eitaa logo
فرهنگ موضوعی علت ها, حکمت ها, راهکارها
30 دنبال‌کننده
35 عکس
28 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰بنام خدا 🌷مقدمه https://eitaa.com/hugifig/5 ✅پیشینه علت یابی https://eitaa.com/hugifig/70 ✅ اقسام علت ها و حکمت ها https://eitaa.com/hugifig/6 ✅ اقسام راهکارها https://eitaa.com/hugifig/11 . ✅ منابع ارئه کننده راهکارها https://eitaa.com/hugifig/15 ❇️نمونه راهکارها https://eitaa.com/hugifig/75 ❇️راه مبارزه با گداپروری https://eitaa.com/bvcfjdaa/63 https://eitaa.com/hugifig
۱ دی ۱۴۰۱
ادامه مقدمه علت ها 🔅 ✍️ قبل از هر اقدامی، ریشه اصلی مشکلت را پیدا کن 🔹در زمان‌های دور، روستایی بود که فقط یک چاه آب آشامیدنی داشت. یک روز سگی داخل چاه افتاد و مرد. آب چاه دیگر غیرقابل‌استفاده بود. 🔸روستاییان نگران شدند و پیش مرد خردمندی رفتند تا چاره کار را به آنان بگوید. 🔹مرد خردمند به آنان گفت که صد سطل از چاه آب بردارند و دور بریزند تا آب تمیز جای آن را بگیرد. روستاییان صد سطل آب برداشتند اما فرقی نکرد و آب کثیف و بدبو بود. 🔸دوباره پیش خردمند رفتند. او پیشنهاد کرد که صد سطل دیگر هم آب بردارند. روستاییان این کار را انجام دادند اما باز هم آب کثیف بود. 🔹روستاییان بنابر گفته مرد خردمند برای بار سوم هم صد سطل آب از چاه برداشتند اما مشکل حل نشد. 🔸مرد خردمند گفت: چطور ممکن است این همه آب از چاه برداشته شود اما آب هنوز آلوده باشد. آیا شما قبل از برداشتن این سیصد سطل آب، لاشه سگ را از چاه خارج کردید؟ 🔹روستاییان گفتند: نه، تو گفتی فقط آب برداریم نه لاشه سگ را! 🔸در حل مسائل و مشکلات، ابتدا علت اصلی و ریشه‌ای را کشف کنید و آن را از بین ببرید. @Dastanhaykotah
۲ دی ۱۴۰۱
✨﷽✨ 🔰مقدمه از جمله برکات آشنائی با علت ها 🔴آهنگر و زن زیبا ✍️داستان مرد آهنگری ڪه با مبارزه با هوای نفس، از عمل حرام و تجاوز خودداری ڪرد و خداوند، آتش دنیا و آخرت را بر او حرام کرد. مردی از پرهیزکاران وارد مصر شد. آهنگری را دید که آهن تافته را با دست از کوره بیرون می‌آورد و حرارت آن به دست او هیچ تأثیری نداشت. با خود گفت این شخص یکی از بزرگان و اوتاد است. پیش رفت، سلام کرد و گفت: ‌تو را به حق آن خدایی که در دست تو این کرامت را جاری کرده، دعایی درباره من بکن. آهنگر این حرف را که شنید، شروع به گریستن نمود. گفت: گمانی که درباره من کردی، صحیح نیست؛ من از پرهیزکاران و صالحان نیستم. ولی کرامتی که دیدی سببی دارد. آن مرد اصرار ورزید تا از علت امر مطلع شود. آهنگر گفت: روزی بر در همین دکان مشغول کار بودم. زنی بسیار زیبا و خوش‌اندام که کمتر مانند او دیده بودم، جلو آمد و اظهار فقر و تنگ‌دستی شدیدی کرد. من دل به رخسار او بستم و شیفته‌ جمالش شدم و از او تقاضای نامشروعی کردم و گفتم هرچه احتیاج داشتی، برمی‌آورم. او گفت: از خدا بترس؛ من اهل چنین کاری نیستم. گفتم: در این صورت، برخیز و برو. برخاست و رفت. طولی نکشید دومرتبه بازگشت، گفت: همان‌قدر بدان که تنگ‌دستی طاقت‌فرسا مرا وادار کرد به خواسته‌ تو پاسخ دهم.من دکان را بسته، با او به خانه رفتم. وقتی وارد اتاق شدیم، دیدم مانند بید می‌لرزد. پرسیدم: از چه می‌ترسی که این‌قدر به لرزه افتادی؟ گفت: هم‌اکنون خدا شاهد و ناظر ماست؛ چگونه نترسم. اگر رهایم سازی از خدا خواهم خواست تو را با آتش دنیا و آخرت نسوزاند. از تصمیم خود منصرف شدم، احتیاجاتش را برآوردم. با شادی و سرور زیادی به منزل خود برگشت. همان شب در خواب دیدم بانویی بزرگوار به من فرمود: «خدا پاداش نیکویی به تو عنایت کند». پرسیدم: شما کیستید؟ گفت: «من مادر همان دخترکم که نیازمندی، او را به سوی تو کشانید، ولی از ‌ترس خدا رهایش کردی. اینک از خداوند می‌خواهم که در آتش دنیا و آخرت‌ تو را نسوزاند». گویا آن زن از بستگان رسول خدا بوده و دعای مادرش در حقم مستجاب شد و حرارت آتش در من تأثیر ندارد. @Dastanhaykotah
۲ دی ۱۴۰۱
🌷نمونه راهکارها ❇️موضوع : عشق 📚منبع: خاطره ها حرف ع 🔍 ❇️عشق... ♥️ زوجی تنها دو سال از زندگی‌شان گذشته بود به تدریج با مشکلاتی در جریان مراودات خود مواجه شدند به گونه‌ای که زن معتقد بود از این زندگی بی معنا بیزار است زیرا همسرش رمانتیک نبود، بدین سبب روزی از روزها به شوهرش گفت که باید ازهم جدا شویم. اما شوهر پرسید چرا؟ زن جواب داد من از این زندگی سیر شده‌ام دلیل دیگری وجود ندارد. تمام عصر آنروز شوهر به آرامی روی مبل نشسته بود و حرفی نمی‌زد. زن بسیار غمگین شده در این اندیشه بود که شوهرش حتی برای ماندنش، او را متقاعد نمی‌سازد. تا اینکه شوهر از او پرسید: چطور می‌توانم تو را از تصمیم منصرف کنم؟ زن در جواب گفت تو باید به یک سوال من پاسخ دهی اگر پاسخ تو مرا راضی کند من از تصمیم خود منصرف خواهم شد سپس ادامه داد من گلی در کنار پرتگاه را بسیار دوست دارم اما نتیجه‌ی چیدن آن گل ، "مرگ "خواهد بود آیا تو آنرا برای من خواهی چید؟ شوهر کمی فکر کرد و گفت فردا صبح پاسخ این سوال تورا می‌دهم. صبح روز بعد زن بیدار شد و متوجه شد که شوهرش در خانه نیست و روی میز نوشته‌ایی زیر فنجان شیر گرم دیده می‌شود. زن شروع به خواندن نوشته‌ی شوهرش کرد که می‌گفت: عزیزم، من آن گل را نخواهم چید اما بگذار علت آنرا برایت توضیح دهم. اول اینکه تو هنگامی که با کامپیوتر تایپ می‌کنی مرتکب اشتباهات مکرر می‌شوی و بجز گریه چاره‌ی دیگری نداری به همین دلیل من باید باشم تا بتوانم اشتباه تو را تصحیح کنم. دوم اینکه تو همیشه کلید را فراموش می‌کنی من باید باشم تا در را برای تو باز کنم. سوم اینکه تو همیشه به کامپیوتر خیره نگاه می‌کنی و این نشان می‌دهد تو نزدیک بین هستی من باید باشم تا روزی که پیر می‌شوی ناخن‌های تورا کوتاه کنم. به همین دلیل مطمئنم کسی وجود ندارد که بیشتر از من عاشق تو باشد و من هرگز آن گل را نخواهم چید. اشک‌های زن جاری شد وی به خواندن نامه ادامه داد: عزیزم اگر تو از پاسخ من خرسند شدی لطفا در را باز کن زیرا من نانی که تو دوست داری را، در دست دارم. زن در را باز کرد و دید شوهرش در انتظار ایستاده است. زن اکنون می‌دانست که هیچ کس بیشتر از شوهرش او را دوست ندارد. عشق همان جزییات ریز معمولی و عادی زندگی روزانه است که خیلی ساده و بی اهمیت از کنار آنها می‌گذریم. @Dastanhaykotah
۲ دی ۱۴۰۱
🌱🕊 🌷نمونه راهکارهای حرف س ❇️سازش 👈آن بزرگ فرمود: بروید به هم بسازید ⭕️✍️تلنگر 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂🍃 لطفا همه با تامل بخونن خصوصا متاهلین محترم !! روزی استاد روانشناسی وارد کلاس شد و به دانشجویانش گفت: "امروز میخواهیم بازی کنیم!" سپس از آنان خواست که فردی به صورت داوطلبانه به سمت تخته برود. خانمی داوطلب این کار شد. استاد از او خواست اسامی سی نفر از مهمترین افراد زندگیش را روی تخته بنویسد. ان خانم اسامی اعضای خانواده، بستگان، دوستان، هم کلاسی ها و همسایگانش را نوشت. سپس استاد از او خواست نام سه نفر را پاک کند که کمتر از بقیه مهم بودند. زن، اسامی هم کلاسی هایش را پاک کرد. سپس استاد دوباره از او خواست نام پنج نفر دیگر را پاک کند. زن اسامی همسایگانش را پاک کرد. این ادامه داشت تا اینکه فقط اسم چهار نفر بر روی تخته باقی ماند; نام مادر/پدر/همسر/و تنها پسرش... کلاس را سکوتی مطلق فرا گرفته بود. چون حالا همه می دانستند این دیگر برای ان خانم صرفا یک بازی نبود. استاد از وی خواست نام دو نفر دیگر را حذف کند. کار بسیار دشواری برای ان خانم بود.او با بی میلی تمام,نام پدر و مادرش را پاک کرد. استاد گفت:"لطفا یک اسم دیگر را هم حذف کنید!" زن مضطرب و نگران شده بود.با دستانی لرزان و چشمانی اشکبار نام پسرش را پاک کرد.و بعد بغضش ترکید و هق هق گریست.... استاد از او خواست سر جایش بنشیند و بعد از چند دقیقه از او پرسید:"چرا اسم همسرتان را باقی گذاشتید؟!!" والدین تان بودند که شما را بزرگ کردند و شما پسرتان را به دنیا اوردید.شما همیشه می توانید همسر دیگری داشته باشید!! دوباره کلاس در سکوت مطلق فرو رفت. همه کنجکاو بودند تا پاسخ زن را بشنوند. زن به آرامی و لحنی نجوا گونه پاسخ داد:"روزی والدینم از دنیا خواهند رفت.پسرم هم وقتی بزرگ شود برای کار یا ادامه تحصیل یا هر علت دیگری,ترکم خواهد کرد" پس تنها مردی که واقعا کل زندگی اش را با من تقسیم می کند ,همسرم است!!! همه دانشجویان از جای خود بلند شدند و برای آنکه زن، حقیقت زندگی را با انان در میان گذاشته بود برایش کف زدند. با همسر به از آن باش، که با خلق @Dastanhaykotah
۲ دی ۱۴۰۱
🌷نمونه راهکارها ❇️موضوع : سلام 📚منبع: خاطره ها حرف د ❇️به دل نگرفتن 📚سقراط و مرد رنجیده روزی سقراط مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر است. علت ناراحتیش را پرسید، پاسخ داد: "در راه که می‌آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم، جواب نداد و با بی‌اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.” سقراط گفت: "چرا رنجیدی؟” مرد با تعجب گفت: "خب معلوم است، چنین رفتاری ناراحت کننده است.” سقراط پرسید: "اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد و بیماری به خود می‌پیچد، آیا از دست او دلخور و رنجیده می‌شدی؟" مرد گفت: "مسلم است که هرگز دلخور نمی‌شدم. آدم که از بیمار بودن کسی دلخور نمی‌شود." سقراط پرسید: "به جای دلخوری چه احساسی می‌یافتی و چه می‌کردی؟" مرد جواب داد: "احساس دلسوزی و شفقت؛ و سعی می‌کردم طبیب یا دارویی به او برسانم." سقراط گفت: "همه‌ی این کارها را به خاطر آن می‌کردی که او را بیمار می‌دانستی، آیا انسان تنها جسمش بیمار می‌شود؟ و آیا کسی که رفتارش نادرست است، روانش بیمار نیست؟ اگر کسی فکر و روانش سالم باشد، هرگز رفتار بدی از او دیده نمی‌شود؟ بیماری فکر و روان نامش “غفلت” است و باید به جای دلخوری و رنجش، نسبت به کسی که بدی می‌کند و غافل است، دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند. پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان که هر وقت کسی بدی می‌کند، در آن لحظه بیمار @Dastanhaykotah
۲ دی ۱۴۰۱
✅نمونه راهکارها حرف ق قانونمندی ⭕️✍️حکایتی بسیار زیبا و خواندنی از چرچیل نخست وزیر انگلستان در ایام جنگ جهانی دوم ُ پرسیدند که آیا می دانستی فاتح جنگ خواهی شد؟ پاسخ داد با یک حادثه ساده پی بردم که جنگ را خواهیم برد. شرکت در جلسه‌ای حیاتی در راس ساعتی معین الزام‌آور شد. چرچیل می‌گوید: به علت اشتغال به کارهای دیگر چند دقیقه مانده به جلسه به راننده‌ام گفتم مرا فوری به محل جلسه برساند. راننده مسیر کوتاه اما ورود ممنوع را انتخاب کرد. وسط خیابان ناگهان افسر راهنمایی‌ و رانندگی قبض جریمه به دست در حین بمباران پیدا شد و دستور توقف داد. راننده گفت: «نخست‌وزیر است و به جلسه محرمانه‌ای می‌رود و باید در راس ساعت به جلسه برسد و به همین دلیل از خیابان ورود ممنوع استفاده کردم». افسر با خونسردی گفت: «هم ماشین و هم نخست‌وزیر و هم وظیفه‌ام را خوب می‌شناسم». چرچیل از افسر می‌خواهد تا جریمه را به نام او بنویسد اما افسر می‌گوید: «جریمه متعلق به راننده خاطی است و باید نام وی نوشته ‌شود اما شما می‌توانید شخصا پرداخت قبض را بر عهده بگیرید». با تسلیم قبض، چرچیل دستور دور زدن را به راننده داد چرا که نمی‌توانست اجازه دهد در خیابانی که ورود ممنوع است حتی پس از جریمه حرکت داشته ‌باشد، وقتی راننده مشغول دور زدن شد چرچیل با لبخندی خاص سیگار برگش را روشن کرد و گفت: «جنگ را می‌بریم ... !!» راننده گفت: «قربان، جریمه شدیم، زیر بمباران ماندیم، به جلسه نمی‌رسیم، افسر راهنمایی اجازه نداد چند قدم دیگر جلو برویم که به موقع به جلسه برسیم و شما از پیروزی می‌گویید؟!» چرچیل پاسخ می‌دهد: «جنگ را می‌بریم، چون قانون حاکم است و خیابان‌های لندن به رغم بمباران سنگین دشمن با قانون اداره @Dastanhaykotah
۲ دی ۱۴۰۱
❇️ علامه طباطبایی رضوان اللّه علیه: ❖ گردش زبان، دل را به گردش آورد؛ اگر زبان به ذکر خدا مترنم گردد. دل نیز در حرم خدا حرکت می کند، و اگر زبان به گناه حرکت کند، دل نیز در این مرتع شیطان جولان می کند. یک علت مهم آشوب دلها همانا تکثیر در کلام ها است؛ به روایت عامه حضرت رسول صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: " اگر نبود تشویش و اضطراب در قلوب و زیاده سخن گفتن شما، قطعاً می دیدید آنچه را من می بینم و می شنیدید آنچه را من می شنوم. 📗المیزان، ج۵، ص۲۷۰ @Dastanhaykotah
۲ دی ۱۴۰۱
🔴 ✍️ غیبت : در روایتی آمده است که یک سوم فشار قبر به علت غیبت کردن است! متاسفانه این گناه بزرگ چون رایج شده دیگر به چشم نمی‌آید. و بدترین گناهان گناهی است که کوچک شمرده شود. مرحوم میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در مجلسی بودند که در آن شبهه غیبتی رخ داد. از آن مجلس خارج شدند و فرمودند : این جلسه چهل روز مرا عقب انداخت. 📚 کتاب از احتضار تا عالم قبر کمی @Dastanhaykotah
۲ دی ۱۴۰۱
✅نمونه راهکارهای ضرب المثلی حرف ک قانونمندی ✅‍ از کوره در رفتن !! ✍️در کوره آهنگری آهن را تا جایی حرارت می‌دهند که ذوب شود و از آن آهن مذاب برای ساختن ابزار و وسایل زندگی استفاده می‌کنند. طبیعی است که از آن ابتدا آهن سرد را در کوره با حرارت بالا نمی‌اندازند. بلکه درجه حرارت کوره آهنگری را به آرامی بالا می‌برند تا آهن هم به تدریج گداخته شود. علت هم این است که آهن این خاصیت را دارد که اگر در معرض گرما و حرارت بالا قرار بگیرد، سخت گداخته می‌شود و با صدای مهیبی منفجر می‌شود و از «کوره در می‌روند» به این معنا که از کوره به بیرون پرتاب می‌شوند. از همین روست که برای افرادی که عصبی‌مزاج هستند و در برابر برخی اتفاقات چنان خشمگین می‌شود که از حد تعادل خارج می‌شوند و شاید دست به اعمال غیرمنتظره هم بزنند. اصطلاح «از کوره در رفتن» در مورد افراد تندخو و خشمگین که قدرت و توانایی کنترل اعصاب خود را ندارند به کار می‌رود. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• آیت @Dastanhaykotah
۲ دی ۱۴۰۱
‌ ✅نمونه راهکارهای خاطره ای 📙حرف ق ✅موضوع : قناعت "احنف بن قیس" نقل می کند: روزی به دربار معاویه رفتم و دیدم آنقدر طعام مختلف آوردند که نام برخی را نمی دانستم. پرسیدم این چه طعامی است؟ معاویه جواب داد: مرغابی است ، که شکم آنرا با مغز گوسفند آمیخته و با روغن پسته سرخ کرده و نِیشکر در آن ریخته‏اند. بی اختیار گریه ‏ام گرفت. معاویه با شگفتی پرسید: علّت گریه ‏ات چیست؟ گفتم به یاد علی ابن ابیطالب افتادم. روزی در خانه او میهمان بودم؛ آنگاه سفره‏ای مُهر و مُوم شده آوردند. از علی پرسیدم: در این سفره چیست؟پاسخ داد نان جو. گفتم شما اهل سخاوت می‏ باشید، پس چرا غذای خود را پنهان می ‏کنید؟ علی فرمود این کار از روی خساست نیست، بلکه می‏ ترسم حسن و حسین‏، نان ها را با روغن زیتون یا روغن حیوانی، نرم و خوش طعم کنند. گفتم مگر این کار حرام است؟ علی فرمود نه، بلکه بر حاکم امت اسلام لازم است در طعام خوردن، مانند فقیرترین مردم باشد که فقر مردم، باعث کفر آنها نگردد تا هر وقت فقر به آنها فشار آورد بگویند: بر ما چه باک، سفره امیرالمؤمنین نیز مانند ماست. معاویه گفت: ای احنف! مردی را یاد کردی که فضیلت او را نمی توان انکار کرد. 📚الفصول العلیه ، صفحه 51 ‌ @Dastanhaykotah
۲ دی ۱۴۰۱
✅نمونه علت های داستانی 📙حرف ت 💠موضوع : تربیت فرزند ❇️رفع عذاب بواسطه توجه به تربیت فرزندان 💠اولاد صالح باعث رفع عذاب قبر: حضرت رسول (ص) فرمود: عيسى بن مريم به قبرى گذشتند كه صاحب آن را عذاب مى كردند. سال بعد از كه برگشتند و به آن قبر رسيدند ديدند، عذاب از آن قبر برداشته شده است. عرض كرد پروردگارا سال قبل كه بر اين قبر گذشتم ديدم صاحب آن را عذاب مى كردند، ولى الان كه برگشتم مشاهده مى كنم عذاب از آن برداشته شده است علت چيست؟ وحى شد اى عيسى اولاد صالحى از او باقى مانده بود. امسال او بزرگ شده و جاده اى را اصلاح و تعمير كرده و يتيمى را پناه داده است. خداوند گناهان پدر او را به واسطه اعمال صالح فرزندش بخشيد و عفو نمود. هم چنين نقل شده است حضرت عيسى عليه السلام به قبرى عبور كرد ديد ملائكه عذاب ، صاحب آن را عذاب مى كنند، بعد از آن كه كار خود را انجام داد و برگشت .باز به همان قبر رسيد. ديد ملائكه رحمت با طبق هايى از نور كنار قبر او هستند عيسى عليه السلام تعجب كرد و عرض نمود. خدايا علت چه بود كه اول او را عذاب مى كردند و الان با طبق هايى از نور در كنار او هستند؟خداوند به او وحى کرد اى عيسى اين بنده يكى از گناه كاران بود. وقتى از دنيا رفت زن او آبستن بود بعد از آن كه طفل به دنيا آمد او را خوب تربيت كرد تا بزرگ شد مادر او را نزد معلم برد تا به او علم خداشناسى بياموزد. وقتى معلم بسم الله را به آن طفل ياد داد، ديگر خجالت كشيدم او را عذاب كنم در حالى فرزندش روى زمين اسم مرا به زبان جارى كرده است 📚 انسان از مرگ تا @Dastanhaykotah
۲ دی ۱۴۰۱