「﷽」
.
#فاطمیھ↫فَصلِبےمٰادر شُدݧنَزدیكست..🖤🌿
.
➢° اینجا ایران است:
بہ افق فٰاطمیہ نزدیك مےشَویم..
.
➢° بوکُن :
بوی بُغض،
بوی پیراهن مِشکے،
بوی فَریاد یافاطمه،
کم کم شمارش روز ها بہ اِتمام مےرسد؛
دیگر نزدیك ست..
➢° خبر از یك زَن بیمار شود،
میمیرم..
مادری دست بِہ دیوار شود،
میمیرم..
.
➢° آتَش،میخِ در،پھلوی شکستہ ی مادر،دستہ بستہ ی حیدر
.
➢° یٰااُمـٰاه
با زمین خوردَن توبال و پَرم میـریزد
چادرت را نتِکان عرش بِھم میـریزد
.
⊰اَللٰھُمَصَلِعَلٰےفٰاطِمَةَوَاَبیھٰاوَبَعلُھٰاوَبَنیھٰا🥀⊱
.
.
#فاطمیھ
#واۍمادرم
▒🌙🕯•^
.『 @bezibaeeyekrooya 』
#فاطمیھ↫حاجے ببخشیدا! عجب آدمای..↴♥🌿
.
•✵ تو ماشین نِشستم گُفتم: بِبخشید عزیز، میشه ضَبطُ "خاموش" ڪُنے؟
گفت: حاجے بِخدا مُجازهِ چیز بدی هم نِمیخونه؛ گفتم: میدونم، ولے عَزادارم!
•✵ گفت: شَرمنده و ضبطُ خاموش ڪَرد.
گفت: تَسلیت میگم اَقوام نزدیڪ بودن؟!
گفتم: بله! "مـٰادرم" از دنیا رفته؛
گفت: واقعا مُتاسفم، داغِ مادر خِیلے بَده..
•✵ مَنم تو بیست و پنج سالِگے مادرم مَریض بود وَ زجر میڪِشید؛ بنده ی خُـدا راحت شد..
بَعد پرسید: مادرِ شما هم مَریض بودن؟
گفتم: نه! مَجروح بود..
پُرسید: یعنے چے؟؟؟
•✵ گفتم: یِه عده اَراذل و اوباش ریختَن سرش و تا میخورد ڪُتڪش زدن؛
گفت؛ جدأ؟!شما هیچڪاری نَڪردی؟!
گفتم: ما نبودیم، وَگرنه میدونستیم چیڪار ڪُنیم..
•✵ گفت: خدا لعنتشون ڪُنه، یعنے اِینقدر "ضربات شدید" بود؟! گفتم: آره..مادرم "سه ماه" بَستری شد و بَعد از دنیا رفت..
گفت: حـٰاجے ببخشیدا، عَجب آدمایِ بے ناموسے بُودن..!
•✵ من خودم هَر غلطے میڪنم ؛گاهے عرق هم میخورم. ولے پایِ ناموس ڪه وسط باشه رَگ غیرتم نِمیزاره دست از پا خطا ڪُنم، بغضم گرفت؛ تو دِلم گفتم: ڪاش چَندتا جوون، مِثل تو بودن مَدینه..!
.
•.⏳ #پارتاول
#فاطمیھ
#واۍمادرم
.
.⇲🥀✨↯••
「 @bezibaeeyekrooya 」