eitaa logo
حوزه علمیه حضرت زینب کبری " سلام الله علیها" ارومیه 🇮🇷🇮🇷
365 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
65 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💠توجّه، مراقبه 💧«طُوبي لِمن صَمَت الّا عن ذكر الله؛ خوشا به حال كسي كه جز از ذكر خدا خاموش باشد.» 💧استاد علّامه طباطبايي(ره) در مراتب عرفان و سير و سلوك معنوي و ذكر دعا و مناجات نمونه بود. غالباً ذكر خدا بر لب داشت و جلسه ‌اي به سكوت نمي ‌گذشت مگر اينكه لب ‌هاي استاد به ذكر خدا حركت مي ‌كرد. 💧در يكي از شب ‌هاي آخر عمر كه در خدمت ايشان بودم، عرض كردم: براي توجّه خدا و حضور قلب در نماز چه راهي توصيه مي ‌فرماييد؟ 💧به سوي من متوجّه شد و لب‌هايش حركت كرد و با آهنگ بسيار ضعيفي كه به سختي شنيده مي‌شد، فرمودند: توجّه و مراقبه، توجّه و مراقبه. 💧اين جمله را بيش از ده مرتبه تكرار كرد. 📚 📗
💠جلوه ‌های تربیتی 💧سیّدرضی مردی خودساخته و پیراسته بود و شخصیّت و عظمت افراد را در ارزش ‌های والای انسانی و معنویات می ‌دید. از این ‌رو در تمام عمرش همواره میانه‌ روی را پیشه خود ساخت؛ چرا که با روح قناعت در غنای حقیقی به سر می ‌برد. 💧وی هیچ ‌گاه دست طمع به سوی دیگران دراز نکرد. به همین سبب، علوّ همّت و مناعت طبع شریف رضی، زبانزد عامّ و خاصّ گشته بود. در مورد خصوصیات اخلاقی سیّد رضی قضایای زیادی نقل شده است که به یکی از آنها اکتفا می ‌کنیم: 💧از ابی ‌محمّد مهلبی، وزیر بهاء الدّوله نقل کرده‌ اند که می ‌گفت: روزی به من خبر رسید خداوند به سیّدرضی پسری عنایت کرده است. فرصت را غنیمت شمردم و خواستم به بهانه این مولود، صله ‌ای به سیّدرضی بدهم. به غلامان دستور دادم طبقی حاضر کردند و دو هزار دینار بر طبق گذاشتم و به رسم چشم ‌روشنی و هدیه برایش فرستادم. سیّد قبول نکرده و پیغام داده بود که: لابد وزیر می ‌دانند و اگر مطلّع نیستند، بدانند که من از کسی صله قبول نمی ‌کنم. 💧به امید اینکه اصرارم ثمر بخشد، دوباره طبقِ پر سیم و زر را فرستادم و گفتم: این هدیه ناچیز را قبول بفرمایید و به قابله ‌ها بدهید. 💧او آنها را دوباره پس فرستاد و جواب داد: قابله ‌ها غریبه نیستند و رسم ما بر این نیست که بیگانگان به خانه ما رفت ‌وآمد داشته باشند. آنها از بستگان خودمان می ‌باشند و چیزی هم نمی ‌پذیرند. 💧برای بار سوم طبق را فرستادم و گفتم: حال که خود قبول نمی ‌کنید، بین طلبه ‌هایی که پیش شما درس می ‌خوانند، تقسیم کنید. 💧چون طبق را آوردند، استاد در حضور طلبه ‌ها فرمود: طلبه ‌ها خودشان حاضرند! بعد رو به شاگردان کرد و گفت: هرکس به این پول ‌ها محتاج است، بردارد. در این هنگام یکی از آنان برخاست. دیناری [طلا] برداشت و قسمتی از آن را قیچی کرد و بقیه را سر جایش گذاشت. دیگر طلبه ‌ها هم چیزی برنداشتند. 💧شریف رضی از آن طلبه پرسید: برای چه این مقدار برداشتی؟! 💧وی گفت: شب گذشته هنگام مطالعه روغن چراغ تمام شد. خادم نبود که از انبار مدرسه روغن بدهد، از فلان بقّال، مقداری روغن چراغ نسیه کردم. حالا این قطعه طلا را برداشتم تا قرض خود را ادا کنم! سیّدرضی تا این سخن را شنید، دستور داد به تعداد طلّاب کلید ساختند تا هرکس چیزی لازم داشت، کلید انبار را همراه داشته باشد. 📚 📗