوفه آوردند. 🔖 مقتل "مُبکِی العیون" نوشته است: 🥀 چون سر های شهدا را به نزد عمر ابن سعد ملعون آوردند،گفت یک سر دیگر باقیست. گفتند آن سر شیرخوار حسین علیه‌السلام است که او را به دست خود دفن کرده است. 🥀 آن ملعون گفت: بروید به دنبال او و هر نحوی شده سر او را به نزد من بیاورید. پس جمعی پیاده آمدند و با بیل و نیزه دنبال پیکر مطهر آن طفل گشتند و در نهایت آن پیکر مطهر را پیدا کرده و نعش او را از خاک بیرون آورده و سرش را جدا کردند و نزد ابن سعد لعین آوردند و با سرهای شهدا به شام بردند. 📚 مُبکی العیون،ص۱۹۲ (نسخه خطی) 📚 ریاض القدس ج٢ ص١٠۴ (نسخه خطی) 📚 سفینة النجاة ج٢ ص٢٧٣ 📚 بحرالمصائب ج۴ ص٣۵۴ کانال رأس الحسین علیه السلام 👇 🆔@hossinemazlom