eitaa logo
فتح فرهنگی تبلیغی حوزه علمیه خراسان
8.5هزار دنبال‌کننده
15.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
277 فایل
﷽ امام خامنه‌ای حفظه‌الله:عرصه فرهنگی عرصه جهاد است کانال رسمی معاونت فرهنگی تبلیغی حوزه علمیه خراسان @howzehfarhang 📩 ارتباط با ما: @Moavenattablighkh 📌 راه‌های ارتباطی با همکاران معاونت https://eitaa.com/howzehfarhang/20148
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 تصویر از راست آیت الله العظمی محمد رضا طبسی نجفی و آیت الله العظمی امام خمینی رضوان الله علیهما در نجف منزل امام ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
....روزی يک پول 🔸 آیت الله العظمی محمد رضا طبسی نجفی: در دوران کودکی و نوجوانی در طبس، صبحها برای درس تفسیر و فقه به مسجد آقامیرزا ابوالحسن جندقی می رفتم. پدرم برای تشویق من به سحرخیزی و برای اینکه با او به مسجد بروم، روزی یک پول(چهل پول مساوی با یک ریال بود) میداد. 🔸 بدین ترتیب به سحرخیزی و رفتن به مسجد عادت کردم و منش من شد، پدرم در حق من بسیار دعا می کرد و می گفت: «امیدوارم هرکجا باشی، نانت گرم و آبت سرد باشد.» آن روزها معنای حرفش را درک نمی کردم؛ ولی اینک آثار دعای او را با تمام وجود لمس می کنم. 🔸 هنگامی که پدرم رحلت کرد، ما هفت برادر و خواهر بودیم؛ چهار پسر و سه دختر، سهم الارث من شصت تومان شد؛ ولی بحمدالله در همه جا صاحبخانه بودم و در نهایت راحتی و عزت به سر برده ام. 🔸 در پانزده سالگی، از طبس به مشهد هجرت کردم و مشغول تحصیل در حوزهٔ علمیهٔ مشهد شدم، صبح ها برای درس لمعهٔ سیدمحمدباقر آستانه از مدرسهٔ سلیمان خان بالا خیابان، منزل او می رفتیم. 🔸 روزی یک ورق از لمعه تدریس می کرد، گاهی به قدری دو اتاق پر از جمعیت می شد که ما بیرون و روی برف می نشستیم و درس گوش میدادیم، درسی تقریباً دو ساعت طول می کشید، آن موقع تقریباً هجده سال داشتم. 🔸 هفت نفر در یک حجره مدرسهٔ فیضیه، برادرانه باهم زندگی میکردیم، هنگامی که شهریه می گرفتیم، همه را در کیسه ای می ریختیم تا هر کس هر چه برای شام و نهار میل دارد، بخرد، روزهای پنجشنبه و جمعه برای استراحت و تفریح به بیرون قم می رفتیم. 🔸 گاهی اوقات سید محمد تقی خوانساری و سید احمد خوانساری را با خود به باغ می بردیم، گاهی هم سید علی یثربی و گاهی سید محمد حجت را می بردیم، هنگام ظهر در همان باغ، هر یک از ما هفت نفر جلو می ایستاد، بقیه به او اقتدا می کردیم. این هفت نفر، من بودم و سید محمد بروجردی، شیخ علی اصغر صالحی، سید محمد قزوینی و... 🌤«اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج»🌤 ✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان ╭┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╮ 🆔 @howzehfarhang🇮🇷 🌐 farhangi.hozehkh.com ╰┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╯
💠 نگاهی مختصر به زندگی بهاءالدین محمدبن‌حسین عاملی؛ معروف به شیخ بهایی (ره) دانشمند و نظریه‌ پرداز شیعه و صاحب آثار متعدد در فنون مختلف ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
♻️ بهاءالدین محمدبن‌حسین عاملی؛معروف به شیخ بهایی متولد جبل عامل، دانشمند و نظریه‌ پرداز شیعه و صاحب آثار متعدد در فنون مختلف است. ♻️ هوش و استعداد منحصر به فرد یکی از ویژگی های بارز اوست، او مدتی در دربار صفوی در اصفهان منصب شیخ الاسلامی داشت. ♻️ شیخ بهایی شاگردان زیادی تربیت كرده است ملاصدرای شیرازی و ملا محمدتقی مجلسی اول (پدر مجلسی دوم، صاحب كتاب بحارالانوار) از شاگردان اویند. ♻️ شیخ بهایی در اثر ذكاوت و استعداد فطری كه داشت، با بهره گیری از پدر و محیط علمی و فضیلتی اصفهان توانست در علوم و دانش های متداول عصر تبحری بدست آورد، تا آن جا كه برخی در توصیف او گفته اند: علامه جهان بشر و مجدد دین در قرن یازدهم، كه ریاست مذهب و ملت به او منتهی گردید، در علوم و فنون اسلامی فنی وجود نداشته باشد كه او را در آن بهره ای نباشد. ♻️ شیخ بهائی محضر اساتید متعدد در رشته های مختلف را درك كرده، و به علاوه دارای استعداد و ذوقی سرشار بوده است، مردی جامع بوده و تالیفات متنوعی دارد. ♻️ او هم ادیب بوده و هم شاعر و هم فیلسوف و هم ریاضی دان و هم فقیه و هم مفسر و از طب نیز بی بهره نبوده است. ♻️ او اولین كسی است كه یك دوره فقه غیر استدلالی به صورت رساله عملیه به زبان فارسی نوشت آن كتاب همان است كه به نام جامع عباسی معروف است. ♻️ شیخ بهایی در زمینه های مختلف اطلاعات و آگاهی دارد و همین آگاهی و وسعت معلومات، نوعی جاذبیت به آثار او بخشیده است كه از میان انبوه آثار گذشتگان، كتاب ها و تالیفات او را به صورت كتاب روز و مورد علاقه درآورده است فی المثل در كتاب اربعین كه یك كتاب حدیثی و فقهی است، از مسائل ریاضی و هیات نیز استفاده كرده است، و مسائل آن ها را به صورت روشن و ملموس در اختیار خواننده قرار داده است. ♻️ کتاب فلاح السائل او توسط حجت الاسلام نظری منفرد به فارسی ترجمه شده است، در تحقیقی که انجام شده، شمار کتابهای ایشان به صورت مستدل و قطعی، یکصد و بیست و سه عنوان بر شمرده شده است. ♻️ شیخ بهایی، به اختلافات در خصوص مساله آب اصفهان نیز پایان داد و با نوشتن طوماری مفصل به دعوای طولانی آب اصفهان در زمان خودش و سالهای طولانی خاتمه داد. ♻️ البته امروزه با گسترش شهر نشینی و ایجاد صنایع متعدد در استان اصفهان و کاهش نزولات آسمانی و منابع زمینی، وقایع جدیدی در حوزه آب در اصفهان رخ داده که تدبیر عمومی و صرفه جویی فراگیر برای عبور از این بحران ضروری به نظر میرسد. ♻️ مزار ایشان در حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام قرار دارد. 🌤«اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج»🌤 ✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان ╭┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╮ 🆔 @howzehfarhang🇮🇷 🌐 farhangi.hozehkh.com ╰┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╯
🔰 محدث عالیمقام مرحوم شیخ صدوق(ره) 🍁 ولادت این عالم فقیه حوالی سال ۳۰۵ ه. ق همزمان با آغاز نیابت حسین بن روح سومین نائب خاص امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) هم زمان بوده است. 🍁 پدر بزرگوار شیخ صدوق علی بن الحسین بن بابویه قمی، از فقهای بزرگ اسلام و در زمان امام حسن عسگری (ع) و امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) می زیسته و مورد احترام آن امامان بوده است. 🍁 در نامه ای که امام حسن عسگری (ع) به علی بن بابویه نوشته وی را با کلماتی چون: شیخ معتمد و فقیه من خطاب کرده است. 🍁 پدر شیخ صدوق در قم بدنیا آمد و زندگی را آنجا گذارند و در همان شهر نیز وفات کرده است، پدر شیخ صدوق در ایام زندگی پر برکت خویش نزدیک دویست جلد کتاب تألیف کرده است. 🍁 عمر با برکت پدر شیخ صدوق از پنجاه می گذشت و هنوز فرزندی نداشت از این رو به حضرت ولی عصر (عج) متوسل شده طی نامه ای به وسیله حسین بن روح که یکی از نمایندگان خاص امام زمان بود تقاضای دعا کرد تا آن حضرت از خداوند، فرزند صالحی برای او بخواهد. 🍁 ولی عصر (عج) دعا کرده و برای ابن بابویه نوشتند: « برای تو از خداوند خواستیم دو پسر روزیت شود که اهل خیر و برکت باشند.» 🍁 پس از دعای امام زمان بود که ابن بابویه صاحب فرزندی شد که نامش را محمد نامید و بعدها عالمی بزرگ و فقیه ای نام آور شد. او همان شیخ صدوق است. 🍁 پس از مرحوم کلینی نویسنده کتاب ارزشمند اصول کافی، صدوق از بزرگترین محدثان عصر خود به شمار می رود‌. 🍁 شیخ صدوق سالها از محضر کلینی استفاده نموده و به شنیدن و جمع آوری احادیث ائمه (ع) مشغول بوده است؛ اما بر خلاف شخصیت علمی مرحوم کلینی که بیشتر از جهت جمع آوری، بررسی و نقل حدیث مشهور است، شیخ صدوق در سه زمینه روایت، مباحث کلام و فقه برحسته و ممتاز بوده است. 🍁 شیخ طوسی تعداد کتابهای شیخ صدوق را در حدود سیصد جلد بر شمرده که اکنون تنها حدود بیست جلد از این کتابهای ارزشمند در اختیار ماست برخی از مهمترین آثار ایشان عبارتند از: 📙 من لا یحضره الفقیه (دومین کتاب از کتب اربعه) 📙 علل الشرایع (درباره فلسفه احکام) احکام 📙 کمال الدین و تمام النعمه (درباره اثبات وجود امام زمان) 📚 کتاب التوحید، الخصال، امالی و عیون اخبار الرضا 🍁 سرانجام این فقیه وارسته پس از گذشت هفتاد و چند سال از عمر پر برکتش در سال ۳۸۱ ه.ق دعوت حق را لبیک گفت و در شهر ری در قبرستانی که امروز ابن بابویه خوانده میشود به خاک سپرده شد. 🌤«اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج»🌤 ✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان ╭┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╮ 🆔 @howzehfarhang🇮🇷 🌐 farhangi.hozehkh.com ╰┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╯
🔰 ...فقط نصف دینار 🔸 سید محمد بن حسین موسوی معروف به شریف رضی، این عالم گردآورنده سخنان و خطبه های حضرت علی (سلام الله علیه)در کتاب بی نظیرش نهج البلاغه» است، این سید شریف طوری بود که از هیچ شخصی هدیه و یا کمک مالی و یا حتی پاداشی که در ازای کار و کوشش او در راه خدمت به اسلام و علم به او تقدیم می کردند، نمی پذیرفت. 🔸 پادشاهان آل بویه با راهکارهای زیادی سعی بر این داشتند که از بخشش هایشان به او، چیزی بگیرد و قبول کند ولی او تلاششان را بی نتیجه گذاشت. 🔸 یک بار یکی از وزرا ملقب به «فخرالملک» و کنیه اش «ابوغالب» فرصت را مغتنم شمرد تا پولی را به منظور هدیه برای تولد یکی از پسران سید بفرستد، پس هدیه را برایش فرستاد و نامه ای هم با آن بود: «از عادات دوستان در مناسبت های اینچنین این است که پولی به زن قابله بدهند.» خواهشمندم که آن را بپذیرید. 🔸 و سید شریف رضی کاری نکرد جز اینکه آن را پس فرستاد و نامه ای همراه آن نوشت که: «از عادات ما نیست که زن غریبه ای بر احوالات خانواده مان آگاه شود و زنانمان خود وظیفه به دنیا آوردن را ادا می کنند و نه پاداشی می گیرند و نه هدیه ای.» 🔸 پس دوباره آن وزیر هدیه را که شامل هزار دینار، که پول زیادی در آن موقع به حساب می آمد فرستاد و گفت: این هدیه ای برای تازه دنیا آمده است و کاری به شما ندارد، پس شریف رضی آن را باز فرستاد و به فرستنده گفت: همانا فرزندان مان هم از کسی چیزی نمی پذیرند و بار دیگر وزیر آن را فرستاد و گفت: «بین شاگردان طلبه ات که به کلاس درست می آیند توزیع کن»، پس سید رضی آنرا جلوی شاگردانش باز کرد و گفت: هر کسی که احتیاج دارد برخیزد و بگیرد. 🔸 پس یک نفر از میان آن طلبه ها برخاست و فقط نصف دینار برداشت، سید رضی از او پرسید: چرا همه اینها را بر نمی داری؟ آن شاگرد گفت: دیروز روغن چراغ اتاق ام تمام شد و من به خزانه داری شما آمدم تا کمی روغن بردارم ولی درب قفل بو، و من هم کلید نداشتم. 🔸 به بقالی رفتم و به نسیه کمی روغن برای چراغم گرفتم و حالا این نصف دینار را برای بستن بدهی می خواهم و نه بیشتر، در نهایت، عاقبت هدیه این بود که برای دفعه سوم به آن وزیر برگشت و فقط نصف دینار از آن برداشته شده بود. 🔸 بعداز این قضیه سید شریف رضی برای هر کدام از شاگردانش یک کلید ساخت تا هرگاه که بخواهند و احتیاج داشته باشند از بیت المال برداشت کنند و عجیب آنست که شاگردانش جز برای حاجت های ضروری شان چیزی برنمی داشتند. ▪️«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّه»▪️ ✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان ╭┅┅┅┅❀🍃🖤🍃❀┅┅┅┅╮ 🆔 @howzehfarhang🇮🇷 🌐 farhangi.hozehkh.com ╰┅┅┅┅❀🍃🖤🍃❀┅┅┅┅╯
...دست تکان می دادند 🔸 علت تبعید آیت الله اصفهانی و نایینی و شهرستانی این بود که دولت عراق، شیخ مهدی خالصی را به ایران تبعید کرده بود، در آن حال، سید اصفهانی و نایینی در مقام اعتراض به دولت برآمدند و به امید اینکه شاید بتوانند آقای خالصی را برگردانند، به کربلا رفتند؛ ولی متأسفانه هیچ کس از مردم نجف. از حرکت ایشان (اصفهانی و نایینی) پشتیبانی نکرد؛ تا اینکه آن دو بزرگوار وارد کربلا شدند. 🔸 دولت عراق گمان می کرد مردم به طرفداری از سید، دست به اعتصاب میزنند و مغازه ها و بازار را تعطیل می کنند؛ بنابراین به فرماندار کربلا (صالح حمامه) دستور داد که در صورت مشاهده کوچکترین اجتماع و تحرک مردم به طرفداری از سید، به سرعت حکم تبعید ایشان را لغو کند و هیچ تعرضی به وی نکند؛ ولی اگر مردم اعتراض نکردند، سید را از عراق به ایران تبعید کند. 🔸 صالح حمامه نیز چون هیچ عکس العملی از مردم ندید، ماشین را نزدیک خیمه گاه آماده کرد و با نهایت بی احترامی گفت: «مَن ابوالحسن الاصفهانی؟ اركب... مَن میرزا حسین نایینی؟ اركب...» مردم بی وفا فقط نظاره گر بودند و برای خداحافظی، دست تکان می دادند. 🔸 سید و نایینی را تبعید کردند؛ اما در یک فرسخی قم، حاج شیخ عبدالکریم حائری پس از تعطیل کردن درس، به همراه اهل علم (طلبه ها) پیاده به استقبال آن دو بزرگوار رفتند و با کمال احترام، آنها را وارد شهر کردند. 🔸 سید در همین خانه فعلی مرحوم آیت الله بروجردی، رحل اقامت کرد و مرحوم نایینی در محله ارک ساکن شد. پس از دید و بازدید، مرحوم نایینی و سید اصفهانی شهریه دادند و درس را شروع کردند، به مدت نه ماه، وضعیت بدین ترتیب بود، تا اینکه آنها را به اجبار به عراق آوردند؛ ولی از ایشان ضمانت گرفتند که در سیاست دخالت نکنند. 🔸 البته علت اصلی تبعید آقای خالصی این بود که به مجلس شورای عراق اعتراض داشت و می گفت: «این مجلس، فرمایشی است، نه مردمی و باید از شیعیان نیز در آن عضوی وجود داشته باشد.» سید اصفهانی و نایینی نیز ازاو طرف داری کردند. 🔸 هنگامی که آیت الله العظمی سید ابوالحسن سید اصفهانی می خواست از لبنان(در بعلبک بستری بود) به عراق برگردد، به عبدالحمید، خادم خود، فرمود: «امروز برایم ماهی درست کن.» 🔸 پیشکار سید می گوید: وقتی غذا را آماده کردم و خدمتش بردم، مقداری میل کرد و فرمود: «باقی مانده را نگه دارید تا در هواپیما بخورم.» نزدیک بغداد که رسیدیم، غذا خواست. عرض کردم: پس از فرود طياره تقدیم می کنم.» سید قبول کرد، هواپیما در بغداد فرود آمد، او هم پیاده شد و به کاظمین و به محل استراحت آمدیم. 🔸 ناگهان شیخی کاغذی آورد و به سید تقدیم کرد که در آن، مطالب خلاف واقع درج شده بود و به سید تهمت زده بودند. شاید همان مطالب سبب رحلت و دق کردن سید شد. آن کاغذ به اسم «ندای حق» بود و مطالب نامربوطی در آن درج شده بود؛ از جمله اینکه سید خرفت شده است. 🔸 آن شیخ می خواست آن کاغذ را به سید بدهد تا او بیشتر اذیت شود، شخصی به نام سیدباقر بطلاط به آن شیخ گفت: «ما هم این مطالب را می دانیم؛ ولی اکنون صلاح نیست این نامه را به سید بدهید؛ چون خسته است و تازه از سفر رسیده است.» ولی او لجاجت کرد و گفت: «باید نزد سید بروم.» بالاخره اجازه ورود گرفت و سید به احترام او تمام قد برخاست، او هم نامه را تقدیم کرد و رفت، سید مشغول خواندن نامه شد؛ ولی ناگهان قطرات اشک از چشمش جاری شد و کاغذ را روی زمین گذاشت و رواندازی روی خود کشید و خوابید. لحظه ای بعد، خدمتش آمدم و گفتم: «آقا مقداری ماهی (غذا) بیاورم؟» فرمود: «خیر، غذا نمیخواهم.» خواب همان و رحلت نیز همان. ▪️«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّه»▪️ ✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان ╭┅┅┅┅❀🍃🖤🍃❀┅┅┅┅╮ 🆔 @howzehfarhang🇮🇷 🌐 farhangi.hozehkh.com ╰┅┅┅┅❀🍃🖤🍃❀┅┅┅┅╯
🔰 نگاهی مختصر به زندگی شیخ مرتضای انصاری عالم عامل و فقیه بزرگوار، استاد الفقهاء و المجتهدین و صاحب کتابهای متعدد و از جمله رسائل و مکاسب محرمه ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
🌕 عصر زندگی شیخ مصادف بود با مرجعیت عامه آیه الله شیخ موسی کاشف الغطاء تا سال ۱۲۵۶ ق و بعد از مرحوم شیخ موسی، زعامت دینی به برادرش آیه الله شیخ حسن کاشف الغطاء تا سال ۱۲۶۲ ق و بعد از رحلت ایشان مرجعیت عامه به آیه الله شیخ محمد حسن صاحب جواهر منتقل شد. 🔴 در سال ۱۲۶۶ ق آیه الله شیخ محمد حسن صاحب جواهر در لحظات آخر حیاتش در جمع علماء بزرگان شیعه که برای تعیین تکلیف مرجعیت و زعامت دینی به حضورش رسیده بودند پرسید: بقیه علما محترم کجا هستند؟ عرض رسید که علما حوزه همگی در خدمت شما هستند، نگاهی دیگر همراه با تبسمی نمود و فرمود: آری هستند اما عالمی در این شهر (نجف ) است که در جمع نیست. 🔵 مجددا به عرض رسید که خیر آقا همگی خدمت شما هستند، آنگاه فرمود: پس ملا مرتضی کجاست؟ عده ای به جستجوی وی پرداختند و پس از مدتی شیخ را در حرم امیر المومنین (ع) یافتند که مشغول دعا جهت بهبودی و سلامتی صاحب جواهر بود. 🌕 جریان را به عرض شیخ انصاری رسانده و ایشان نیز به حضور صاحب جواهر رسیدند، صاحب جواهر نفس عمیقی کشید و رو به حضار نمود و فرمود: «هذا مرجعکم من بعدی» و آنگاه رو به شیخ انصاری نمود و فرمود: «قلل من احتیاطک فان الشریعه سمحه سهله» ای شیخ تو هم از احتیاط خود کم کن چه اینکه، دین اسلام سهل و آسان است. 🔴 شیخ مرتضی رخساری سرخ و نمکین، بدنی نحیف و چشمانی ضعیف داشته و محاسنش را با حنا رنگ می بست، بر سرش عمامه بزرگی از کرباس و به تن قبایی سفید رنگ از جنس کرباس و عبایی سرخ رنگ از جنس پشم به دوش داشت. 🔵 شیخ مرتضی دارای همتی بلند، اخلاقی نیکو، زهد و تقوایی بی نظیر بوده و در سلوک با شاگردان استادی بی بدیل، پدری مهربان و مربیی دلسوز بودند. 🌕 میرزا حبیب الله رشتی گفته است: «شیخ سه چیز ممتاز داشت، علم، ریاست، تقوا، که ریاست را به میرزا محمد حسین شیرازی داده، علم را به من و تقوا را با خود به قبر برد. 🔴 شیخ مرتضای انصاری هیجدهم جمادی الثانی سال ۱۲۸۱ قمری و پس از ۶۷ سال عمر با برکت اما پر زحمت، در نجف اشرف طی یک بیماری دارفانی را وداع گفت و در حجره ای متصل به باب قبله حرم مقتدایش حضرت امیر المومنین علی علیه السلام به خاک سپرده شد. ▪️«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّه»▪️ ✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان ╭┅┅┅┅❀🍃🖤🍃❀┅┅┅┅╮ 🆔 @howzehfarhang🇮🇷 🌐 farhangi.hozehkh.com ╰┅┅┅┅❀🍃🖤🍃❀┅┅┅┅╯
🔰 نگاهی مختصر به زندگی ابوعلی، فضل بن حسن طبرسی از دانشمندان نامی شیعه ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
🌕 امین الاسلام، ابوعلی، فضل بن حسن طَبْرِسی، از دانشمندان نامی شیعه، در سده ششم هجری است، اصل او از تفرش، ولی زادگاهش به احتمال زیاد شهر مقدس مشهد است. 🔴 طبرسی، در سال ۴۶۸ یا ۴۶۹ ق در این شهر به دنیا آمد و بیش از پنجاه سال از عمرش را در شهرهای مشهد و سبزوار، به تدریس و تحقیق و تألیف گذرانْد. 🔵 نوشته ها و آثارمتعددی از امین الاسلام طبرسی به یادگار مانده که جملگی، از فضل و دانش آن عالم کوشا و اندیشمندِ توانا حکایت می کند. 🌕 برخی از گنجینه آثار او بدین شرح است: مَجْمَعُ البَیانِ لِعلوم القرآن، جَوامِع الجامِع، الکافِی الشّافی، اِعلامُ الوَری بِاَعلامِ الهُدی، اَسرارُ الامامة، مِشکوةُ الانوار فی الاخبار، مَعارِج السّؤال، تاجُ الموالید، حقائق الامور، کُنوز النجاح و اَلفائق. 🔴 مرحوم علامه طبرسی رحمه الله، در مقدمه کتاب جوامع الجامع خود، قرآن کریم، این کلام بی مانند الهی را، چنین توصیف می کند: «قرآن، نور و دلیل است و برهانش آشکار و جلوه اش جدا کننده حق از باطل است. 🔵 معجزه ای است که همواره باقی خواهد بود، دلیل و راهنمایی است پایدار، که برای همیشه، بشر را به گفتار و کردار نیک هدایت می کند و او را از لغزش و انحراف باز می دارد. 🌕 قرآن کتابی است که گوش از شنیدنش آزرده نمی شود و جان ها را خسته نمی کند، معدن تمام علوم و سرچشمه همه دانش هاست. درمان دل های بیمار و هدایت و رحمت برای مؤمنان است که جبرئیل آن را بر خاتم پیامبران نازل کرد تا با زبان عربی رسا، به انذار مردم بپردازد. 🔴 امام و پیشوای مفسران، امین الاسلام طبرسی رحمه الله ، پس از ۷۹ یا ۸۰ سال زندگیِ با برکت و سراسر خدمت به اسلام و مردمان، شبانگاه روز نهم ذیحجه سال ۵۴۸ ق، در شب عید قربان، در شهر سبزوار به دیار حق شتافت و جهان اسلام را در عزایش سیه پوش ساخته، در سوگ نشاند. 🔵 البته برخی از نویسندگان اسلامی، شیخ طبرسی را به عنوان «شهید» یاد کرده و گفته اند که به احتمال فراوان، طبرسی هم مانند بسیاری از عالمان شیعه و سنی، در شورش غُزّان در منطقه بیهق، به درجه رفیع شهادت رسیده باشد. 🌕 پس از درگذشت علامه طبرسی رحمه الله، پیکر پاکش، از سبزوار به شهر مقدس مشهد انتقال یافته و در نزدیکی حرم مطهر امام رضا علیه السلام ، درمحلی به نام قبرستان قتلگاه به خاک سپرده شد. 🔴 آرام گاه آن عزیز که در ابتدای خیابان طبرسی واقع شده، از آغاز، محل زیارت مؤمنان بوده است. 🔵 درسال ۱۳۷۰ شمسی، به دلیل عملیات توسعه خیابان و اجرای طرح عظیم فلکه حضرت، با تزریق بتون به اطراف قبر، مکعّبی سیمانی حاوی جسد مطهر آن عالم فرزانه ساخته شد و قبر ایشان، به وسط «باغ رضوان» انتقال یافت. ▪️«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّه»▪️ ✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان ╭┅┅┅┅❀🍃🖤🍃❀┅┅┅┅╮ 🆔 @howzehfarhang🇮🇷 🌐 farhangi.hozehkh.com ╰┅┅┅┅❀🍃🖤🍃❀┅┅┅┅╯
🔰 آیت الله شیخ ابوالقاسم خزعلی ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
🌕 آیت الله ابوالقاسم خزعلی فروردین ۱۳۰۴ در بروجرد به دنیا آمد، تحصیل علوم دینی را در حوزه علمیه مشهد آغاز کرد و در قم ادامه داد و در کلاس‌های درس امام خمینی(ره)، آیت‌الله بهجت و علامه طباطبایی حضور یافتند. 🔴 ایشان حافظ کل قرآن کریم و نهج‌البلاغه بود وآخرین اثرشان با عنوان کتاب «نگاهی به قطره‌ای از زلال جوشان حمد» رونمایی شد. 🔵 ایشان درباره کتابشان بیان کردند: «این کتاب عمرنامه و نتیجه دقت‌های من است. چیزهایی که در عمرم در آیات دقت کرده‌ام، در این کتاب ضبط شده است.» 🌕 ایشان از تدوین‌کنندگان قانون اساسی بود و بنیاد بین‌المللی غدیر را با هدف تبیین، تبلیغ و ترویج رویداد عظیم غدیر خم و توجه دادن افکار مسلمانان جهان به ضرورت نهادینه شدن فرهنگ آن در جوامع اسلامی و ایجاد همدلی و وحدت بین مسلمانان با محوریت غدیر بنیان‌گذاری کرد. 🔴 حسین خزعلی، فرزند ایشان در سن ۱۹ سالگی و در سال ۵۷ در جریان یک راهپیمایی علیه رژیم شاه به شهادت رسید. 🔵 آیت الله خزعلی در خاطراتشان گفتند: وقتی فرزندم شهید شد، گفتم بدانید که اگر پسرم را با لباس دامادی در مراسم ازدواجش می‌دیدم، آنقدری که الان آرام هستم، آرام نبودم. 🌕 حسین از مشهد به قم آمد و مشغول خوردن ناهار بود که متوجه صدای اعتراض مردم در خیابان‌های شهر شد. 🔴 او ناهارش را ناقص گذاشت و به خیابان رفت تا در کنار مردم حضور داشته باشد که در جریان همین تظاهرات به او شلیک شد و به شهادت رسید. 🔵 مرحوم خزعلی نماینده مردم خراسان رضوی در مجلس خبرگان رهبری بودند و سرانجام پس از عمری خدمات صادقانه در مسیر ترویج معارف قرآن و اهلبیت بر اثر کهولت سن و پس از تحمل یک دوره بیماری در سن ۹۱ سالگی دارفانی را وداع کردند و در جوار حضرت امام علی بن موسی الرضا در حرم رضوی به خاک سپرده شدند. 🌕 آیت‌الله خزعلی در وصیتشان توصیه کردند که روی سنگ مزارشان بنویسند: ابوالقاسم خزعلی، دوستدار آیت‌الله خمینی ▪️«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّه»▪️ ✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان ╭┅┅┅┅❀🍃🖤🍃❀┅┅┅┅╮ 🆔 @howzehfarhang🇮🇷 🌐 farhangi.hozehkh.com ╰┅┅┅┅❀🍃🖤🍃❀┅┅┅┅╯
🔰 شیخ جعفر شوشتری ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
🔴 آیت الله ضیاء آبادی فرمودند: در حالات مرحوم شیخ جعفر شوشتری نقل شده است: در شوشتر رسم بوده که ایام عید نوروز که مردم به تنظیف خانه‌ها و تعمیر و نوسازی وسایل زندگی می‌پرداختند، مسگرها که کارشان اصلاح ظرف‌های فرسوده بود در کوچه‌ها می‌گشتند و صدا می‌زدند: دیگ سفید می‌کنیم، دیگ سفید می‌کنیم. 🌕 مقصودشان این بود دیگ‌هایی را که در طول سال‌ در خانه‌ها کار کرده و سیاه شده است بگیرند و سفید کنند. 🔵 در آن ایام مرحوم شیخ جعفر روزی در میان جمعیت عظیمی منبر رفت، تا روی منبر نشست بعد از حمد و ثناء و صلوات فرمود:«ایها الناس! قدراً نُبیّض، قدراً نبیض؛ ای مردم، ما دیگ سفید می‌کنیم، دیگ سفید می‌کنیم» 🔴 مقصودش این بود دیگ‌ دل‌ها بر اثر نافرمانی‌ها و بدعملی‌ها سیاه شده است، آیا وقت آن نرسیده که این دل‌های سیاه را سفید کنیم؟ 🌕 مردم، شما که دیگ‌های آشتان را در این ایام سفید می‌کنید، آیا دیگ‌های جانتان نیاز به سفید کردن ندارد؟ 🔵 نقل شده است این حرف چنان دگرگونی و انقلاب در دل‌های شنوندگان ایجاد کرد که مجلس یک تکان خورد و صدای ناله و شیون از مجلسیان برخاست! 🔴 یکی از سخنرانی های وی در مشهد که حدود یک قرن پیش انجام شده است، این گونه است:«خانه ای که نمی دانید سه روز یا سی سال در او سکنی دارید، در پی آبادی و تعمیر او می باشید! آیا خانه آخرت که خانه دائمی شماست، هیچ در خیال تعمیر او هستید؟ منتظر هستید تا فرّاش خدا بیاید و شما را به خواری بکشد و ببرد. 🌕 بعد از ورود به آن خانه، گذشته از آن که اثاث البیت ندارید، چه زحمات و چه مشقّات در پیش رو دارید! «ما غرّک بربک الکریم» خداوند عالم برای شما کریم است و برای اشخاصی که شما ظلم بر آنها می نمایید، کریم نیست. 🔵 مثل شما، مَثل رقاص مصر است که از صبح تا شام، در کوچه و بازار رقص می نمود؛ برای دانگی چند و شب از کسالت روز، نماز نمی نمود که کسلم. 🔴 خوب، عبادتی نکردید، نکردید؛ این قدر تجرّی در معاصی تا چند و تا کی بی باکی؟ عبادت امیرالمؤمنین و سیدالساجدین علیهماالسلام را ملاحظه نمایید و دعاهای صحیفه سجادیه و دیگر از دعاهای آن بزرگواران را بخوانید و بدانید اگر خیال ماندن در دنیا دارید که کهولت و کِبَر سن، خوب چیزی نیست و اگر خیال رفتن دارید، خیال رفتن بنمایید. در نصیحت شما، مُردن شما کفایت است. جایی که در کفن حضرت سلمان فارسی نوشته شود: 🔸 من که رو بر درگه صاحب نعیم آورده ام... 🔸 نی رهاوردی و نی قلبی سلیم آورده ام... 🔸 چون نشاید بُرد برخوان کریمان توشه ای... 🔸 من تهی از توشه، رو بر آن کریم آورده ام... 🌕 زاد ما به کنار؛ با بار سنگین معاصی در گذر ایام، چه خاک بر سر خود کنیم؟ 🔵 در این دنیای دَنی که چهل سال عمرش، آنی است، مرگ یک باره فرا می رسد و قبر، صندوقچه کردار انسان است» 🔴 همچنین نقل کرده اند که در جریان سفر مرحوم شوشتری به ایران، هنگامی که ایشان وارد تهران گردید، انبوه مردم از جمله سفیر کشور روسیه به ملاقات ایشان رفتند، مردم تقاضای موعظه کردند و مرحوم شوشتری بنا به اصرار مردم، سرش را بلند کرد و فرمود: مردم! آگاه باشید که خدا در همه جا حاضر است و به نهفته سینه‌ها داناست؛ «اِنَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ.» این فراز تکان دهنده و کوتاه، اثری عمیق در مردم نهاد؛ به گونه‌ای که اشکها روان شد و قلبها تپید و مردم دگرگون شدند.» 🌕 سفیر روسیه در نامه‌ای به امپراطوری روس در این مورد نوشت:«تا هنگامی که این قشر روحانیون راستین مذهبی، در میان مردم باشند و مردم از آنان پیروی کنند، سیاست ما کاری از پیش نمی‌برد؛ چرا که وقتی یک جمله شوشتری در یک مجلس عظیم، این گونه دگرگونی ایجاد می‌کند، روشن است که دستورات و فتواهای آنان چه خواهد کرد. 🌤«اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج»🌤 ✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان ╭┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╮ 🆔 @howzehfarhang🇮🇷 🌐 farhangi.hozehkh.com ╰┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╯
♻️ تصویر آیت الله شیخ غلامرضا فقیه یزدی رضوان الله تعالی علیه ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
💠 عارف وارسته آیت الله حاج شیخ غلامرضا فقیه یزدی فرزند حاج ابراهیم یزدی ( کوچه بِیُکی) در ۱۲۹۵ ه.ق در یزد متولد شد. 💠 در سال ۱۳۰۹ ه.ق وارد حوزه علمیه مشهد گردید و بعد از تحصیل علوم ادبی و اندکی فقه و اصول و کلام همراه آقا سید حسن قوچانی معروف به آقا نجفی با پای پیاده و رنج فراوان از مشهد به یزد و سپس به اصفهان رفت. 💠 وی پس از پنج سال اقامت در اصفهان و تحمل زحمت و تنگدستی زیاد در سال ۱۳۱۹ ه.ق عازم نجف شد و از محضر علمای بزرگواری چون حاج میرزا حسین فرزند حاج میرزا خلیل، و آیت الله سید محمد کاظم یزدی، و آخوند ملامحمد کاظم خراسانی و شیخ هادی محقق تهرانی و شیخ محمدباقر شیرازی اصطهباناتی بهره مند شد، و به وطن خود یزد مراجعت و در آنجا مقیم گردید. 💠 او، علاوه بر تدریس در حوزه علمیه، اهتمام زیاد، به امر تبلیغ و ارشاد مردم داشت و چون سخنانش از دل بر می خواست ناچار بر دل می نشست. 💠 نفوذ کلام و نیکویی اخلاقش زبانزد خاص و عام بود، بسیاری از اهالی یزد معتقدند که وی اهل کرامت بود. 💠 آیت الله حاج شیخ غلامرضا از آیت الله حائری مؤسس حوزه علمیه قم و حاج میرزا سید علی مدرس لب خندقی اجازه اجتهاد داشت، با اینکه در آن زمان گاهی بیش از صد هزار تومان در سال از سهم مبارک امام (ع) به دستش می رسید هیچ از آنها استفاده نمی کرد و از راه هدایای ناچیزی که مردم در پی تبلیغ و ارشاد به او می دادند، به زندگی ساده خویش ادامه می داد. 💠 وی در روز جمعه ذیحجه (۱۱تیر) ۱۳۷۸ ه.ق در سن هشتاد و سه سالگی رحلت نمود و در مقبره ای کنار مزار امامزاده جعفر یزد به خاک سپرده شد. 📌 مرحوم حاج شیخ غلامرضا فقیه یزدی(ره) در طول اقامت خود در یزد رسیدگی به اوضاع محرومان را سرلوحه کار خود قرار داده بودند. 📌 آقای سید احمد دعایی در این باره می گوید: ایشان یک منزل معمولی داشتند که محل مراجعات مردم بود. یک جوی آب هم در آن روان بود. این منزل را علی الظاهر، آقای حاج شیخ سه مرتبه فروختند و وجه آن را به مصرف فقرا و طلاب و امور دینی رساندند و مردم دوباره خریدند و به ایشان باز برگرداندند تا اینکه آخرین بار، مردم آن را به اسم فرزند ایشان نمودند تا حاج شیخ نتوانند آن را بفروشند. 📌 در گره گشایی از کار مردم خسته نمی شدند، در وجوهی که به ایشان می رسید، خودشان تصرف نمی کردند؛ حتی پاکتهایی را که برای منبر به ایشان می دادند، خیلی وقتها از جلسه خارج می شدند، به دیگران می دادند، فردی که ایشان پاکت وی را به دیگری داده بودند، گفته بود: «آقا اوّل باز کنید و ببینید چقدر است، بعد هدیه بدهید»؛ اما ایشان گفته بودند: «خدا می داند تو به من چقدر دادی دیگر کارت نباشد.» 📌 او حتی در زمان جنگ جهانی دوم به اقلیتهای دینی ساکن یزد که دچار قحطی شده بودند کمک و مساعدت کردند. به همین سبب، آنان در مرگ وی به شدت متأثر بودند. 📌 نقل شده است؛ که زمانی در یزد، هفت شبانه روز باران آمد و بسیاری از بناهای خشت و گلی فرو ریخت، مردم به آب انبارها و ساختمانهای آجری پناه بردند، شب هفتم بود که نیمه های شب دیدم حاج شیخ، عمّامه شان را برداشته اند و زیر باران، در وسط حیات ایستاده اند و با صدای بلند تضرع می کنند و می گویند: «ای خدا! همه مردم به دنبال کسب و کار و اطاعت و عبادت اند. در این شهر فقط غلامرضا گنه کار است؛ اگر این باران برای عذاب غلامرضا است تو او را عفو کن.» خدا شاهد است که پس از نیم ساعت، ابرها به حرکت درآمدند و باران ایستاد. 📌 مرحوم آقا سید رضا بهاء الدینی در مورد یکی از علمای یزد به نام مرحوم حاج شیخ غلامرضا یزدی می گفت: ایشان در یزد از حمالی تا آیت اللهی همه کاری انجام می دهد. 📌 حاج شیخ غلامرضا می فرمود اگر یک ساعت از عمرم باقی مانده باشد، آن ساعت را به خدمت خلق می گذرانم؛ ولو به استخاره گرفتن باشد. ♻️ نظر بزرگان در مورد آیت الله شیخ غلامرضا یزدی 🎤 رهبر معظم انقلاب: رسیدگی ایشان به فقرای زردشتی و کلیمی یزد، خیلی نکته‌ مهمّی است. یک روحانیِ باتقوایِ مقدّسی مثل مرحوم حاج شیخ غلامرضا، برود نان و آرد و غذا بگذارد درِ خانه‌ یهودی بخاطر اینکه او فقیر است. امروز در دنیا این چیزها وجود ندارد. 🎤 آیت الله حاج شیخ مرتضی حائری شیرازی: من فقط دو نفر را دیدم که واقعاً خالی از هوای نفس هستند: یکی مرحوم حاج شیخ حسین زاهد در تهران و دیگر مرحوم حاج شیخ غلامرضا در یزد، اما علوّ همت مرحوم حاج شیخ غلامرضا را هیچ کس ندارد. 🌤«اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج»🌤 ✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان ╭┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╮ 🆔 @howzehfarhang🇮🇷 ╰┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╯
♻️ آیت الله العظمی میرزا محمد حسن آشتیانی رضوان الله تعالی علیه ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
🌕 در ماه رجب سال ۱۳۰۷ ه ق هنگامی که ناصرالدین شاه امتیاز انحصار توتون و تنباکو (رژی) را به یک شرکت انگلیسی داد، میرزا حسن شیرازی (م ۱۳۱۲) استعمال توتون و تنباکو را در ربیع الثانی ۱۳۰۹ ه ق / نوامبر ۱۸۹۱ م تحریم کرد و میرزا حسن آشتیانی و علمای دیگر هم به مخالفت برخاستند و پس از آن که گفتگوهای مرحوم آشتیانی با شاه و صدراعظم راجع به پیامدهای ناشی از اعطای این امتیاز بی نتیجه ماند مبارزه ادامه یافت و اوج گرفت. 🔴 شاه طی نامه ای خشونت آمیز از آشتیانی خواست که در جهت لغو حکم تحریم میرزای شیرازی اقدام کند، لکن میرزای آشتیانی در پاسخی که برای شاه فرستاد حمایت خود را از حکم میرزای شیرازی اعلام کرد ناصرالدین شاه ابتدا از در ملایمت درآمد اما دیری نپایید که کار دیگر بار به خشونت گرایید و از آشتیانی خواست که یا از تهران خارج شود و یا علنا قلیان بکشد و ایشان خارج شدن از تهران را برگزید. 🔵 به مجرد اطلاع یافتن علمای تهران از این تصمیم همه عازم به خروج از تهران شدند. 🌕 مردم غیور تهران پس از اطلاع از این تصمیم شورش کردند و به کاخ سلطنتی یورش بردند و ۳۰ کشته و زخمی دادند و با استقامت خود از خروج بزرگترین عالم شهر جلوگیری کردند. 🔴 ناصرالدین شاه که اتفاق علما و پشتیبانی قاطع مردم را دید ناچار امتیاز را لغو کرد. 🔵 آقای دکتر غفوری (یکی از نواده های میرزا محمد حسن آشتیانی) گفت: شنیدم از آقای حاج میرزا احمد آشتیانی (پسر کوچك میرزا حسن) که گفت: در خواب دیدم که پدرم به من فرمود: محمد هاشم (پسر بزرگ میرزا) چیزی روی قبر من انداخته که من ناراضی و ناراحتم من نامه ای به نجف اشرف به خدمت مرحوم میرزا موسی یکی از شاگردان مرحوم نائینی نوشتم و از ایشان خواستم بدون آن که خواب مرا نقل کند با برادرم در خصوص پدرم و درباره مقبره او سؤال کند که معلوم شود چه اقدامی نموده اند که آن مرحوم راضی نیست. 🌕 میرزا موسی با برادرم محمد هاشم مذاکره کرده بود برادرم گفته بود: چون مقبره پدرم که در مقبره مرحوم شیخ جعفر شوشتری است کهنه و مخروبه شده بود و مقداری کرباس کهنه و مندرس در روی قبر افکنده بودند من قبر را تجدید و تعمیر کردم و در عوض آن کرباس کهنه مقداری ماهوت انگلیسی روی آن قبر انداخته ام، آنگاه میرزا موسی نامه مرا برای برادرم نشان داده بود. 🔴 سرانجام آن عالم مجاهد و فقیه فرزانه در تاریخ ۲۸ جمادی الاول سال ۱۳۱۹ هـ.ق در ۷۱ سالگی، در تهران هنگام قرائت زیارت جامعه كبیره بدرود حیات گفت و میهمان قدسیان گردید. 🔵 پیكرش را پس از تشییعی شكوهمند و با حضور علما و مردم سوگوار در جوار بارگاه حضرت عبدالعظیم حسنی به امانت سپردند، تا پس از مدتی به نجف انتقال دهند. 🌕 فرزندش، آیت الله مرتضی آشتیانی فرمود: پس از ۸ ماه كه تصور می‌كردیم بدنش دیگر خشك شده و سبك گشته، از امانتگاه درآوردیم كه به عتبات ببریم، مشاهده كردیم بدنش هیچ تغییری نكرده و همان طور كه سپرده بودیم، می‌باشد و حتی این كه ران چپش ورم داشت و در موقع رحلت آن را دیده بودیم، ابداً كم نشده بود. پیكرش را به نجف اشرف بردند و در كنار قبر مرحوم حاج شیخ جعفر شوشتری دفن كردند. 🌤«اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج»🌤 ✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان ╭┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╮ 🆔 @howzehfarhang🇮🇷 ╰┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╯
♻️ علامه امینی رحمه الله علیه یکی از علمای ربانی و فقهای متقی و محققان برجسته عصر خود بود که پس از سالها تحصیل و تحقیق و پژوهش با سخنرانی و تالیفات خود از دین اسلام و مذهب تشیع دفاع کرد. ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
♻️ علامه امینی در مدرسه نواب 🌕 علامه امینی كه به مشهد مشرف شدند، از ایشان برای منبر رفتن در مدرسه نواب دعوت كردند، قرار شد كه آن پژوهشگر بزرگ اهل بیت سلام الله علیهم، ده روز برای خواص و عوام سخنرانی كند. 🔴 پیدا بود كه چنین مجلسی در نوع خود، مجلسی بی نظیر خواهد بود، جمعیت آن قدر زیاد بود كه بالا خیابان تا چهارراه نادری بسته شده بود. در آن ساعت ها، از دو طر ف خیابان نادری، هیچ اتومبیلی تردد نداشت. 🔵 مردم نه تنها محوطه مدرسه نواب را پر كرده بودند، بلکه در پیاده روها و خیابان نشسته و یا ایستاده بودند. 🌕 علما و فضلا و حتی مراجع تقلید آن وقت خراسان پای منبر علامه امینی آمده بودند. 🔴 تا آن جا كه به یادم مانده است، غیر از آیت الله میلانی، آیت الله میرزا احمد كفایی آقازاده آخوند ملامحمدكاظم خراسانی و آیت الله فقیه سبزواری و آیت الله آقا شیخ كاظم دامغانی در آن مجلس حضور داشتند. 🔵 علامه كه منبر رفتند، خطاب به حضار مجلس شکوهمند آن روز خراسان چنین فرمودند: من برای كار تألیف و تحقیق پیرامون مسأله غدیر، به هندوستان سفر كردم و چهار سال در آن سرزمین رحل اقامت افکندم. گمان نمی كنم كتابخانه ای در شهرهای هند باشد كه من برای جست وجوی علمی ام بدان جا نرفته باشم، عشق و جدیت در عرصه غدیرشناسی، سبب شده بود كه چندان فرصتی برای خوابیدن نداشته باشم. در شبانه روز، شاید یکی دو ساعت مجال خوابیدن داشتم. 🌕 همان ساعت های اندك هم، به گونه ای نبود كه بتوان آن را خواب كامل به حساب آورد، زیرا یکسر در حال خواب و بیدار بودم و ذهنم مشغول كار گسترده ای بود كه می باید چند گروه، آن را به انجام می رسانیدند. 🔴 بعد از چهارسال اقامت در شهرهای مختلف هند، به دهلی نو آمدم و بلیت هواپیما تهیه كردم تا به ایران بازگردم. آن روز پرواز ما دو سه ساعت تأخیر داشت. 🔵 آن روز، آیت الله میلانی پای منبر نشسته بودند؛ طوری كه علامه امینی و ایشان، چهره به چهره یکدیگر بودند، مرحوم علامه كه از تأخیر در پرواز به ایران، سخن می گفت، ناگهان حضار را به وادی دیگری برد كه تصور آن را نداشتند. 🌕 علامه امینی، رو به آیت الله میلانی كرد و با همان لهجه تركی اش فرمود: حضرت آیت الله میلانی! آن روز پیش خود گفتم؛ حالا كه خبری از هواپیما نیست، دو سه ساعت بخوابم تا كمبود خوابم را جبران كنم؛ همین كه خوابم برد، در عالم رؤیا چیزی دیدم كه تا حالا هرگز آن را مشاهده نکرده بودم. 🔴 واقعه دیدم! واقعه قیامت را لب های مردم كه همه جای صحرای محشر را پر كرده اند، از تشنگی خشکیده است. كاش تشنه بودند، همه سرگردان بودند و سرها و چشم ها به این سو و آن سو چرخانیده می شدند. حالا تشنگی و سرگردانی دیگران به من سرایت كرده بود، در آن گرمای جانکاه تشنگی چنان بر من غالب شد كه طاقتم تمام شد. 🔵 من كه حال در میان مردم بودم، همراه آنها به هر سو روان می شدم تا به آب دست پیدا كنم. به هر سمت كه شتابان می رفتیم، جز سراب نبود و در حالی كه تشنگی بیشتر آزارمان می داد، سر جای خودمان باز می گشتیم و حیران و نگران می ماندیم، آن ساعت، اضطراب، خرد و كلان خلق را در برگرفته بود. 🌕 ناگهان سرابی و دیوار بلندی نمایان شد. مردم آن جا را دیده بودند كه خیره شده بودند. آن ها ناگاه به آن سمت هجوم بردند؛ طوری كه مرا همراه خودشان بردند 🔴 پیش خودم گفتم: حتماً این جا آب پیدا می شود. برگ سبز علامت آب است نه علامت سراب، حالا می توانم نزدیکتر بروم و تشنگی ام را برطرف كنم، قدم به قدم جلو رفتم تا این كه به جایی نزدیك شدم كه دروازه بسیار بزرگی آشکار شد. 🔵 وقتی نمای آن دیوار بلند و دروازه بسیار بزرگ را دیدم، یاد بناهای تاریخی افتادم كه در جاده ها برای كاروان ها و مسافر ساخته اند. 🔴 درست، وسط آن در بزرگ، مثل درهای بزرگ تیمچه های قدیمی، درب كوتاهی بود كه انگار برای رفت و آمد مردم قرار داده بودند. 🔵 دو سوی آن در كوچك، دو نگهبان بودند كه به هر كس اجازه وارد شدن به آن محوطه بسیار بزرگ را نمی دادند، حالا جمعیت برای رسیدن به آن، سخت هجوم آوردند و می خواهند از آن جا، یکی یکی داخل بروند و سیراب شوند. 🌕 تا خواستم به جلو قدم بردارم، نگهبانی دست راست خودش را طرف سینه ام آورد و گفت: جلو نیا آقا شیخ! من كه نومید شده بودم، اصرار و التماس نکردم و سر جای خودم برگشتم ناگهان، نگهبان دیگر مرا با نام صدا كرد و با لحنی محترمانه گفت: آقا شیخ عبدالحسین امینی! ای صاحب الغدیر!تشریف بیاورید كه بی بی رخصت ورود دادند، تعجب كردم و پیش خودم گفتم؛ مگر این جا كجاست؟ 🔴 بعد رو به آن نگهبان كردم و گفتم: آقا! بی بی كه از ایشان اسم بردید، كیست؟ اصلاً این جا كه مردم هجوم آوردند، كجا هست؟ نگهبان لبخند زد و به من خیره شد و گفت: شما كه این همه از علی و زهرا سخن گفته اید، بی بی را نمی شناسی آقا شیخ عبدالحسین!.. ادامه.... ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
📸 تصویر آیت الله شیخ ابوالقاسم خزعلی رضوان الله تعالی علیه ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
🌕 فرزند و نوه آیت الله خزعلی(ره) می گویند: حاج‌آقا یک مفاتیح داشتند که از ایشان گرفتم و لای آن یادداشتی از یکی از علما بود که همیشه گوشه ذهنم هست که «تقیّد، تقرب می‌آورد! از مستحبات و مکروهات بی‌اعتنا رد نشویم، چون تقید، تقرب می‌‌آورد». 🔴 برای نماز، تحت‌الحنکشان همیشه افتاده بود، یک بار ندیدم آقاجان با پیژامه و پیراهن به نماز بایستند. همیشه یک ربع مانده به نماز، برای تجدید وضو می‌رفتند، وضو می‌گرفتند، بعد می‌آمدند و قبا و عبا می‌پوشیدند، عمامه می‌گذاشتند، تحت‌الحنک می‌انداختند، یک بار بی‌جوراب نماز نخواندند. 🔵 جانمازشان را قشنگ عطر می‌زدند و محاسنشان را شانه می‌کردند، نماز را با طمأنینه و نافله‌ها را حتماً می‌‌خواندند. 🌕 یک وقتی حاج‌‌خانم به ایشان ‌گفتند:« می‌خواهم نماز جماعت را با شما بخوانم، ولی من کار دارم ونوافل شما هم طول می کشد» یا مثلاً ما عجله داشتیم، دراینگونه موارد، نافله‌ها را قبل یا بعد و دو نماز را با هم می‌خواندند، ولی اگر کسی اصرار نمی‌کرد، نافله‌ها را سر جایش می‌خواندند. نافله‌ها و نماز شبشان تحت هیچ شرایطی ترک نشد، نظم ایشان بسیار عجیب بود. 🔴 شب‌ها زود و حتی اگر دیر هم می‌خوابیدند، دو ساعت و نیم قبل از اذان صبح، قطعاً بیدار بودند. نماز شب بسیار قشنگی می‌خواندند. در دوره دبیرستان و قبل از ازدواج زیاد به منزلشان می‌آمدم و همیشه می‌گفتم: «آقاجان! اجازه بدهید در اتاق شما بخوابم» از بس که نماز شب و دعای سحر ایشان را دوست داشتم و آقاجان یک ساعت مانده به اذان، مرا بیدار می‌کردند، قرآن و دعا خواندن، گریه‌ها و توجهشان خیلی قشنگ بود. 🔵 ایشان در نماز شب سوره بقره را می‌خواندند!. یک بار به دکتر گفتم: «ایشان ایستاده نماز بقره را می‌خوانند! زانوهایشان درد نگیرد؟» دکتر گفت: «خیلی برایشان خوب است، نگران نباشید» می‌گفتم: «بنشینید و بخوانید.» می‌گفتند: من خودم ناراحت نیستم، شما ناراحتید؟ 🌕 حتی این اواخر در ایام بیماریشان، یکی از ذکرهایشان ۱۰۰ صلوات بود. سجده‌ها و ذکرهای طولانی داشتند. خیلی به حالشان غبطه می‌خوردم. همیشه سه ماه رجب، شعبان و رمضان را، روزه می‌گرفتند. 🔴 ایشان در نیمه شعبان، سکته خفیفی کردند و بنا به دستور دکتر، نتوانستند بقیه ماه شعبان را روزه بگیرند. بعد که ماه رمضان را روزه گرفتند، قضای آن پانزده روزِ ماه شعبان را هم روزه گرفتند... 🌤«اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج»🌤 ✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان ╭┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╮ 🆔 @howzehfarhang🇮🇷 ╰┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅╯
📸 تصویر آیت الله شیخ محمد حسین زاهد رضوان الله تعالی علیه ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️
🎤 راوی: حجت الاسلام سید احمد میرخانی(ره) امام جماعت مسجد خیابان آذربایجان نقل می کردند: 🌕 من جوان بودم. منزل ما در محله ی پاچنار قرار داشت، و ثقة الاسلام آقای آقا شیخ محمد حسین زاهد، در آن روزگاران به آقا شیخ حسین نفتی مشهور بود، و در محله ی ما مغازه نفت فروشی داشت. 🔴 ما هر وقت نفت لازم داشتیم، از ایشان می خریدیم، و من بسیار دیده بودم که ایشان در وقتی که کار ندارد به مطالعه مشغول است. 🔵 یک روز که به در مغازه ایشان رفته بودم، دیدم که مشغول جمع آوری اسباب و وسائل کار خودشان هستند. پرسیدم چه شده و چرا جمع می کنید؟ فرمود: دولت در صدد جمع کردن بساط دین و دیانت و از بین بردن علماست. 🌕تا بحال اگر درس و بحث مستحب بود، اکنون دیگر واجب است، بدین ترتیب ایشان مغازه را رها کرده و در مسجد جمعه ی تهران یک حجره گرفت، و در آن به درس و بحث مشغول شد، و شاگرد داشت، و درس می داد. 🔴 بعد از مدتی، من روی عشق و علاقه ای که به طلبگی داشتم، به ایشان مراجعه کردم، تا نزد شان درس بخوانم، از من پرسید زندگیت را چگونه اداره می کنی؟ جواب دادم: پدرم عهده دار زندگی من خواهد بود! فرمود: تو بدرد طلبگی نمی خوری برو. 🔵 از خدمت ایشان مرخص شدم؛ اما مدتی بعد، در بازار کاری پیدا کرده و با صاحب کار قرار گذاشتم که بعد از ظهر ها برای درس و بحث بروم، آن وقت بار دیگر به حضور جناب شیخ رسیدم ، و ایشان با اطلاع از وضع تازه آن را پسندید، و مرا پذیرفت. 🌕 در آن ایام من و آقای مصدقی و جناب شیخ هم غذا بودیم، هرکس دانگ، یعنی پول غذای خود را می داد، و یک نفر مأمور می شد که غذا تهیه کند، نان بود، و پنیر و شربت سکنجبین. 🔴 ایشان وقتی پول را می داد، می گفت: نان را از نانوایی تافتونی حاج کلبعلی بگیرید که نانوای مسلمانی بود، و شربت را از حاج ابوالقاسم قناد بگیرید، و اگر حاج ابوالقاسم نبود، و بسته بود یا شربت نداشت، لازم نیست شربت بگیرید. 🔵 بعد که نان و پنیر و شربت را می آوردند، آنها را قسمت می کرد، و برای هرکدام از شرکاء سهم غذای او را  می داد؛ اما برای خودش کمتر از همه سهم گذاشته بود، و هر روز ناهار که تمام می شد، به همه شرکاي سفره می فرمود: همدیگر را حلال کنید، زیرا اگر کم و زیادی شده باشد، ما نمی توانیم جواب آخرت را بدهیم. 🌤«اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج»🌤 ✅ معاونت فرهنگی اجتماعی سیاسی حوزه علمیه خراسان ╭┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅╮ 🆔 @howzehfarhang🇮🇷 ╰┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅╯