#خاطره2#
#ساجده#
ی خانمی همراه دوستش تذکر شنید،اهمیت نداد،البته ی کلاهی داشت اما موهاش بسته بود ،به شکلی که نشنید عمل کرد وبه راهش ادامه داد😐
جالب بود،ی مارپیچ حس کردم دور زدن😃دوباره برگشتن سمت من،ازمن سوال برای سمتی که می خواستن برن رو داشتند منم خیلی مودب ومهربون جوابشون دادم وگفتم درضمن عزیزدلم کلاه سرت کردی درست، اما موهای پشت سرتم زیر شال، مواظبتشون کن، همینجوری که لبخندی روی صورتش بود همراه دوستش پله هارو پایین میرفتند وسعی کرد شال گردن سفیدرنگ رو دور موهای پیدا ،البته ازدیده ها پنهان کنه👌
بگم اولین کسی که موهاش پریشون کرده بود وهمراه همسرش گویا دنبال سمتی که باید برن ،نگاهشون به دوروبر میچرخید،با گفته خانم گلم لطفا شالتون سرتون کنین،نگاهشون متوجه من شد ی نیمچه نگاهی کردند وخانوم سرعتی شالش سرش کرد وگفتند میخوایم بریم سمت شهید کاوه؟؟ باراهنمایی من راهشون پیدا کردند،
دختری که موهای مشکی وبلندش،رها کرده بود،درجمعیتی که هجومی به سمت خط۲ درحرکت بودند رفتم داخل مسیر وگفتم عزیزدلم شالت لطفا سرت کن،نگاهش کردم دیدم شال نداره لباسش کلاه هم نداره بگم کلاهت سرت کن،گفتم قربونت برم ،داخل کولت ،گفت چشم،میپوشم،شالش از تو کولش درآورد ،موهاش از دوروبرش جمع کرد وبه موهای نگرانش از نگاه های سمی آرامشی دیدنی داد👌
داخل جمعیتی که از مترو بیرون میومدن،اونم یهویی باید بانگاه سرعتی عزیزان کشف حجاب رومجاب به پوشیدن شال ویا،روسریشون کنی،ی دختر خانوم هم که سر لج با فطرت پاکش رو داشت،توجهی نکرد،وبا همون روسری که دور گردنش بود به راهش ادامه داد و با تذکر پی درپی آمران خانوم و آقا که به شکل پراکنده ایستاده بودند رهایی نداشت که باید؛ روسریش سرش کنه 😉
البته دراین میان دختری بود،که با تذکر آمرآقای جوان برای پوشش، صدایی رو رسا کرد تا بتونه با جلب توجه میدون مترو رو به دست بگیره وجوی بسازه،😕که نشد ونتونست ،چون آمران خیلی محترمانه امر به معروف کرده بودند، واون دختربود ونگاههای اطرافیانش، که بانگاه معناداراینکه واقعا چقدر وقیح وبی ادب شدند ،وصدای پچ پچ حضار تواون جمعیت شنیده میشد که عجب دختر گستاخ وپروو،البته نگاههای خانمها وآقایون به سمتش باسکوت معناداری نشان از بی ادبی دختر رو به تصویر کشیده بودند،ولی ،نتونست راحت بااون وضع به راهش ادامه بده،چون، بعد، از سمت من رد شد،منم سریع گفتم خانومم شالت بپوش،
اونم ی نگاه به من انداخت ودوستش که کنارش بود،بهش گفت؛تا شالت نپوشی ولت نمی کنن،همه جا تو مترو پخش شدند،بپوش حوصله داری،می خوای باهمشون دعواکنی،اونم شالش از دور گردنش باز کردومرتب روی موهاش انداخت👌
#خاطره1#
#ساجده#
امروزبعداز ظهر،برنامه مترو عالی بود،بعداز مدتی بچه هارو می دیدم دلم برای همه بچه هاتنگ شده بود،🌺 شروع خوبی بود،خواندن نمازبه جماعت،صحبت با تنها کسی که فقط اون هست که همه جا میتونی بهش پناه ببری،خدای مهربون که من عاشقشم❤️هرکدوم از بچه ها جایگاههاشون ایستاده بودند میز گفتگو هم پایین خط ۲،مثل همیشه برقرار بود،خیلی خوب ودلنشین وتاثیر گذار.اونجا بسیار دیدنی وتامل بر انگیزه.
از همه بچه ها ی خبری گرفتم ودرجایگاه خودم ایستادم ،جالب بود برام خانمها وآقایونی که در رزم پلاکاردی همیشه حضور داشتند همچنان دررزم مترو حضور چشمگیری داشتند ،ناگفته نمونه که خیلی خیلی دوستان جدید عضو شده بودند،
،ی تحسین همراه باتشکر از طرف خودم خدمت دوستان دارم،بابا ایول به همگی، خودمونی گفتم 😜آفرین به پشتکار عزیزان دلم.
جایگاهی ایستاده بودم که هم سوال داشتند که خانوم سمت وکیل آباد از همینجاست؟خانوم سمت شهدا از کدوم طرف برم؟و....
خب موقعیتی بود که بسیار زمینه رو برای همراهی با خانومهای کشف حجاب رو هموار میکرد،یعنی ی جورایی باید از مسیری که من ایستاده بودم رد می شدندودرراه خودشون قرار می گرفتند، واین بود که درحین راه رفتن به سمت من دستشون برای مرتب شدن شالشون روی سرشون می رفت،
#خاطره
#ساجده
مترو بچه ها جایگاههاشون ایستاده بودند،وباهمون ریتم محترمانه وهمیشگی به کشف حجاب تذکر داده میشد،یهو سر وصدای تو راه پله هایی که سمت ورودی به وکیل آباد رو نشون میداد داخل محوطه پیچید همه فکر کردندلابد ی کشف حجاب دلش نمی خواد قانون کشورش رعایت کنه وبا دادو بیداد مغلطه راه بندازه وادامه ماجرا🤨
من اونجا واستاده بودم ودیدم ،ی آقاپسر با ی دختر خانم که کشف حجاب هم بود،ی تذکری از آمران دریافت کرد اما بی توجه به سمت پایین رفتن از پله ها کنارآقاپسر ادامه داد،همینطور که داشت می رفت، دوتادختر خانم که یکیشون، سروضع موجه اسلامی اجتماعی نداشت( ،لباس غیرموجه شامل میشد از؛بلوز وشلوار نارنجی با ی شال دورگردن ،موها ول) ،از پایین پله هاداشتندمیومدن بالا ولی یهو، گویا اون آقاپسر براش آشنابود🤭
وی نگاهی انداخت به دختر کنار آقاپسری که باناز وکرشمه داشت حرف میزد،وبعدش فقط🤭 ی جیغ بنفش
دختر باتیپ نارنجی به آنی خودش به پسر ودختر رسوند وباسروصدا گفت این دختره کیه؟پسر که دستش تودست دختر کشف حجاب بود رنگش پرید ودستش از تودست دختر رها کرد وگفت خانوم شالت سرت کن یعنی چی اینقدر نزدیک من راه افتادین،😳دختر که مونده بود چی بگه گفت چی شد من یادت رفت،چقدر زود،بعد روش کرد به دخترنارنجی گفت این آقا دوست منه😕
دختر نارنجی که کفری شده بود دوباره صداش بلند کرد گفت تو به من خیانت کردی دروغگو هنوز ی هفته نگذشته از آشناییمون ،رفتی دنبال یکی دیگه، آقاپسر که رنگش پریده بود ترجیح داد ساکت باشه که دختر نارنجی دوباره فریاد کشید وچند تا حرفای ......نثار پسر ودختر کرد
دوست دختر نارنجی پوش، دست دختر نارنجی رو گرفت گفت همینه،دوستی خیابونی همین شکلیه،هیچ قاعده ای نداره ،من بهت گفتم به این آدمها اعتماد نکن، برای دوستی این آقاپسر،چقدروضع لباس پوشیدنت تغییر دادی،بعد می گفتی این آمران حجاب چراتذکر میدن،میگن که میدونن تَهِ این کشف حجاب ضررش مال دختراست،بعد میگن زن آزادی😐واقعا عیناً دیدی،سرت کن اون شالت😬
وپچ پچ حضاری که رفت وآمد می کردند،که اینم آخر بدحجابی وکشف حجاب 😔
رزم مترو 25\10\1402