eitaa logo
فرهنگ موضوعی علت ها, حکمت ها, راهکارها
31 دنبال‌کننده
35 عکس
28 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✅نمونه علت های داستانی 📙حرف ر 💠موضوع : رفتار ❇️پرهی از رفتار عادلانه ✍️مراسم تشییع جنازه یکی از آشنایان در یک روز سرد زمستانی در گورستان بودم. نوۀ متوفی اصلا گریه نمی‌کرد و محزون هم نبود. مدتی این موضوع برای من جای سؤال بود با این‌که او سنگ‌دل هم نبود. 🌍بعدها از او علت را جویا شدم، گفت: پدربزرگ من هر چند انسان بدی نبود ولی روزی یاد دارم، عید نوروز بود و به نوه‌های خود عیدی می‌داد و ما کودک بودیم، ما نوۀ دختری او بودیم و او به نوه‌های پسری‌اش هزار تومنی عیدی داد ولی به ما دویست تومنی داد و در پیش آن‌ها گفت: پدربزرگ اصلی شما فلانی است و بروید و از او هزار تومنی عیدی بگیرید. این حرکت او برای همیشه در یاد من ماند و من تا زنده‌ام او را پدربزرگ و خودم را نوۀ او هرگز نمی‌دانم. ✳️برای نفوذ در دل‌ها شاید صد کار نیک کم باشد، ولی برای ایجاد نفرت ابدی، یک حرکت احمقانه کافی است و بدانیم کودکان هر چند در مقابل محبت ما توان تشکر ندارند و خجالت می‌کشند و در برابر تندی و بی‌احترامی ما، از ترس ما توان عکس‌العمل ندارند و سکوت می‌کنند، ولی آن‌ها تمام رفتار ما را می‌فهمند و محبت‌ها و بدی‌های ما را می‌بینند و می‌دانند و برای همیشه در ذهن خود حفظ می‌کنند و زمانی که بزرگ شدند، تلافی می‌کنند. @Dastan1224
🍎🌹🌺 ┄┄┄┅═✧❁ بخش دانستنی ها ❁✧═┅┄┄┄ 🎋موضوع : شکر عملی 📚داستان ها و خاطره ها ✍️ نقل شده، فردی مدتی سردرد عجیبی گرفت . مشکوک به بیماری خطرناک مغزی بود. دکتر به او آزمایشات از مغز نوشت. بعد از تحمل استرس طولانی برای اخذ نتیجه آزمایشات و صرف هزینه زیاد، روزی که برای دریافت پاسخ آزمایش او با من و یکی دیگر از دوستان بیمارستان رفت ، چشمانش و قلبش می لرزید. متصدی آزمایشگاه با اصرار زیاد ما گفت : شکر خدا چیزی نیست. از خوشحالی از جا پرید انگار تازه متولد شد. متصدی آزمایشگاه به من کاغذ سفیدی داد و گفته بود: این هم نتیجه آزمایش تو ، چیزی نیست شکر خدا سالم هستی. در علت این کار او عاجز مانده، متصدی که مرد عارفی بوده گفته: دوستت بعد از تحمل استرس و هزینه مبلغ زیاد، الان که فهمید سالم است، دیدی چه اندازه خوشحال شد و اصلا ناراحت نشد هزینه کرده بود. پس من و تو که سالم هستیم اگر واقعا خدا را شاکر باشیم ، باید الان دست در جیب برده حداقل یک صدم هزینه ای که دوستمان کرد تا فهمید سالم است، صدقه ای به شکرانه این نعمت الهی بدهیم که بدون صرف استرس و پول، فهمیدیم مغزمان سالم است و بیماری نداریم..... 🍀 الشَّيْطانُ يَعِدُکُمُ الْفَقْرَ (268 بقره) شیطان با وعده و ترساندن شما از فقر ( مانع انفاق و بخشش شما و دیدن نعمت های الهی می شود) ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌ ─┅═༅𖣔🍃🌷🍃𖣔༅═┅ 📚https://eitaa.com/hugifig📚
🍎🌹🌺 ┄┄┄┅═✧❁ بخش دانستنی ها ❁✧═┅┄┄┄ 🎋موضوع : عاقبت بخیری 📚ضرب المثل ها و تمثیلات بال پرنده ✍️عارفی با شاگرد خود زندگی می‌کرد. روزی شاگرد با اجازۀ استادِ خود بجای عارف بر منبر رفت و موعظه کرد. 🕌چون از منبر پایین آمد مردم او را بسیار تحسین کردند. عارف چون چنین دید، در همان مجلس بر سخنرانی او ایراد زیادی گرفت و شاگرد ناراحت شد. مجلس تمام شد و عارف و شاگرد به منزل برگشتند. شاگرد از دست عارف ناراحت بود. گفت: استاد! چرا عیب‌های بنی اسرائیلی گرفتی و چه ضرورت بود در جمع آن‌ها را بگویی، آن هم بعد از این‌ که مردم مرا ستایش و تحسین کرده بودند؟! در حالی‌که مردم بعد از منبر از تو تعریف می‌کنند و کسی نیست از تو عیب بگوید، چه شد تو را ستایش شهد است و ما را سم؟!! عارف تبسمی کرد و گفت: ای شاگرد جوان، تو هنوز از مردم نبریده‌ای و نظر مردم برای تو مهم است. این تعریف‌هایی که از تو می‌کردند درست بود و عیب‌های من غلط! ولی من دلیلی برای این کارم داشتم، تا مبادا این ستایش و تعریف مردم، لذت ارشاد برای خدا و علم را از تو بگیرد و از فردا در منبر بجای این‌ که سخنی گویی که خدا را خوش آید، سخنی گویی که مردمان خدا خوش‌شان آید. اما آنچه مردم از من ستایش می‌کنند برای من مهم نیست. چه ستایش کنند و چه سرزنش کنند هر دو برای من یکی است. چون سنی از من گذشته است و حقیقت را دریافته‌ام. من مانند پرنده‌ای هستم که پَر درآورده‌ام و روزی اگر مردم بر شاخه‌ای که نشسته‌ام آن را ببُرند، به زمین نمی‌افتم و پرواز می‌کنم ولی تو هنوز پَرِ پروازت کامل نشده است. 🌴این مردم تو را بالای سر بُرده و بر شاخۀ درختِ طوبی می‌نشانند؛ اما ناگاه و بی‌دلیل شاخۀ زیر پای تو را می‌بُرند و سرنگون‌ات می‌کنند. این مردم امروز ستایش‌ات می‌کنند و تو را نوش می‌آید و فردا ستایش نمی‌کنند و تو را از منبر و سخنرانی بیزارت می‌کنند. 🥀به ناگاه شاگرد دست استاد بوسید و گفت: استاد! الحق که نادانِ نادانم. @Dastanhaykotah . ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌ ─┅═༅𖣔🍃🌷🍃𖣔༅═┅ 📚https://eitaa.com/hugifig📚
🍎🌹🌺 ┄┄┄┅═✧❁ بخش دانستنی ها ❁✧═┅┄┄┄ 🎋موضوع : انتخاب همسر همنشین و.. 📚ضرب المثل ها و تمثیلات داستانی زیبا ✍️سعید مرد جوان و بسیار خوش‌تیپ و خوش‌قیافه است، و تاوان این نعمت را به سختی می‌دهد. او هر کجا که می‌رود زنان به او عاشق می‌شوند. 🥀سعید در اوایل که نادان بود این را یک نعمت الهی می‌دانست چرا که هدفی را که بسیاری از جوانان همسن او سال‌ها باید دنبال می‌کردند و پول خرج می‌کردند و رسیدن‌شان هم قطعی نبود، سعید بدون زحمت هر کجا می‌رفت این هدف‌اش در نزد او حاضر بود. 💥سعید اکنون این خوش‌تیپی و زیبایی را جزء بلاء الهی بر خود چیزی نمی‌بیند. البته نعمتی بود که با ناشکری‌اش آن را بلاء برای خویش کرد. هر نعمتی که با تقویِ الهی شکر نشود تبدیل به بلای جان صاحب نعمت می‌شود. 🌏سعید پنج سال است که متأهل شده است. روزی یکی از همکاران او به نام زیبا عاشق او می‌شود و بعد از نزدیک شدن به سعید پی می‌برد که سعید از همسرش زهرا ناراضی است و بخصوص از رفتارهای پدر زنش خیلی در آزار است. زیبا که زنی مطلقه است خود را به سعید نزدیک می‌کند و شب‌هایی که سعید به علت ناراحتی به خانه‌اش نمی‌رود او را در خانه‌اش میهمان می‌کند.... با وسوسه ها و تحریکات زیبا، سعید همسرش را طلاق می‌دهد و با زیبا ازدواج می‌کند ولی بعد از پنج ماه زیبا متوجه می‌شود سعید با زن دیگری در ارتباط است. زیبا بسیار ناراحت می‌شود و شاکی می‌گردد. سعید می‌گوید: انگار طلسم شده است. زنان رایگان خود را به او تقدیم کنند و او نمی‌تواند از این آش‌های مفت بگذرد..... زیبا هم از سعید طلاق می‌گیرد و سعید بعد 32 سال سن، نه زندگی و نه سامانی دارد.... مَثَل داستان زیبا به این آیه حق تعالی می‌ماند: ✨📖✨ مثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِيَاءَ كَمَثَلِ الْعَنْكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا ۖ وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنْكَبُوتِ ۖ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ (41 - عنکبوت) ⚡️مثَل كسانی كه به جای خدا اوليايی ديگر اتخاذ می‌كنند مثل عنكبوت است و خانه ساختنش و به درستی سست‌ترين خانه‌ها خانه عنكبوت است اگر بدانند. 🕷یک عنکبوت هرگز مثل یک مورچه زحمت نمی‌کشد برای خود خانه‌ای درست کند، بلکه بر خانه‌ای که دیگران زحمت درست کردن آن را کشیده‌اند، با کشیدن تار و توری بر خود خانه‌ای می‌سازد و به امید طعمه‌ای می‌نشیند. برای همین خانه‌اش یکبار مصرف است و زود از هم می‌پاشد. مانند زیبا که زحمت درست کردن خانه‌ای را نکشیده بود بلکه بر خانه زهرا تار و توری کشیده بود تا سعید را تور کند... خانه‌ای که بر او هم دوامی نداشت..... آری! کسی که از خدا نترسد و شیطان را سرپرست خود گیرد و از او اطاعت نماید زندگی‌اش چون زندگی در خانه عنکبوت است که خانه‌ای سست و بی‌بنیاد است و از آن سست‌تر خانه‌ای نیست. 🕸اگر دقت کنیم خانه عنکبوت نه دیوار دارد، نه در دارد... در اصل خانه‌ای نساخته و وجود ندارد؛ بلکه توری بیش نیست که بر خانه ساخته شده به دست دیگران و دسترنج آنان کشیده شده است، که فقط اسم‌اش خانه است، اسم‌اش.... ✅مراقب باشیم وارد خانه‌هایی برای زندگی نشویم که چون تار عنکبوت، تله شیطان است و اسم‌اش فقط خانه است، دقت کنیم بر بقایای خانه‌های ویرانه شده انسان مظلوم دیگری خانه نسازیم.... که این خانه، همان خانۀ عنکبوت است و ببینیم و بترسیم از خدایی که هر لحظه ما را می بیند. @Dastanhaykotah 📚https://eitaa.com/hugifig📚
🍎🌹🌺 ┄┄┄┅═✧❁ بخش راهکار ها ❁✧═┅┄┄┄ 🎋راهکارها در داستان ها و خاطرات 🎋موضوع : مقدمات قرب الهی ✍️ هر کسی‌که به مقام قرب الهی رسیده است، با یک عمل آن درب بر روی او گشوده شده و معمولا با اتفاقی همراه بوده است. مانند دوری از یک موقعیت گناه، یا یک بخشش، یا یک صبر و... که به آن تغییر مبدا میل می‌گویند؛ که امری آسمانی است. مثال: کسی‌که می‌داند، کبوتر بازی بد است، ولی نمی‌تواند این کار را رها کند، در لحظه‌ای کار نیکی می‌کند که مقبول خدا می‌افتد و خدا مبدا میل او را عوض می‌کند و در یک روز از کبوتر متنفر می‌شود و آن را رها می‌کند. طوری که امروز به کار دیروز خود می‌خندد. یکی از اساتید اخلاق حقیر که از اولیاالله بود پرده از راز زندگی خود برداشت. گفت: روزی در ایام جوانی از کوچه‌ای رد می‌شدم، جوانی را دیدم که با حالتی آشفته به من رسید و یقه مرا گرفت؛ و بر سینه‌ی من کوبید و فحش داد و گریه کرد. فهمیدم دلش از جایی پر است. سکوت کردم تا مشت خوردم و فحش شنیدم. بعد فهمیدم، چند جوان به او توهین کرده و او را زده بودند٬ از دست آن‌ها فرار کرده و چون دلش پر بود، به من حمله کرد و ته دلش را به من خالی کرد. به‌خاطر خدا صبر و سکوت کردم تا خالی شد و رفت. از آن روز به مقام صبر عظیمی دست یافتم که هرچه به من توفیق شد٬ از اتفاق آن روز بود. @Dastanhaykotah ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌ ─┅═༅𖣔🍃🌷🍃𖣔༅═┅ 📚https://eitaa.com/hugifig📚