eitaa logo
گــــاندۅ😎
342 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
41 فایل
گاندو‌صداےماست🗣 ما همان نسل جوانیم ڪہ ثابت کردیم در ره‍ عشـق جگـر دار تر از صد مردیـم...🙃🙌🏻 🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨ ادمین : @r_ganji_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
ن ?🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀 بسـﻤه‍ ࢪب ﺧالق ؏ـشق ه‍اۍ ﻐࢪق دࢪﺨون🖤💔🥀 نویسنده: پارت: ///////////////////////////// رسول ازاتاق محمد رفت بیرون، اقای عبدی رفت توی اتاق محمد. محمد سریع از جاش بلند شد و گفت: سلام اقا بفرمائید☺️ اقای عبدی: سلام محمد، ممنون نشست وگفت: خب چه خبر ازاون قضیه؟ محمد: اتفاقا پیش پای شما رسول اینجا بود و خبرای جدیدی داد. اقای عبدی: چی؟ محمد: اقا امروز لطفی با یک خانمی به نام هیلدا مِکسی که انگلیسی هست قرار داشته، هیلدا مِکسی میره خونه لطفی دنبالش، واون رو میبره به همون کافی شاپی که نزدیک برج میلاد هست اما خودش نمیره داخل. اقای عبدی: چرا؟ محمد: هنوز نمیدونیم... 🤷🏻‍♂ ولی وقتی لطفی وارد میشه طبق این عکس دخویچ میاد جای لطفی وبااون صحبت میکنه وازاون یک کاغذ میگیره. اقای عبدی: واون خانم انگلیسی کجا میره؟ محمد: اقا، حامداماده میشه تااون رو تعقیب کنه، امااون جایی نمیره! ☺️ میره توی یکی از پارک های نزدیک اون کافی شاپ بعداز یه ربع که لطفی و دخویچ صحبتشون تموم میشه لطفی میره و هیلدا میاد جای دخویچ. آقای عبدی: وصحبت می کنند و باهم میرن😇 محمد: نه متاسفانه، دخویچ خارج میشه و هیلدا میره اتاق مدیریت وبعداز نیم ساعت از اون جا خارج میشه. اقای عبدی: محمد تمام حواستون رو جمع کنید، باتوجه به این جواب و قرارای مذاکرات اتفاقات خوبی رو حس نمیکنم. احساس میکنم یه خبر بدی توراهه محمد: چشم اقاچهارچشمی حواسمون روی سوژه ها و همه چیز هست، حالا اقا شما چیکار داشتین با من؟ اقای عبدی: منم یه پرونده جدید برات اماده کردم. پرونده ای مثل گاندو وسوژه ای مثل مایکل هاشمیان محمد: کیس جاسوسی سرویس امریکایی؟ آقای عبدی: بله. دوست دوران دانشگاه مایکل، داره به ایران و به احتمال۸٠٪درپوشش خبرنگار🙄 محمد: اسمش چیه اقا؟ اقای عبدی: رابرت کین گین سون محمد: حالا برنامه چیه اقا؟ دوتا پرونده رو باید پیش ببریم؟ اقای عبدی: اره فعلا تمرکز روی هردو پرونده خیلی مهمه محمد: بله اقا یکدفعه وسط صحبت محمد و اقای عبدی تلفن اقای عبدی زنگ خورد... ازسپاه بود.. اقای عبدی: سلام امیرجان... خبری شده زنگ زدی؟ واقعا؟! باشه پس من به بچه ها میگم آماده باشن! علی یارت... 🌿🖐🏿 اقای عبدی گوشی رو قطع کرد نگاهش به سمت محمد رفت.. محمد: چیزی شده آقا؟ 😳🤨 اقای عبدی: آره حدسم درست بود، مذاکرات برای برداشتن تحریم ها جواب نداده و خبرش فردا به گوش مردم میرسه... الان از سپاه اقای خرسند بامن تماس گرفت و گفت: حواستون به خیابون ولیعصر و اطراف برج میلاد باشه... خرابکاری منافقین در راهه محمد! امشب با بچه های تیم ات برین سمت برج میلاد و پوشش بدین منم تیم دیگه رو میفرستم موقعیت دیگه مون... محمد: چشم اقا فقط تاکی پوشش بدیم؟ اقای عبدی: تافرداشب پوشش بدین! درضمن پلیس و نیرو های بسیج هم به صورت نامحسوس هستن محمد: چشم🙂☺️ --------- هیلدا به سفارت روسیه رفت تا با دخویچ ملاقات کنه، رفت ونشست داخل دفتر دخویچ . دخویچ رفت پیش هیلدا. دخویچ: سلام. به سفارت پوتین خوش اومدی! 😉 هیلدا: سلام ممنون، دخویچ: اتفاقی افتاده که خواستی بیای اینجا؟ هیلدا: آره درست طبق برنامه ریزی مون ترامپ توی مذاکرات پایان تحریم ها باایران جوابش منفی بوده. امشب یافردا حتما خبرش به گوش مردم میرسه... دخویچ: عالی شد! باصبوری صحبت کردی؟ هیلدا: اوهوم، همون روزی که باهم توی کافی شاپ اش قرار گذاشتیم، بعداز رفتن تو رفتم توی دفترش وبهش همه چیز رو گفتم. دخویچ: بسیار خب... بعد هم گوشی تلفن رو برداشت وگفت: بیا داخل... لورد وارد اتاق دخویچ شد. لورد: سلام هیلدا: سلام، شما؟ دخویچ: این لورده که بهت گفتم! هیلدا: ازاشنایی تون خوش حالم لورد:منم همین طور دخویچ: خب، لورد همه چیز همون طوری که ماخواستیم پیش رفت. هیلدا باصبوری صحبت کرد و همه چی اوکیه حالا بگو برای چی کافی شاپ نزدیک برج میلاد رو خواستی؟ @RRR138