eitaa logo
هیئت الرسول (ص) و بسیج دانشکده علوم قرآنی بجنورد
230 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.3هزار ویدیو
234 فایل
کانال اطلاع رسانی هیئت الرسول(ص) و بسیج دانشکده علوم قرآنی بجنورد نظرات و پیشنهادات شما را پذیراییم https://harfeto.timefriend.net/16921126933212 قرآن و عترت دانشگاه علوم قرآنی بجنورد @qveoqbojnurd
مشاهده در ایتا
دانلود
ترتیل تجویدی.صفحه321.m4a
7.58M
تلاوت آموزشی جزء ۱۶ قرآن کریم(صفحه321) با بیان نکات تجویدی با صدای حجت الاسلام والمسلمین محمد رضا محمدی از اساتید دانشکده به منظور بهره مندی و استفاده دانشجویان و ارتقاء توانمندی سطح مهارت های قرآنی جهت شرکت در" طرح پایش مهارت های قرآنی" 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 آخرین صفحه جزء ۱۶ از قرآن کریم @hroqbojnourd
چهار حکایت کوتاه اما تاثیر گذار: حکایت اول: از کاسبی پرسیدند: چگونه در این کوچه پرت و بی عابر کسب روزی میکنی؟  گفت: آن خدایی که فرشته مرگش مرا در هر سوراخی که باشم پیدا میکند!! چگونه فرشته روزیش مرا گم میکند! حکایت دوم: پسری با اخلاق و نیک سیرت، اما فقیر به خواستگاری دختری میرود... پدر دختر گفت: تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دختر نمیدهم... پسری پولدار، اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرود، پدر دختر با ازدواج موافقت میکند و در مورد اخلاق پسر میگوید: انشاءالله خدا او را هدایت میکند...! دختر گفت: پدر جان؛ مگر خدایی که هدایت میکند، با خدایی که روزی میدهد فرق دارد؟ حکایت سوم: از حاتم پرسیدند: بخشنده تر از خود دیده ای؟ گفت: آری... مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود؛ یکی را شب برایم ذبح کرد... از طعم جگرش تعریف کردم... صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد... گفتند: تو چه کردی؟ گفت: پانصد گوسفند به او هدیه دادم... گفتند: پس تو بخشنده تری... گفت: نه، چون او هر چه داشت به من داد اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم... حکایت چهارم: عارفی راگفتند: خداوند را چگونه میبینی؟ گفت آنگونه که همیشه میتواند مچم را بگیرد، اما دستم را میگیرد... @hroqbojnourd
📚📚📚📚📚📚 🌼 معرفی کتاب👆👆👆 📚📚📚📚📚📚 @hroqbojnourd 👇👇👇
این کتاب روایتی است از خاطرات یکی از مدافعان حرم که در جریان عمل جراحی برای لحظاتی از دنیا می رود و با شوک در اتاق عمل دوباره به زندگی باز میگردداما در همین زمان کوتاه چیز هایی دیده که درک آن برای افراد عادی سخت است. همراهان عزیز ان شاءالله قراره این کتاب در این کانال نگارش بشه با ماهمراه باشید وحتما مطالعه بفرمایید باخواندن این کتاب حتما بیشترمراقب اعمال خودخواهیم بود. خلاصه ای ازکتاب: ازفرشته ای که پشت میز نشسته بود درموردامام عصر(عج)وزمان ظهورپرسیدم. ایشان گفت باید مردم از خدا بخواهندتا ظهور مولایشان زودتر اتفاق بیفتدتا گرفتاری دنیا وآخرتشان برطرف شوداما بیشتر مردم با وجود مشکلات امام زمان(عج)نمی خواهند.اگر هم بخواهند بخاطر گرفتاری دنیایی به ایشان مراجعه میکنند. مثالی زدوگفت مدتی پیش مسابقه فوتبال بودبسیاری از مردم درمکان های مقدس امام زمان(عج) را برای نتیجه این بازی قسم میدادند! من از نشانه های ظهورسوال کردم از اینکه اسرائیل و آمریکا مشغول دسیسه چینی در کشورهای اسلامی هستندو بعضی کشورهای به ظاهر اسلامی با آنها همکاری میکنندوجوان پشت میز لبخندی زد و گفت:نگران نباش اینها کفی بر روی آب هستند ونیست و نابودمیشوند @hroqbojnourd
🍀سه دقیقه تاقیامت🍀 قسمت اول: 🌼 گذر ایام پسری بودم که در مسجد و پای منبر ها بزرگ شدم در خانواده ای مذهبی رشد کردم ودر پایگاه بسیج یکی از مساجد شهر فعالیت داشتم.در دوران مدرسه و سال های پایانی دفاع مقدس شب وروز ماحضور در مسجد بود.🌷 سال های آخر دوران دفاع مقدس بااصرار و التماس و دعا و ناله به درگاه خداوند سرانجام توانستم برای مدت کوتاه حضور در جمع رزمندگان اسلام و فضای معنوی جبهه را تجربه کنم.من در آن زمان در یکی ازشهرستان های کوچک اصفهان زندگی میکردم دوران جبهه و جهاد برای من خیلی زودتمام شد وحسرت شهادت بر دل من ماند.🌷 اما از آن روز تمام تلاش خودم رادر راه کسب معنویت انجام میدادم. می دانستم که شهدا قبل از جهاد اصغر در جهاد اکبرموفق بودند. لذا در نوجوانی تمام تلاش من این بود که گناه نکنم وقتی به مسجد میرفتم سرم پایین بود که یه وقت نگاهم با نامحرم برخورد نداشته باشد.🌷 یه شب با خدا خلوت کردم و خیلی گریه کردم در همان حال و هوای هفده سالگی از خدا خواستم تا من آلوده به گناه و زشتی های دنیا نشوم بعد با التماس از خدا خواستم که مرگم را زودتر برساندگفتم من نمیخواهم باطن آلوده داشته باشم و ب روزمرگی های دنیا گرفتار بشم لذا به حضرت عزائیل التماس میکردم که زودتر به سراغم بیاید. 🌷 چند روز بعدبا رفقای مسجدی پیگیری کردیم تا یه کاروان مشهد برای محل و خانواده های شهدا راه اندازی کنیم باسختی فراوان کارهای سفر را انجام دادم و قرار شد قبل از ظهر پنجشنبه کاروان ما حرکت کند.🌷 روز چهارشنبه با خستگی زیاد از مسجد به خانه آمدم قبل از خواب دوباره به یاد حضرت عزرائیل افتادم و شروع به دعا برای نزدیکی مرگ کردم البته آن زمان سن من کم بود و فکر میکردم کار خوبی میکنم نمیدانستم که اهل بیت ما هیچگاه چنین دعایی نکرده اندآنها دنیا را پلی برای رسیدن به مقامات عالیه در آخرت می دانستند. خسته بودم و سریع خوابم برد نیمه های شب بیدار شدم و نماز شب خواندم و خوابیدم بلافاصله دیدم جوانی بسیار زیبا بالای سرم ایستاده از هیبت و زیبایی او از جا بلند شدم با ادب سلام کردم .🌷 ایشان فرمود بامن چکار داری؟چرا آنقدر طلب مرگ میکنی؟هنوز نوبت شما نرسیده . فهمیدم ایشان حضرت عزرائیل است ترسیده بودم اما باخودم گفتم اگر ایشان اینقدر زیبا و دوست داشتنی است پس چرا مردم از او می ترسند!؟ می خواستند بروند که با التماس جلو رفتم و خواهش کردم مرا ببرند التماس های من بی فایده بود با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم سر جایم و گویی محکم به زمین خوردم!در همان عالم خواب ساعت خود را نگاه کردم راس ساعت۱۲ظهر بودهوا هم روشن بود. 🌷 @hroqbojnourd
🌺با سلام و آرزوی قبولی طاعات و عبادات🌺 💠 قابل توجه شرکت کنندگان در مسابقات "آداب روزه داری..." و "سی شب سی آیه" 🔷 به حول و قوه الهی سوالات مربوط به مسابقه کتابخوانی "آداب روزه داری، احوال روزه داران"ّ در روز شنبه هفدهم خرداد راس ساعت 10 صبح و سوالات مسابقه سی شب، سی آیه، هم روز شنبه 24 خرداد راس ساعت 10 صبح در همین کانال بارگذاری خواهد شد. 🔸 متسابقین محترم تا ساعت 10صبح روز بعد، یعنی یکشنبه هجدهم خرداد و یکشنبه 25 خرداد فرصت دارند جواب سوالات را به صورت پیامکی ارسال نمایند. نحوه ارسال جواب: - پاسخ آزمون به صورت یک عدد 40 رقمی است که عدد اول نشانه گزینه صحیح سوال اول و عدد دوم نشانه گزینه صحیح سوال دوم و .... می باشد. - عدد چهل رقمی را به شماره 5000241183 پیامک نمایید. - به پیامکهایی که بعد از ساعت 10 صبح ارسال گردد ترتیب اثر داده نمی شود. ☀️ تمامی گروههای دانشجویان، اساتید، کارکنان و خانواده های محترم اساتید و کارکنان می توانند در این مسابقات شرکت نمایند. ⭐️ از میان جوابهای صحیح، به 20 نفر در هر مسابقه به قید قرعه جایزه نقدی، به مبلغ هر نفر یک میلیون ریال اهدا خواهد شد.
🌺🌱 اجرکم عندالله🌺🌱 💐با تشکر از خیرین نیکوکار💐
🍀سه دقیقه تاقیامت🍀 قسمت دوم: موقع زمین خوردن نیمه چپ بدنم به شدت درد گرفت در همان لحظات از خواب پریدم نیمه شب بود میخواستم بلند شوم اما نیمه چپ بدنم شدیدا درد میکرد!! خواب از چشمانم رفت این چه رویایی بود؟واقعا من حضرت عزرائیل رادیدم ایشان چقدر زیبا بود؟!🌷 روز بعد از صبح زود دنبال کار سفر مشهد بودم همه سوار اتوبوس ها بودند که متوجه شدم رفقای من حکم سفر را از سپاه شهرستان نگرفته اند.🌷 سریع موتور پایگاه را روشن کردم و به سرعت به سمت سپاه رفتم در مسیر برگشت سر یک چهارراه راننده پیکان بدون توجه به چراغ قرمزجلو آمد و از سمت چپ بامن برخورد کردانقدر حادثه شدید بود که من پرت شدم روی کاپوت و سقف ماشین و پشت پیکان روی زمین افتادم. نیمه چپ بدنم بشدت درد میکردراننده پیکان پیاده شد و بدنش مثل بید میلرزید. فکر کرد من حتما مرده ام یه لحظه باخودم گفتم پس جناب عزرائیل سراغ ما هم آمد. 🌷 انقدر تصادف شدید بود که فکر کردم الان روح از بدنم خارج می شود به ساعت مچی روی دستم نگاه کردم ساعت دقیقا ۱۲ظهر بودنیمه چپ بدنم خیلی درد میکرد. یکباره یاد خواب دیشب افتادم باخودم گفتم این تعبیرخواب دیشبم است من سالم می مانم. حضرت عزرائیل گفت وقت رفتنم نرسیده. 🌷 زائران امام رضا ع منتظرند باید سریع بروم از جا بلند شدم راننده پیکان گفت شما سالمی؟گفتم بله موتور رو از جلو پیکان بلند کردم و روشنش کردم با اینکه خیلی درد داشتم به سمت مسجد حرکت کردم. راننده پیکان داد زد اهای مطمئنی سالمی؟بعد با ماشین دنبال من آمد او فکر میکردهر لحظه ممکن است من زمین بخورم کاروان زائران مشهد حرکت کردند.🌷 درد آن تصادف وکوفتگی عضلات من تا دو هفته ادامه داشت بعد از آن فهمیدم که تا در دنیا فرصت هست باید برای رضای خدا کار انجام دهم و دیگر حرفی از مرگ نزنم هر زمان صلاح باشد خودشان سراغ ما می آیند اما همیشه دعا میکردم که مرگمان باشهادت باشد.🌷 در آن ایام تلاش بسیاری کردم تا مثل برخی رفقایم وارد تشکیلات سپاه پاسدارن شوم اعتقاد داشتم که لباس سبز سپاه همان لباس یارن آخر زمانی امام غائب از نظر است.🌷 تلاش های من بعد از چند سال محقق شدوپس از گذراندن دوره های آموزشی در اوایل دهه هفتادوارد مجموعه سپاه شدم اینم بگم من از نظر همکارها و رفقا یه آدم بسیار شوخ و پرکار بودم یعنی سعی میکنم کاری که به من واگذار میشود به نحو احسن انجام بدم. 🌷 اما همه رفقامیدانند که اهل شوخی و سرکار گذاشتن و..هستم در اردوها اموزشی همیشه صدای خنده از چادر ما می امد. مدتی بعد ازدواج کردم و مشغول فعالیت روز مره شدم روز ها سرکار بودم وشبها باخانواده یا هیئت و مسجد بودم حدود۱۸ سال از وجود من در سپاه گذشت یک روز اعلام شد که برای یک ماموریت جنگی آماده شوید.🌷 @hroqbojnourd
📣📣قابل توجه دانشجویان عزیز ساکن بجنورد📢📢 🙃🙂 💥رایگان، همراه با ( ۱۰نفر از کسانیکه در جلسات گروهی شرکت کنند، بصورت تصادفی انتخاب و نوروفیدبک رایگان دریافت میکنند) 😃 ✔️میدونید برای شرکت در این سلسله جلسات باید چیکار کنید؟ 🤔 💥دانشجویان (دختر و پسر) که در زمینه های زیر 👇مشکل دارند: ⚡️۱-اگر در هنگام مواجه با مسائل بیشتر به صورت عاطفی و احساسی تصمیم میگیرید. ⚡️۲-اگر جدایی از اعضای خانواده مخصوصا مادر، برای شما شدیدا سخت است. ⚡️۳-اگر فکر از دست دادن و مرگ اعضای خانواده شما را شدیدا مضطرب می کند. ⚡️۴-اگر به سختی می توانید نظرات مخالف با اعضای خانواده را مطرح کنید زیرا می ترسید این نظرات باعث طرد شما از طرف اعضای خانواده شود. ⚡️۵-اگر به این فکر می کنید برای بریدن بند عاطفی با خانواده به یک منطقه دورتر سفر کنید. ⚡️۶-اگر برای کاهش اضطراب خود در خانواده بیشتر سعی می کنید مخالفت خود را با قهر نشان دهید. ⚡️۷-اگر میخواهید تاثیرات نسل های قبلی را بر سبک زندگی کنونی تان بشناسید. ⚡️۸- اگر ویژگی های فوق👆🏻 را دارید و می خواهید متوجه شوید ازدواج شما در آینده با چه مشکلاتی روبه رو می شود 🎺🎺🎺سلسله جلسات گروه درمانی برای بررسی و حل مسائل فوق👆به صورت رایگان برگزار می شود. 💫: ⚛زهرا رعنایی: کاندیدای دکتری تخصصی مشاوره ⚛زهرا بهادری: کاندیدای دکتری تخصصی مشاوره 🌟 افرادی که تمایل به شرکت در این جلسات درمانی را دارند، تا آخر خردادماه فرصت دارند، اسامی خودشون رو به آیدی های @BahadoriZahra و @zahraranaee ویا با شماره ۰۹۳۳۰۲۳۸۴ تماس بگیرند. 💥💥 لینک کانال مشاوره:👇 @Yaddasht_haye_Dorna 💥💥
این متن خیلی قشنگه 🌺🍃🌺 گفتم گرفتارم خدا گفتی که آزادت کنم گفتم گنه کارم خدا گفتی که عفوت میکنم گفتم خطا کارم خدا گفتی که می بخشم خطا گفتم جفا کارم خدا گفتی وفایت میدهم گفتم صدایت میکنم گفتی جوابت می دهم گفتم ز پا افتاده ام گفتی بلندت میکنم گفتم نظر بر من نما گفتی نگاهت می کنم گفتم بهشتم می بری؟ گفتی ضمانت می کنم گفتم که من شرمنده ام گفتی که پاکت می کنم گفتم که یارم می شوی گفتی رفاقت میکنم گفتم ندارم توشه ای گفتی عطایت میکنم گفتم دردمندم خدا گفتی مداوایت کنم گفتم پناهی نی مرا گفتی پناهت می دهم خدا تنها کسیست که وقتی همه تنهایت می‌گذارند او آغوش می‌گشاید ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌@hroqbojnourd
لطفا جهت ارسال اثر روی یکی از لینک های ذیل، کلیک کنید. @Lip1399 @Dastanbasij1399 ⭕️در پیامرسان تلگرام⭕️
【• •】 . . +⚠️‌‌ . . •(• دقت ڪردین خیلی وقتا، ما براۍ تمایلات خودمون می‌سازیم و جمـع مۍکنیم تا کاری ڪه میخواد رو انجامش بدیم!؟ مــراقب تمایلات منطق‌ساز باشیم :) پ.ن:أعوذ‌بالله‌من‌شرنفسی! ! . . +⚠️ ↫ ✋🏻         . . | |💚 @hroqbojnourd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰عشق به خمینی عشق به همه خوبیهاست... ▪️سالروز رحلت جانگداز رهبر کبیر انقلاب،حضرت امام خمینی(ره) و قیام خونین پانزده خرداد تسلیت باد. 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 ┏━━✨✨✨━━┓ ❤️ @hroqbojnourd ❤️ ┗━━✨✨✨━━┛ ─═इई 🍃🌸🍃ई 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
🔺️سخنرانی رهبر انقلاب به مناسبت سی و یکمین سالگرد ارتحال امام خمینی (ره) 💢بیانات حضرت (مدظله العالی) رهبر معظم انقلاب اسلامی به مناسبت سی و یکمین سالگرد ارتحال امام خمینی (ره) چهارشنبه ۱۴ خرداد ساعت ۱۱ از شبکه‌های یک و خبر سیما و رادیو ایران به صورت زنده پخش می‌شود. 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 ┏━━✨✨✨━━┓ ❤️ @hroqbojnourd ❤️ ┗━━✨✨✨━━┛ ─═इई 🍃🌸🍃ई 🌸 🍃🌸 🌸🍃🌸
✍رهبر انقلاب: امام، امام انقلاب بود. قدرت‌های مادی هم که نسبت به امام همواره غضبناک بودند و از امام می‌هراسیدند، بیشتر به خاطر این صفت انقلابی‌گری بود. امروز هم دشمنان ملت با خصوصیت انقلابی‌گری او دشمنند. اساساً قدرت‌های مادی از کلمه‌ی انقلاب وحشت می‌کنند. امام انقلابی ما کشور را به‌وسیله‌ی انقلاب از منجلاب‌ها بیرون کشید. امام، مسیر و ریل را به سمت هدف‌های بزرگ عوض کرد؛ این هدف‌ها خلاصه می‌شود در حاکمیت دین خدا. ۹۵/۳/۱۴ @hroqbojnourd
🖤 تصویر تو را چو خاک در قاب گرفت آئینه شکست و گریه بر آب گرفت ای هم نفسم نماز آیات بخوان! خورشید به گِل نشست و مهتاب گرفت... 🖤🖤🖤 🖤سالروز رحلت امام خمینی (ره) برملت انقلابی ایران زمین تسلیت باد @hroqbojnourd
✅امام مانند پیامبران انقلابش را با تحول روحی افراد شروع کرد ✍رهبر انقلاب: امام مِیدانی وارد مسئله‌ی تحوّل شدند، نه فقط گفتاری و دستوری؛ از تحوّل‌آفرینی روحی در یک مجموعه‌ای از طلّاب جوان در قم تا تحوّل‌آفرینی وسیع در عموم ملّت ایران. این همان روش پیغمبران است؛ پیغمبران هم آغاز همه‌ی حرکتهای خودشان را از انقلاب روحی افراد شروع کردند. ۹۹/۳/۱۴ @hroqbojnourd
🍀سه دقیقه تاقیامت🍀 قسمت سوم: سال ۹۰بودو مزدوران وابسته به آمریکا در شمال غرب کشور ودر حوالی پیرانشهرمردم مظلوم را به خاک و خون کشیدند آنها چند ارتفاع مهم را تصرف کرده واز آنجا به خودرو های عبوری و نیروهای نظامی حمله میکردند.🌷 هربار سپاه و نیروهای نظامی برای مقابله آماده میشدندنیروهای این گروهک تروریستی به شمال عراق فرار میکردند🌷 شهریور ۹۰ بدنبال شهادت سردار جان نثاری و جمعی از پرسنل توپخانه سپاه نیروهای ویژه سپاه به منطقه آمده و عملیات بزرگی را برای پاکسازی کل منطقه تدارک دیدند عملیات به خوبی انجام شد و با شهادت چند تن ارتفاعات از وجود گروهک تروریستی پژاک پاکسازی شد.🌷 من نیز در آن عملیات حضور داشتم از این که پس از سالها یک نبرد نظامی واقعی را از نزدیک تجربه میکردم حس خوبی داشتم آرزوی شهادت نیز ماننددیگر رفقایم داشتم اما باخودم میگفتم ما کجا و شهادت!؟ دیگر آن روحیات جوانی وعشق به شهادت در وجود ما کمرنگ شده بود.🌷 در آخرین مراحل این عملیات تروریست ها برای فرار از منطقه از گازهای فسفری و اشک آور استفاده کردند تا ما نتوانیم آن ها را تعقیب کنیم آلودگی محیط باعث سوزش چشمانم شده بود.🌷 دود اطراف مارا گرفت رفقای من سریع از محل دور شدند اما من نتوانستم چشمان من به شدت میسوخت سوزش چشمان من حالت عادی نداشت چون بقیه نیروها سریع جلو رفتند امامن حتی نمی توانستم چشمم را باز نگه دارم به سختی و با کمک یکی از رفقا به عقب برگشتم پزشک واحد امداد قطره ای را در چشمانم ریخت و گفت تایک ساعت دیگر خوب میشوی ساعتی گذشت اما همینطور درد چشم مرا اذیت میکرد به پزشک بیمارستان صحرایی و سپس بیمارستان داخل شهر مراجعه کردم به وسیله آرام بحش توانستم استراحت کنم اما کماکان درد چشم مرا اذیت میکرد.🌷 چند ماه از آن ماجرا گذشت عملیات موفق رزمندگان مدافع وطن باعث شد که ارتفاعات شمال غربی به کلی پاکسازی شود.نیروها به واحد های خود برگشتند اما من هنوز درگیرچشم هایم بودم بیشتر چشم چپ من اذیت میکردحدود سه سال باسختی روزگار گذراندم در این مدت صدها بار به دکترهای مختلف مراجعه کردن اما جواب درستی نگرفتم تا اینکه یک روز صبح احساس کردم که انگار چشم چپ من از حدقه بیرون زده درست بود.🌷 در مقابل آینه که قرار گرفتم دیدم چشم من از مکان خودش خارج شده حالت عجیبی بود از طرفز درد شدیدی داشتم همان روز به بیمارستان مراجعه کردم و التماس میکردن که مرا عمل کنید دیگر قابل تحمل نیست کمیسیون پزشکی تشکیل شد عکس و آزمایش های متعدد از من گرفتنددر نهایت تیم پزشکی که متشکل از یک جراح مغز و یک جراح چشم و چند متخصص دیگر بود اعلام کردند یک غده باعث جلو آمدن چشم گردیده.🌷 @hroqbojnourd