چند ساعتی از افطار گذشته و زهر آرام آرام خود را به عمق جان میرساند.
جگرش میسوزد ولی افسوس که در خانه خود غریب است
غربت میراث مادریست.
دیروز میان کوچه
امروز میان خانه
فردا میان گودال
و آن سوی دیوار زنی که در رویای شاه بانویی غرق شده است
نگاه تارَش به کوزه آب اما فکرش میان کوچه های بنی هاشم است
نکند در این تاریکی، زینبش زمین بخورد!
چشم بر هم میگذارد که پرده حجره کنار میرود: "برادرم حسن"
و فرو میرود در آغوشی برادرانه...
حسین علیهالسلام سرش را به دامن گرفته و زینب کنار بستر ،هق هقش را درون سینه آرام میکند
دستان برادر را میگیرد.سرد است، مانند دستان مادر وقتی از کوچه بازگشته بود
کمی آنطرف تر عباس مردانه بغضش را فرو میدهد.دل نگران مولایش است، نکند داغِ کمر شکن برادر را تاب نیاورد!؟
چشمان بیفروغش روی اشکهای زینب خیره میماند: "گریه نکن جان برادر، گریه نکن"
حسین لب میگشاید تا شاید پاسخِ سوالش،کمی از داغِ سینه حسن کم کند :"حسن جان! نمیگویی، آن روز میان کوچه ها، به مادرمان چه گذشت؟"
و پاسخش قطره اشکی میشود میانِ موهای سپیدِ برادر.
موهایِ سپیدی که یادگار کوچه است
در آستانه حجره، مادر را میبیند.با همان چادر خاکی، دست به پهلو منتظر اوست.
پشت سرش،پیامبر و پدرش علی با لبخند نگاهش میکنند.
زینب را به حسین میسپارد و حسین را به عباس.
صدای شیون که بلند میشود، بار دیگر مدینه رخت عزا بر تن میکند
پیکرِ غرق تیرش را به خاک میسپارند وماتم بقیع را به آغوش میکشد
زینب سر بر شانه برادرش از کوچه های بیوفای مدینه میگذرند.
اما حسین چه بگوید از داغِ دلش!!
سخت است برادری،برادرش را خاک کند.
#امان_از_غریبی
#شهادت_امام_حسن_مجتبی(ع) تسلیت 🏴
✍زهرا قائمی
لاله۶🌷
کانال تحلیلی، سیاسی و انقلابی #لشگر_سایبری_سربازان_ولایت
@hsnrb14_sarbazevelayat