🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿🌿
🌿🌿🌿
🌿🌿
🌿
رمان #شنادرخون
پارت #بیست_ویکم
نوشته #محمدزاده
#گاندو
#اربعین
__________________
محمدرفت جای اقای عبدی...
درزد..
اقای عبدی: بیاتومحمدجان..
محمد: اقاسوژه جدیدو مرتبط به بلاروس دخویچ!
اقای عبدی:*چی محمد؟
محمد: اقامنبع موم درسفارت روسیه الان خبر داده، که خانمی به نام لورد شات اززمانی که دخویچ برای جاسوسی اومده این خانم هم همراهش بوده..
حتی قبل تر ازاون هم برای اجلاس مهم هسته ای و.. حضور داشته..
محمدپرونده ای مربوط میشد به بلاروس دخویچ رو داد به اقای عبدی.
محمد: بفرمائید آقا..
اطلاعات کامل داخل پرونده اش هست..
اقای عبدی پرونده وگرفت وبازکردومشغول خوندن شد.
اقای عبدی: این خانم دوساله اومده ایران، بعدمتین الان خبر داده؟ 😳😑
محمد: بله اقا.. البته ما قبل ازاون روی این پرونده کار نمی کردیم که به خوایم شناسایی انجام بدیم، واینکه متین داخل گزارش اش گفته این خانم طی این دوسال کسی ایشون رو نه داخل سفارت دیده و نه خارج از سفارت.
رسول هم رفت داخل اتاق اقای عبدی.
+اجازه هست؟
_بیاتو..
محمد:*خب چه خبر؟
رسول: اقاطبق تصاویر و فیلم های دوربین های خودمون درخارج از سفارت این خانم بعد از ساعت کاری کارمند ها ازسفارت خارج میشه.. 😄😊
محمد: اینجوری که نمیشه! 🤨
پس چجوری به سفارت برمی گشته..؟!
رسول: اقا نکته همین جاست! 😌
ایشون ازساعت ۲۱که کارمند ها خارج می شدند ازسفارت ساعت۲۲میزده بیرون و فردا شب اش ساعتای ۲۳،۲۴برمی گشسته. یا حتی دوسه روز هم میشده که نمیرفته سفارت.
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
ادامه دارد.. 🌿
@RRR138
@NASHNAST