❌ پیشبینی حیرتانگیز و جالب فتنه اکبر
✅ پیشبینی #فتنه_اکبر، فتنههای پیش روی #انقلاب_اسلامی از زبان آیتالله قرهی
💢 شش ماه آخر عمر آیتالله مرحوم #مولوی_قندهاری بود؛ ایشان میفرمودند #فتنه هایی میآیند که من در آن زمان نیستم و شما باید سینههایتان را سپر این سید عظیمالشأن -اشاره به آیتالله خامنهای #رهبر معظم انقلاب- کنید. گفتند ایشان سپهسالار #امام_زمان هستند.
❌ فتنه اکبر، در واقع #غربال_آخرالزمان شیعیان #امام_مهدی پیش از #ظهور است.
💯 متن زیر را با دقت بخوانید و به اسامی افراد و بزرگان اشاره شده توجه کنید:
✅ پیشبینیهای حیرتانگیز شیخ ژولیده:
💢 شیخ فضلالله بر دار میشود و شیخ عبدالکریم مؤسس حوزه علمیه قم و فتنه اکبر...
🔸 نقل آیتالله #روح_الله_قرهی:
🔺 یکبار مرحوم آیتالله #بهجت فرمودند که آقای شیخ فضلالله نوری میگوید:
🔹 من به مجلس میرزای بزرگ (مرحوم #میرزای_شیرازی) رفته بودم و در آنجا بودم، دیدم شیخ ژولیدهای آمد، صاحب مجلس به احترام ایشان تمام قامت بلند شد. مجلس بحثی بود و هرکس پرسشی داشت و ایشان پاسخ میدادند.
🔹 من یک سوال فقهی داشتم و به نزد این فرد رفتم تا سوال خود را بپرسم. تا سلام کردم گفت: سلام باباجان اسمت چیست؟ گفتم من فضلالله نوری هستم، گفت عجب، نکند تو همان #شیخ_شهید ما باشی که در #تهران به دار آویخته میشوی؟ شیخ گفت من جا خوردم. حالم تغییر کرد و با خود گفتم من از طبرستان به نور آمدهام تا درس بخوانم و نهایتاً قصد کردهام اگر در #نجف مُردم، در قبرستان وادیالسلام دفن شوم و اگر بخواهم به #ایران بروم به نور میروم و با تهران کاری ندارم!
🔸 متحیر بودم که این فرد چه میگوید، دیدم یک شیخ یزدی نیز برای سوال فقهی آمد و سلام کرد و این فرد به او گفت: عمو اسمت چیست؟ گفت #عبدالکریم_حائری_یزدی، گفت بهبه! آقای حائری مؤسس حوزه علمیه قم، و بلافاصله بعد از بنده، ایشان هم متحیر شد که #حوزه_علمیه_قم چیست؟ این فرد چه میگوید؟!
🔺 #شیخ_فضلالله_نوری ادامه داد: دیگر این فرد را رها نکردم و تا جایی که آن آقا بعدها فرمودند خداوند به تو فرزندی میدهد که پای دار تو، کف میزند و تو ناراحت میشوی. اما بعد میفرمایند تو ناراحت نباش و نباید از حب پدر بودن خود بکاهی. عوامالناس میگویند این فرد چگونه میتواند خوب باشد و ادعای اصلاح امت کند، در حالی که فرزندش مخالف است!
✅ بعدها، مرحوم #حائری_یزدی، حوزه علمیه را تاسیس نمود و مرحوم #شیخ_فضلالله نوری به همان کم و کیف به دار آویخته شدند...
💥 و اما بشنوید از پیشبینیهای جالب آیتالله مرحوم #مولوی_قندهاری از فتنههای #انقلاب
🔹 آیتالله قرهی: شش ماه آخر عمر آیتالله مرحوم مولوی قندهاری بود؛ ما نشسته بودیم و برای ما تعریف میکردند و میفرمودند #فتنه هایی میآیند که من در آن زمان نیستم و شما باید سینههایتان را سپر این سید عظیمالشأن -اشاره به آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب- کنید. گفتند ایشان سپهسالار امام زمان هستند. ایشان این سخنان را درحالی مطرح میکردند که از #رهبر_انقلاب ۴۰ سال بزرگتر بودند.
⚠️ بارها مشاهده کرده بودم که علیرغم این فاصله سنی و کسالت جسمی که آیتالله قندهاری داشتند هربار که رهبر انقلاب به #مشهد سفر میکردند، این آیتالله قندهاری بودند که به ملاقات ایشان میرفتند. میگفتند ایشان که میآید سریع به من خبر دهید و به دیدن ایشان میرفتند. خیلی عجیب بود این مرد، همه چیز را میدانست.
🔸 بعد فرمود من نیستم میبینید روز به روز به جمال و کمال این سید افزوده میشود و طوری میشود که مثل آقا سیدابوالحسن اصفهانی یکهتاز میشود.
📌 عزیزان، درباره فتنه اکبر بیشتر خواهیم گفت.
💥 با انتشار مطالب از ما حمایت کنید 🇮🇷
#آزمون_ولایت_پذیری #فتنه_خواص
#تا_حسین_نیامده_مسلم_ولیامر_است
@sedaye_zohoor313 🏴🚩
🔹️ میرزا مرد خیلی باهوش و چیز فهم عجیب و غریبی بود. حاج آقا رضا صدر از حاج انصاری مرحوم، واعظ معروف و ایشان از آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری نقل میکرد که در اواخر که ریاست میرزا خیلی بالا گرفته بود، دسترسی به ایشان مشکل بود؛ چون مراجعه زیاد بود. خوب سنشان هم بالا بود؛ گرفتاری هم زیاد؛ لذا برای اینکه خیلیها علاقه داشتند میرزا را ملاقات کنند، هر چند روزی یک مرتبه، اجازه عام میداد که اشخاص بتوانند بیایند و میرزا را زیارت کنند.
🔹️ در یکی از این دیدارها که اشخاص میآمدند برای زیارت، میبینند که نظر میرزا به شخص معینی معطوف است. هر چند اشخاص جلو میآیند و بعد از دستبوسی میرزا میروند، باز هم توجه میرزا به همین شخص و همان نقطه است؛ تا اینکه بالأخره نوبت به آن شخص مورد نظر میرسد. او میآید دست میرزا را میبوسد. میرزا از او سؤال میکند که مثلاً اهل کجایی؟ میگوید: اهل کربلا. میپرسد: برای چه اینجا آمدهای؟ من به شما حکم میکنم که همین حالا مراجعت کنید به کربلا، و شهریه و حقوقی هم که در اینجا به طلبهها داده میشود، در کربلا به شما داده میشود، و همین حالا برگردید.
🤔 میرزا خدمتکارش را صدا می زند و به او می گوید: قطار کی حرکت میکند؟ میگوید: مثلاً نیم ساعت دیگر. میفرماید: این اقا را الآن ببرید پای قطار و آنجا باشید تا ایشان مشرف بشوند کربلا، و بعد مراجعه کنید. نیم ساعت بعد، یک ساعت بعد میرزا مرتب می پرسد: خادم نیامد؟ و همین طور منتظر بوده و دقیقه شماری میکرده که خادم برگردد. بالأخره خادم برمیگردد. میرزا میگوید: « او را راه انداختی؟» میگوید: بله. میگوید:« خودت آنجا بودی موقع حرکت قطار» میگوید: بله. میگوید:«قطعی شد حرکتش؟»میگوید: بله. میرزا خیلی استنطاق میکند تا قطعی شود که آن شخص به کربلا برگشته است.
🔹️ بعداً بعضی از اصحاب ایشان می پرسند: چرا این شخص را با این اهتمام به کربلا برگرداندید؟
🔹️ میرزا میفرماید: از خصوصیات قیافه این شخص فهمیدم که اگر او در اینجا بماند، کار دست ما میدهد و از آن لعنهای کذایی میخواند، و ما که زحمت کشیدیم و مشکله اختلاف بین شیعه و سنی را به زحمت حل کردیم، او با یک عملش ممکن است این زحمات را از بین ببرد، یک لعن در حرم بخواند و تمام این زحمات به هدر برود.
↩️ بعد که خود آن شخص را دیده بودند، گفته بود: خوش انصاف میرزا، نگذاشت اقلاً یک صنمی قریشی بخوانیم.
#میرزای_شیرازی
📘 جرعه ای از دریا، ج1، ص119
@varesoon