إِلَهِي حَاجَاتِي مَصْرُوفَةٌ إِلَيْكَ
وَ آمَالِي مَوْقُوفَةٌ لَدَيْكَ ..
لقد رسم كل الحكايات بين وجوه وجهه،
لم تكن صفحة واحدة، كانت مكتبة.. كل
تعبير له كان له معنى، عبوس حاجبيه
وعيناه تارة شرف، وتارة كان حباً، و وكل
ذلك كان من أجل تعليم المجاهد..
او تمام داستانها را میان چهرهی
صورتش نقاشی کرده بود، یک صفحه
نبود ، یک کتابخانه بود .. هر حالتش
معنایی داشت ، اخم ابرو و چشمها گاهی
عزت بود، گاهی محبت بود و همهی آن برای تربیت انسان مجاهد بود..
لكن الجمل التي عندما ينوي إظهار نفسه،
أولاً، مثل الأم التي ستحيك فستانًا، فهي
مخيطة في جسدي وروحي وقماشي..
واما جملاتی که وقتی قصد دارد خودش را
نشان دهد ، ابتدا مثل یک مادری که قصد
بافتن لباسی را دارد ، در وجودم به تن و
روحم و تار و پودم دوخته میشود ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ..
أحب روحي، لأنك بنيت
منازل في وسط تلك المدينة..
روحم را دوست دارم،
چون تو میان آن شهر
خانهها ساخته ای ..
أحبك لدرجة أن قلبي يشتاق لحضورك
الكامل بين أعضاء روحي ومدينة وجودي،
سواء في طبقات ومستويات اليقظة أو في
طبقات نومي العميقة، وهذا الحضور
يحتاج إلى السبب مني..
من تو را بگونهای دوست دارم
که قلبم مشتاق تمام حضورت
میان اندام های روحم و شهر وجودم
است ، هم در لایهها و سطوحِ بیداری و
هم میان لایههای عمیق خوابم برای من
باشی و این حضور نیاز به دلیلی از طرف
من دارد ..