eitaa logo
گــــاندۅ😎
341 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
41 فایل
گاندو‌صداےماست🗣 ما همان نسل جوانیم ڪہ ثابت کردیم در ره‍ عشـق جگـر دار تر از صد مردیـم...🙃🙌🏻 🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨ ادمین : @r_ganji_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
گــــاندۅ😎
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀 رمان: #شنادرخون پارت: #شانزدهم16 نوشته: #محمدزاده #ا
🥀🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀🥀 🥀🥀🥀 🥀🥀 🥀 🥀رمان: 🥀پارت: 🥀نوشته: ••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••• رسول وبچه های سازمان داشتن از دوربین کوادکوپتر همه چیز رو می دیدن. رسول زنگ زد به داوود رسول: داوود کجایی محمد وکشت... 😤🤯😑 داوود: پشت چراغ قرمز گیر کردم، راهه دیگه ای هم نیس! 🤭😶🙁 رسول زنگ زد به سعید رسول: سعید سریع خودتو برسون به محمد! برات لوکیشن فرستادم🗣🏃🏿‍♂ محمد هرچی تلاش کرد ازش خودش دفاع کنه و بلند بشه نتونست... هر ثانیه فشاری که به گلوش وارد میشد بیشتر بود و داشت خفه می شد... یکدفعه سعید شلیک کرد به سر اونی که داشت محمد رو خفه می کرد. سریع اومد بالای سر محمد... سعید: اقامحمد... اقامحمد... صدامومی شنوین؟ محمد خیلی آروم گفت: آ.. آره.. ازچشماش به خاطر اسپری فلفل خیلی اشک میومد نمیتونست خوب جایی رو ببیینه... چشم هاش ورم کرده بود و شده بود عین کاسه خون.. سعید زنگ زد به رسول سعید: الو رسول سریع آمبولانس بفرست... رسول: باش.. الان... داوود تازه رسید جای محمد وسعید.. امبولانس اومد و سعید کمک کرد ومحمد وبردنش بیمارستان... داوود هم با بچه های عملیات مجرمین رو بردن... رسول هدست رو برداشت وگفت: هوف... بالاخره تموم شد... ازجاش بلند شد سریع رفت جای اقای عبدی تمام ماجرا رو تعریف کرد... آقای عبدی: چی؟! 😳 اقای عبدی زنگ زد به سعید +سلام سعید جان کجایی؟ _سلام اقای عبدی، اقامحمد واوردم بیمارستان.. 😊 +چطوره حالش؟ _خداروشکر بهترن... الان داخل اورژانس هستن.. یکم سرشون گیج میره و تنگی نفس وسوزش چشم دارن.. 🙂 @RRR138 @NASHNAST Copy?No!JustForward!😉