کودکی هایمان چه خوب بود
یادت هست
من وتو هم بازی هم بودیم
ما بازی میکردیم و پدربزرگ مان رسول الله نگاهمان میکرد
مادرمان حضرت فاطمه برایمان آب می آورد تا تشنه نباشیم
یادت هست باهم کشتی میگرفتیم من هنوز چشمانت را فراموش نکردم
اما الان اینجا نه پدر بزرگ هست نه مادرمان
ومن تشنه وعطشان میان گودالم
اما چرا من میبینمت
همان چشمها همان نگاه
خون از چشم هایم کنار میرود
بهتر میبینم حسن جان
عبدالله پسرت خودش را روی من انداخته است
چقدر چشم هایش شبیه توست برادرم
نیستی برادر جان اما یادگارت برای نجات من خودش را سپر کرده است.
✍مریم قدوسی
#عبدالله_حسن
#غریب_مادر_حسن
#غریب_مادر_حسین
╭─════════════•❖•╮
🔸 شبكه نویسندگان حوزوی خراسان
╰─•❖•════════════─╯
https://eitaa.com/joinchat/3164274938C4f975d6c1b