روایت تلخ جمعه سیاه در اشک جمعه
از هلیکوپتر مردم را میزنند...
- روبه رو... روبه رو... ارتشیها میخواهند شلیک بکنند.
یک دفعه جمعیتی که جلویم بود پراکنده شد. یک عده زمین افتاده بودند و بقیه چسبیدند به دیوارها و کرکره مغازهها بیشتریها هم جان پناه گرفتند توی کوچهها و خیابانهای فرعی. مات و مبهوت مانده بودم. مادر و دختری که چند دقیقه پیش کنارم بودند روی زمین ولو شده بودند و رد خونشان داشت زیر پاهای من میآمد. ارتشیها قدم به قدم جلو میآمدند و از نزدیک به مردم شلیک میکردند.
📖بریدهای از کتاب «اشک جمعه» نوشته «مونا اسکندری» از انتشارات #سوره_مهر.
◽️این کتاب با محوریت روز جمعه #هفده_شهریور ۱۳۵۷ به حال و هوای روزهای منتهی به پیروز انقلاب اسلامی میپردازد.
صدیقه دختر جوانی است که بر سر دوراهی قرار گرفته است، او باید انتخاب کند حکومت ظلم را بپذیرد و یا در مسیر آزادی قدم بردارد، سرانجام صدیقه تصمیمش را میگیرد....
🆔 @hozehonari_ir