سلام 🌺🌹☘🌸🌼💐🌷
یک خاطره از تذکر لسانی با توجه به شاخص (اثر محور بودن امر به معرف)
الان تو قطارم
خانمی سن بالا که عمری با حیا زندگی کرده در کنار ما سه مرد خیلی معذب بود در نهایت بردنش دو واگن آن طرف تر کنار سه خانم دیگر اما آنجا یک اقا بود که به هر دلیلی حاضر نشد بیاید جای ما
بعد مدتی آن سه خانم به همراه رئیس قطار آمد و خواهش میکرد ما زحمت بکشیم برویم آنجا
یکی از آن زنان یک دختر مکشفه بود
😔
خوب باید چه کار میکردم
نمیتوانستم از این موقعیت عالی از این زمینه ای که شاید همه آن را خدا طراحی کرده بود تا مثلا حجتی برای یکی باشد دلیلی برای دیگری و امتحانی برای من و... بگذرم
🌹(یادتان باشد تک تک صحنه ها خیلی دقیق و هدفمند برای تمام حاضرین در آن توسط خدا طراحی شده و هیچ اتفاق و تصادف و ...نیست و همه جزئیات حتی حکمتی دارد)🌺
راه های مختلفی به ذهنم رسید
همه را ارزیابی کردم
ضمنا بگم آقایان همراه من هم خیلی حال جابه جایی نداشتن و اگر زود من اعلام بله نمیکردم ...
گزینه ها شامل زیر میشد
۱_ اعلام به مهماندار که من هم مثل آن اقا راضی نیستم جابه جا بشوم
و بعد هدفمند در جوابی میگفتم این خانم حجابش را رعایت نکرده و به حقوق ما احترام نگذاشته و چه طور شما انتظار دارید ما ...
خروجی و نتیجه: آن خانم یا با این اجبار روسری میکرد و خواهش تحقیر آمیز دیگری میکرد تا ما راضی به جابهجای بشویم که بعید بود چون در اصل اینها با آن آقا ناراحت نبودن اما باالفرص اینکار را میکرد آنگاه من مذهبی را مثل آن آقای بی شعور را در یک دیدگاه جمع میزد
و یا اینکه میگفت برو بابا و بی خیال کل داستان میشد و صحنه را برده و روسری اش را مطمئن تر کنار میگذاشت
در هر دو صورت تولید نفرت میشد 🦠🐍🦂
۲_ بیرون میرفتم و به او میگفتم من فرای قانون جابه جا شدم ولی تو خلاف قانون کشف حجاب کردی و جای خجالت دارد
روسری را سرت کن و برو فکر کن
میدونی مجرم هستی و...
نتیجه: خیلی بعید بود اثر مثب بذارد و با توجه به استفاده افعال امری احتمالا طرف با خودش میگفت تو نگاه نکن و عیسی به دین خود و موسی...و میگفت یارو جابه جا شده و کلی منت گذاشت و میخواست اعتقاداتش را به زور ذهنم بکند
۳_ اما روش آخری که فقط با پنج دقیقه به ذهنم رسید
اول به طراحی صحنه توجه کردم
دیدم قطار فیلم موقعیت مهدی را گذاشته
بعد دیدم بقیه گفتن ما شام بخوریم بعد میرویم و آنها هم دم درب منتطر
⚡️💥
خوب اینگونه عمل کردم
شام را نصفه رها و در کیف گذاشته و رفتم بیرون.
گفتم بفر مایید خانم ها من آنجا شام میخورم و شما زودتر بشینید و راحت باشید
فقط یک چیزی
قبول دارید من فرا قانون قبول کردیم؟
مادر دختر گفت بله البته آن اقا کم لطفی کرد
گفتمقبول دارید شما اینحا راحت تر هستید؟ تا آنجا با یک آقا تا صبح ؟
گفت خوب بله
گفتم من برای این امنیت روحی شما تا آن طرف قطار هم میروم
😯گیج میزدن منظورم چیست
گفتم شما ها (اشاره به دخترش کردم) هم میتوانید حداقل با حفظ پوشش ( نه حجاب) امنیت ما مردها را فراهم کنید
که قانون کشور و خدا هم هست
بعد دخترش یکباره عجولانه و با شرمنده گی گفت اصلا متوجه منظور شما نمیشدم و سریع روسری اش را ...
مادرش گفت خوب بله
منم گفتم ( با کمال سو استفاده از جو فیلم شهید و برای افزایش و تثبیت اثرگذاری) بله جنگ هم بشود ما برای امنیت شما میرویم( تو راست میگی🤥) ما ...
تشکر کردن و ...🌹🌹
نتیجه: هیچ دستور امری صادر نشد.
هیچ مقاومتی نکردن
هیچ نفرت و ...تولید نشد.
هیچ الزام و زوری لازم نشد ( گاهی الزام اجتناب نا پذیر است اما ما باید آن را در کمترین مقدار مدیریت کنیم)
حتما ساعت ها به سخن من فکر خواهد کرد
دم خدا گرم با این طراحی قشنگ🤗.
عزیزان اغلب مردم عنادی با خدا ندارند به قول رهبرنان گول دشمن را خورده و اگر بدانند کی پشت آن است این کار را نمیکنند .این ما هستیم که باید غالبا با محبت مثل استاد محدث و خانم امیری رفتار کنیم
دوستان شما هم میتوانید تجربیات خودتان را اگر دوست داشتید برای مشورت و باز نویسی و یا ارزیابی برای من بفرستید
انشاالله در آینده برای این ارسال تجربیات فرد مخصوص معین خواهیم کرد
#واحدمنابع انسانی پویش سفیران معروف