كم هو جميل ..
اعلم أنه بدون الحب لا طريق لك..
لا سبيل لك للتواصل في أي مكان،
كل ما هو شغفك ومتعتك ليس أكثر
من وهم، بعد كل شيء، عندما تشعر
بالندم، سوف تفهم كيف سحقت الحب..
بدون عشق بدانید که هیچ راهی برای
شما وجود ندارد .. در هیچ مکانی برای
شما مسیر وصال یافت نمیشود ، هر
آنچه هم از شوق و لذت سهمتان هست
توهمی بیش نیست ، آخر ماجرا وقتی
حس پشیمانی آمد تازه میفهمی که
چگونه عشق را له کرده بودی ..
اللهم اجعلنا وأهلَنا و
مُجاهدينا في دِرعك الحَصينة
الّتي تَجعلُ فيها مَن تُريد ..
الله يعلم المكسورين
وسيعوضهم..
خدا حواسش هست
به شکستگی ها و آنها
را جبران خواهد کرد ..
إِلَهِي حَاجَاتِي مَصْرُوفَةٌ إِلَيْكَ
وَ آمَالِي مَوْقُوفَةٌ لَدَيْكَ ..
لقد رسم كل الحكايات بين وجوه وجهه،
لم تكن صفحة واحدة، كانت مكتبة.. كل
تعبير له كان له معنى، عبوس حاجبيه
وعيناه تارة شرف، وتارة كان حباً، و وكل
ذلك كان من أجل تعليم المجاهد..
او تمام داستانها را میان چهرهی
صورتش نقاشی کرده بود، یک صفحه
نبود ، یک کتابخانه بود .. هر حالتش
معنایی داشت ، اخم ابرو و چشمها گاهی
عزت بود، گاهی محبت بود و همهی آن برای تربیت انسان مجاهد بود..
لكن الجمل التي عندما ينوي إظهار نفسه،
أولاً، مثل الأم التي ستحيك فستانًا، فهي
مخيطة في جسدي وروحي وقماشي..
واما جملاتی که وقتی قصد دارد خودش را
نشان دهد ، ابتدا مثل یک مادری که قصد
بافتن لباسی را دارد ، در وجودم به تن و
روحم و تار و پودم دوخته میشود ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فَاكْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِينَ..
أحب روحي، لأنك بنيت
منازل في وسط تلك المدينة..
روحم را دوست دارم،
چون تو میان آن شهر
خانهها ساخته ای ..
أحبك لدرجة أن قلبي يشتاق لحضورك
الكامل بين أعضاء روحي ومدينة وجودي،
سواء في طبقات ومستويات اليقظة أو في
طبقات نومي العميقة، وهذا الحضور
يحتاج إلى السبب مني..
من تو را بگونهای دوست دارم
که قلبم مشتاق تمام حضورت
میان اندام های روحم و شهر وجودم
است ، هم در لایهها و سطوحِ بیداری و
هم میان لایههای عمیق خوابم برای من
باشی و این حضور نیاز به دلیلی از طرف
من دارد ..
بحنان يشبه وجود الضباب الدافئ
في برد الخريف، أجدك في قلبي،
وكأنني مشتري كبير يريد
أن يشتريني كله لنفسه..
با لطافتی شبیه حضور گرم مِه
میان سرمای پاییز ، در قلبم تو را میابم ،
گویی شاید یک خریدار بزرگ هستم که
میخواهد تمام من را برای خودش بخرد ..
من بين محادثاتي تظهر كلمات
معروفة من مكان مجهول مألوف جداً..
هل أنت السبب في وجود الكلمات..؟
میان مکالمات من ، کلمات معلوم
از جایی مجهول که بسیار آشناست
تجلی میکند .. آیا شما هستید
علت حضور کلمات .. ؟
لا يوجد شيء مثل الرائحة
السرية للمطر الطيب.. مازلنا
ننتظر المطر لعلنا نصلي به..
هیچ چیزی مثل رایحهی مخفی باران
مهربان نیست .. ما هنوز منتظر باران
هستیم شاید بتوانیم با او نماز بخوانیم ..
يشتاق القلب إلى الحنان الذي
لا يذوقه إلا المطر والسماء على الجسد
والروح، عندما يغرق في حضنه بكل أشواقي..
قلب مشتاق لطافتی است که
فقط باران و آسمان میتوانند
آن را بر جسم و روح بچشانند ،
وقتی با تمام دلتنگیهایم
بی واسطه در آغوشش
غرق میشود ..
إن العالم الحقيقي يختلف
عن عالم الإعلام، فكم من
حقائق ذبحها الإعلام واستحوذ
عليها السذج..
همهی دنیای واقعی با دنیای
رسانه فرق میکنه ، چه قدر
حقیقت هایی که ذبح رسانه
شدند و آدمهای زودباور
اسیر آن شدند ..