سُئِلَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ع فَقَالَ الشَّامِيُّ لَهُ:
مَا عَشَرَةُ أَشْيَاءَ بَعْضُهَا أَشَدُّ مِنْ بَعْضِهَا؟
فَقَالَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ع:
أَمَّا عَشَرَةُ أَشْيَاءَ بَعْضُهَا أَشَدُّ مِنْ بَعْضٍ فَأَشَدُّ شَيْءٍ خَلَقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْحَجَرُ وَ أَشَدُّ مِنَ الْحَجَرِ الْحَدِيدُ يُقْطَعُ بِهِ الْحَجَرُ وَ أَشَدُّ مِنَ الْحَدِيدِ النَّارُ تُذِيبُ الْحَدِيدَ وَ أَشَدُّ مِنَ النَّارِ الْمَاءُ يُطْفِئُ النَّارَ وَ أَشَدُّ مِنَ الْمَاءِ السَّحَابُ الَّذِي يَحْمِلُ الْمَاءَ وَ أَشَدُّ مِنَ السَّحَابِ الرِّيحُ تَحْمِلُ السَّحَابَ وَ أَشَدُّ مِنَ الرِّيحِ الْمَلَكُ الَّذِي يُرْسِلُهَا وَ أَشَدُّ مِنْ الْمَلَكِ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي يُمِيتُ الْمَلَكَ وَ أَشَدُّ شَيْءٍ مِنْ مَلَكِ الْمَوْتِ الْمَوْتُ الَّذِي يُمِيتُ مَلَكَ الْمَوْتِ وَ أَشَدُّ مِنَ الْمَوْتِ أَمْرُ اللَّهِ تَعَالَى يُمِيتُ الْمَوْت
از امام حسن بن على (ع) سؤال شد، يعنى مردى شامى به ايشان گفت: آن ده چيز كه هر يك از ديگرى سختتر است چيست؟
امام مجتبى (ع) در پاسخ فرمودند:
اما ده چيزى كه برخى از آنها سختتر از بعضى ديگر است:
1. سنگ از چيزهاى سختى است كه خداوند آفريده است.
2. سختتر از سنگ، آهن است كه سنگ را مى برد.
3. سختتر از آهن، آتش است كه آن را گداخته و ذوب مى كند.
4. سختتر از آتش، آب است كه آتش را خاموش مى كند.
5. سختتر از آب، ابر است كه حامل آب است.
6. سختتر از ابر، باد است كه ابر را با خود مى برد.
7. سختتر از باد، فرشته ايى است كه باد ها را می فرستد.
8. سختتر از آن فرشته، فرشته مرگ است كه او را مى ميراند.
9. سختتر از فرشته مرگ، مرگى است كه فرشته مرگ را از ميان مى برد.
10. سختتر از مرگ، فرمان خداوند متعال است كه مرگ را از ميان بر مى دارد.
📚 روضة الواعظين و بصيرة المتعظين (ط - القديمة) ؛ ج1 ؛ ص 45.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شروع سیر و سلوک از کجا باید باشد؟
🎙 مرحوم استاد فاطمی نیا
حکایت
حاجت روایی با شعر گفتن برای اهل بیت علیهم السلام
آیت الله شیخ حسنعلی نجابت - از شاگردان علی آقا قاضی - میفرمود: آقای قاضی زمانی طالب مطلب خاصی بودند، اما آن چنان که می خواستند فتح باب برایشان حاصل نمیشد، از هر دری وارد میشدند نتیجه نمیگرفتند، تا اینکه برای برآورد شدن آن خواسته، قصیده بلند و بسیار عالی در مدح امیرالمومنین علی(ع) انشاد فرمودند و به تمام معنا در آن مطلب خاص که می خواستند فتح باب برایشان رخ داد.
📚 اسوه عارفان، ص48.
رسول خدا ص:
لَوْ يَعْلَمُ الْعِبَادُ مَا فِي رَمَضَانَ لَتَمَنَّتْ أَنْ يَكُونَ رَمَضَانُ سَنَة.
اگر بندگان میدانستند که ماه رمضان چه خبر است آرزو می کردند که کاش کل دوازده ماه رمضان بود.
📚 فضائل الأشهر الثلاثة ؛ ص140.
حکایت
توسّل به حضرت رضا علیه السلام
آیت الله خرازی می گوید: من از آیت اللَّه العظمی آقای بهجت پرسیدم: شما کراماتی که از حضرت رضا علیه السلام دیده یا شنیده اید، نقل فرمایید. فرمود: اما آنچه را خودم دیده ام نمی توانم نقل کنم، امّا در مورد دیگران، دو نفر از معاودین عراقی که از حال هم اطّلاع نداشتند، گفتند: غدّه ای در پیشانی یکی از آنان درآمد، به طوری که دکتر گفته بود عمل آن خطرناک است، به حضرت رضاعلیه السلام متوسّل می شود، دیگری بدون این که از جریان توسّل او خبر داشته باشد حضرت معصومه علیها السلام را درخواب می بیند، می فرماید: غدّه فلانی خوب شد. و از خواب بیدار می شود و مطّلع می گردد که غدّه او خوب شده است.
✍️ ایت الله بهجت می فرمودند که فرشته ها بین حرم حضرت معصومه س و حرم حضرت رضا ع در رفت و آمد هستند، ما نمی دانیم کجا می خواهند حاجت را روا کنند.
📚 روزنه هایی از عالم غیب ص 57.
پيغمبر صلّى الله عليه و آله:
مَنْ صَامَ رَمَضَانَ فِي إِنْصَاتٍ وَ سُكُوتٍ وَ كَفَّ سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ وَ لِسَانَهُ وَ يَدَهُ وَ جَوَارِحَهُ مِنَ الْحَرَامِ وَ الْكَذِبِ وَ الْغِيبَةِ وَ الْأَذَى قَرَبَ مِنَ اللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَتَّى يَمَسَّ رُكْبَةَ إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ لَمْ يَكُنْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اَلْعَرْشِ إِلاَّ فرسخا [فَرْسَخٌ] أَوْ ميلا [مِيلٌ] لَمْ تُحْفَظْ مَسِيرَةُ أَيِّهِمَا .
هر كس ماه رمضان را روزه بدارد در حال خاموشى و باز داشتن گوش و چشم و زبان و دست و عضوهاى خود از حرام و دروغ و غيبت و آزار، نزدیک می شود به خداى تعالى جلّ شانه در روز قيامت تا آنكه زانو بزانوى ابراهيم عليه السّلام زند و نباشد فاصله ای ميان او و ميان عرش مگر به اندازه فرسخى يا ميلى(ثُلث فرسخ).
راوى يادش نيست كه حضرت فرسخ را فرمودند يا ميل را.
📚 جامع الأخبار، صفحه: ۸۰.
حکایت
چرا چند شب است یاد من نمیکنید؟!
علامه طهرانی (ر) می فرمودند:
مرحوم دائی ام میرزا محمّد طهرانی، ـ ر ـ به قصد تشرّف به مشهد به تهران آمده بودند و در منزل پدرم ـ ر ـ که وارد شده بودند، رفت و آمد زیاد و از هر صنف به دیدن آن مرحوم میآمدند؛ بدیهی است عموهای این بنده نیز شبها و بعضی از روزها نیز مرتّباً آنجا میآمدند.
در همان وقت میرزا نجم الدّین پسر دائی ام خواب میبیند مرحومه عمهاش را (مادر بزرگ من) که میگفت: به محمّد رضا بگو چرا چند شب است یاد من نمیکند؟!
این خواب را برای حاج سیّد محمّد رضا، عموی بنده تعریف میکند و میگوید شما چه چیز برای ایشان خیرات مینمودید که چند شب است ترک کردید؟
ایشان ناگاه متوجّه میشوند که این چند شب به واسطه پذیرایی از مهمانها از خواندن نماز والدین که سالهای متمادی ملتزم به آن بودهاند غفلت کردهاند.
📚 مطلع انوار ج1.
پيامبر خدا (ص) فرموده است:
لا يسمع القرآن من أحد أشهى منه ممّن يخشى اللّه تعالى.
شنيدن قرآن كسى كه از خدا مى ترسد از صداى قرآن هر كس ديگر دلنشين تر است.
📚 المحجة البيضاء فى تهذيب الاحياء ؛ ج2 ؛ ص246.
19.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شفای کودک فلج
من علی اکبر حسینم، برادرم حضرت علی اصغر نمی تونست بیاد من به جای او اومدم
🆔 @huoooo
رسول خدا ص به جابر بن عبد اللّٰه انصارى فرمودند:
يَا جَابِرُ هَذَا شَهْرُ رَمَضَانَ مَنْ صَامَ نَهَارَهُ وَ قَامَ وِرْداً مِنْ لَيْلِهِ وَ عَفَّ بَطْنُهُ وَ فَرْجُهُ وَ كَفَّ لِسَانَهُ خَرَجَ مِنْ ذُنُوبِهِ كَخُرُوجِهِ مِنَ الشَّهْرِ قَالَ جَابِرٌ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا أَحْسَنَ هَذَا الْحَدِيثَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَا جَابِرُ وَ مَا أَشَدَّ هَذِهِ الشُّرُوطَ.
اى جابر این ماه رمضان است هر كس روز آن را روزه بدارد و قسمتی از شب آن را قیام نماید و شكم و فرج خود را نگاه دارد و زبان خود را بازدارد، بيرون رود از گناهان خود چنان كه از ماه رمضان بيرون مي رود.
جابر عرض كرد: يا رسول اللّٰه چه نيكوست اين حديث.
رسول خدا ص فرمودند: یا جابر چه سخت است اين شروط.
📚جامع الأخبار، صفحه: ۸۰،
حکایت
داستان عسل
مرحوم آقای عصار می فرمود:
در زمان مرحوم آیت اللَّه عبدالنبی نوری، یکی از طلاّب نجف به تهران آمد و به درس فقه و اصول و حکمت پرداخت و طلاّب با اشتیاق زیاد به درس او حضور یافتند. شخصی به آقای شیخ عبدالنبی نوری گفت: این شخص چرا این کار را می کند و باید احترام شما را داشته باشد.
مرحوم آقای نوری فرمود: باید ببینیم علمی دارد یا نه؟
افرادی را موظف کرد تا در درس حکمت ایشان شرکت کنند و وضع علمی او را برای ایشان خبر بدهند.
من مأمورشدم در درس حکمت ایشان شرکت کنم، من در درس او سؤالی مطرح کردم.
ایشان فرمود: کتاب اسفار را به همراه داری یا نه، از هر کجای آن که می خواهی باز کن و سؤال کن، من آن را باز کردم و دیدم از حفظ همه آن را می خواند.
گفت: دوباره امتحان کن، باز جای دیگر را باز کردم دیدم همه کتاب اسفار را از حفظ دارد. از قضیه او سراغ گرفتم.
گفت: من در نجف اشرف بودم، بعد از پایان تحصیلات به سراغ من آمدند تا به وطن خود بازگردم، ولی در همان زمان مبتلا به حصبه شدم و حدود چهل روز بی هوش بودم، بعد از آن که به هوش آمدم، دیدم چیزی در یاد ندارم، اصلاً همه چیز را فراموش کردم. متوسّل به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام شدم، آن حضرت به من فرمودند: چرا ناراحتی؟ انگشت مبارک خود را در عسل فرو بردند و آن را در دهان من گذاشتند، از خواب بیدار شدم دیدم هر چه را از آغاز تحصیل خوانده ام تا به آخر، همه را حفظ هستم.
📚 روزنه هایی از عالم غیب ص:54.