eitaa logo
حوزه علمیه امام جعفر صادق( علیه السلام)
355 دنبال‌کننده
8.9هزار عکس
10.2هزار ویدیو
84 فایل
حوزه علمیه امام جعفر صادق علیه السلام مفتخراست تا کانال ارتباطی خودرا به علاقمندان به دین مبین اسلام معرفی نماید.
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم عجل لولیک الفرج یکی از اساتید همسرم از بچگی خون دماغ میشد همه‌ی اقوام هم میدونستند به دکتر مراجعه نکرده بودند ولی خانواده فکر می کردند یک اتفاق عادی است روزگار گذشت این کودک سه چهار ساله بزرگ شد طلبه شد وقتی با هم عقد کردیم بعد از عقد متوجه شدم همسرم روزی حتی تا 8مرتبه هم خون دماغ میشد دستمال کفاف نمی داد جوراباشو وسط خیابون جلوی دماغش می گرفت همش از جیب قباش جورابای خونی در میاوردم و....سه سال بعد از ازدواجمون یک روز همسرم گفت حالم مساعد نیست دکتر رفتیم سونو نوشتند متوجه شدند سه خال رو کبد ایشون هست من زمانی به حال جنون رسیدم که روی سونوی کسی که همه دنیام بود و نفسم به نفسش بند بود نوشتند تومور و حرف از شش ماه زندگی زدند، دنیا روی سرم خراب شد میخواستم بمیرم ولی این روزها رو نبینم خلاصه عرض کنم من و همسرم غریب بودیم در کوچه های قم زیر آفتاب 45 درجه دیوانه وار خیابانها را متر می کردیم هر کداممان عرض سه چهار روز ده کیلو وزن کم کردیم شبا بیدار میشدم می دیدم وصیت نامه می نویسند مستاصل به تمام معنا بودیم اما این وسط امام زمان علیه السلام رو مرتب صدا میزدم یادمه اتاق 12متری مون رو شاید 50مرتیه دور تا دورش رو طواف میکردم با اشک و آه می گفتم اگه همین امروز تشریف نیارید و این مشکل رو بر طرف نکنید دست از سرتون بر نمیدارم چون آقای من شمائید خودتون فرمودید من لحظه‌ای از حال شیعیانم غافل نیستم حالا ما رو ببینید من انقدر یقین دارم به شما و شک ندارم که بخواهید میشه این همسرم اینم شما ، تا اینکه خسته شدم و افتادم هر دو به پهنای صورت اشک میریختیم ...... سه شنبه شد انگار یکی هی تو گوشم میگفت برید جمکران ، به همسرم گفتم باید بریم جمکران ، و رفتیم دعای توسل پخش می شد توی دلم به امام زمان علیه السلام عرض میکردم آقا جان دستتون رو همین الان بکشید رو سر همسرم تا همه چی تموم بشه و نشونه هم به من بدید تا بفهمم دست رو سرشون کشیدید ، تو عالم بچگی خودم با خودم گفتم همسرم عمامه سرشونه چطور دست مولا رو سرشون کشیده میشه در همین حین همسرم عمامه شون رو از سرشون برداشتند متوجه شدم این همون نشونه است دعا و توسل تموم شد و بر گشتیم منزل هی با خودم می گفتم یعنی آقا شفا دادند؟؟؟خوابم برد توی خواب سیدی دیدم عمامه ی سیاه و محاسن مشکی که با مامانم صحبت میکردند ، به سمت شون رفتم یک لحظه توجهم به آسمان جلب شد پرنده هایی شبیه ابابیل دیدم بالهای قرمز از حریرقرمز داشتند از این سمت بالش نگاه میکردی اونورش دیده میشد از منقارشان آتش می ریخت به اون سید بزرگوار عرض کردم آقا جان ببینید آسمان چه خبره ، فرمودند دخترم کسی اینها رو نمبینه جز تو ، سه مرتبه فرمودند تو مأموری ، تو مأموری، تو مأموری در همان لحظه به آسمان نگاه کردم دیدم حالا پرستوهایی با بال سبز می آیند بالهایی از حریر سبزکه دو طرف دیده می شد اما از منقارشان نقل می ریخت دوباره با خوشحالی خدمت سید جلیل القدر عرض کردم آقا جان آسمونو ببینید ، دوباره تکرار کردند کسی اونها رو نمیبینه جز تو، و باز سه مرتبه فرمودند دخترم تو مأموری، تو مأموری ،تو مأموری، از خواب پریدم گفتم خدایا چه خوابی بود ؟ یعنی ما جواب گرفتیم؟از قرآن استخاره گرفتم آیه ی ،31,29،30، سوره ی مریم آمد که حضرت عیسی علیه السلام در گهوار سخن گفت که من بنده ی خدا و صاحب کتاب هستم و ...نمیدونستم چه کنم . یک دکتری یک عالمی رو که مشاوره میداد و طب سنتی بلد بود رو بهمون معرفی کرده بود فردا بریم مشاوره ، خسته بودیم چمدان بسته بودیم بریم شهرمون ، همسرم گفت خانم ضرر نداره برم پیش ی عالم ، گفتم برو عمامه نذاشت با عبا رفت منم انقدر امام زمان علیه السلام رو صدا زدم از نفس افتادم و نشستم ، دقایقی نگذشته بود همسرم زنگ زدند و گفتند مدارک پزشکی یادم رفته برام بیار ، براشون بردم وارد اتاق شدم هنوز صحبت نکرده بودند اون عالم بزرگوار وقتی مدارک به دست بنده رو دیدند دستشون خورد به گلدان روی میز و افتاد دیدم خیلی مضطرب شدند فرمودند سبحان الله دخترم بنشین نشستم ( ما در طول عمرمون اولین بار بود سه نفر همدیگر را می دیدیم هنوز حرفی نزدیم نگفتیم بیماریم نگفتیم دکتر رفتیم جالب اینه ما حتی به دکترها هم خون دماغ شدن همسرم رو نگفته بودیم) این عالم فرمودند اسم منو در همین اتاق دفن می کنید اما قضیه را میتوانید همه جا بگویید ما با تعجب به هم نگاه می کردیم چی میخواد بگه؟؟؟ فرمودند دیشب در عالم بین خواب و بیداری بودم محضر حضرت امام زمان علیه السلام مشرف شدم در اون صحنه حضرت ،شما خانم و آقا رو به من نشون دادند حاج آقا با همین عبا و بدون عمامه و خانم با همین مدارک پزشکی دستش ، کلامی رد و بدل نمیشد ولی صحبت حضرت رو می فهمیدم فرمودند این آقا از کودکی خون دماغ می شوند و سه خال کبدی پیدا کردند و یک خال هم پشت سرشان دارند که نمیدونندآقا فرمودند:این آقا و