ماجرای #تتویی که شهید روی کتفش زد!
فردای آن روز دیدم علی در پیامرسان، عکسی از کتفش فرستاده که انگار خونی است. با دقت نگاه کردم خالکوبی نقش مادری بود که بچه کوچکش را توی بغلش گرفته و زیر آن هم نوشته بود: «عیده» پرسیدم: «مامان چرا این کار را کردی؟ کتفت خون آمده! درد داری! گفت: «عايده من و رفقایم با هم رفتیم خالکوبی هر کدام اسم کسی را که دوست داشتند روی بدنشان تتو زدند. من به استاد تتوکار گفتم: میخواهم برایم خالکوبی یک مادر را بزنی که بچه اش را بغل کرده وقتی بچه بودم مریض شدم و مادرم یک سال و نیم درست و حسابی نخوابیده او همیشه مرا یک وری توی بغلش میگرفته تا بتوانم خوب نفس بکشم.
از دیدن عکس گریهام گرفته بود گفتم: «مامان، علی تو داری همهاش گریه مرا در میآوری.
گفت: عايده وقتی شهید بشوم توی قبرم تو تنها کسی هستی که با من و نزدیک قلبم هستی برای همین روی کتفم اسمت را نوشتم تو اصلاً از دل من بیرون نمیروی که نمی روی؛ حتی اگر شهید بشوم...
📖 بریدهای از کتاب « #عایده» به قلم محبوبهسادات رضوینیا که سیزدهم آبان در کافه سمیه نقد و بررسی میشود.
🆔 @hozehonar_ir